پاسخ استاد دانشگاه شهید چمران اهواز به یک پرسش؛ نقش یعقوب لیث در زنده ماندن زبان فارسی چیست؟
به گزارش خبرنگار خورنا از اهواز داوود پورمظفری در این همایش ابتدا روایتی از کتاب تاریخ سیستان نقل میکند که یعقوب پس از جنگ با محمدبنطاهر در هرات و همچنین سرکوب خوارج در سال ۲۵۳ هجری، شاعران به عربی برای او شعری بدین مضمون گفتند:
قد اکرم الله اهل المصر و البلدِ
بملکِ یعقوبِ ذی الافضال و العُددِ….
این استاد دانشگاه شهید چمران در ادامه برطبق نص کتاب تاریخ سیستان میگوید:
چون این شعر برخواندند، او( یعقوب) عالم نبود درنیافت، محمد وصیف حاضر بود و دبیر رسایل او بود و ادب نیکو دانست و بدان روزگار نامه پارسی نبود. پس یعقوب گفت چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟ محمد وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر پارسی در عجم او گفت و بیش از او کسی نگفته بود که تا پارسیان بودند سخن پیش ایشان برود باز گفتندی بر طریق خسروانی و چون عجم برکنده شدند و عرب آمدند شعر میان ایشان به تازی بود و همگنان را معرفت شعر تازی بود….محمد بن وصیف این شعر بگفت:
ای امیری که امیران جهان خاصه و عام
بنده و چاکر و مولای سگبند و غلام..
وی در توضیح این قسمت از کتاب تاریخ سیستان گفت: در روایت تاریخ سیستان دربارۀ یعقوب لیث و زبان فارسی دری و نیز پیدایش شعر فارسی چند نکتۀ قابل تأمل وجود دارد اول اینکه محمد بن وصیف نخستین شاعر پارسیگو نیست. زیرا پیش از او حنظلۀ بادغیسی که در سال ۲۱۹ هجری قمری درگذشته و به طاهریان منسوب بوده است، دیوانی از شعر داشته که چند بیتی از آن نیز برجای مانده است.
این استاد دانشگاه شهید چمران اهواز گفت: شواهد بسیاری موجود است که نشان میدهد فارسی دری به عنوان گونهای گفتاری در دوران ساسانیان رواج داشته است. همچنین قبل از اینکه نوشتنِ فارسی به خط عربی در قرن سوم رواج پیدا کند، این زبان به خطهای عبری، سریانی، مانوی و پهلوی نیز نوشته میشد.
وی عنوان داشت: تا روزگار یعقوب لیث دیوان رسایل در دربارهای ایران عربی بوده و در زمان خود یعقوب نیز چنین بوده است بطوریکه محمد بن وصیفِ که به زبان عربی آشنایی کامل داشته است عهدهدار دیوان رسایل یعقوب لیث بود.
پور مظفری با بیان اینکه ایرانیان بسیاری طی سدههای سوم تا ششم هجری شیفتۀ زبان عربی هستند و بر آن تسلط دارند اظهار کرد: عربی به دلیل این که زبان دین بود و به سرعت به زبان علم نیز تبدیل شده بود، خواهان بسیار داشت اما فقط در میان طبقات علما رواج داشت نه در میان تودۀ مردم. بنابراین طبیعی است که مکاتبات درباری در آن زمان به این زبان باشد.
این دکترای زبان و ادبیات فارسی در مورد لفظ عالم نبودن یعقوب در روایت تاریخ سیستان میگوید: این لفظ به معنای آن است که او عربی را نمیدانسته است. اصولاً در آن زمان عالم به کسی گفته میشد که عربیدان باشد و به کسانی که عربی نمیدانستند صفت عامی داده میشد.
وی بیان کرد: پرسش اساسی این است که اگر زبان فارسی از دوران ساسانیان رواج داشته و به مرحلۀ کتابت نیز رسیده بوده و پیش از یعقوب هم شاعرانی بودند که به فارسی شعر میسرودند، اهمیت کسی مثل یعقوب در زنده ماندن زبان فارسی چیست؟
پور مظفری ادامه داد: برای پاسخ به این پرسش باید ابتدا به این نکته از منظر دانش زبانشناسی توجه کرد که هر زبانی از گونههای مختلفی برخوردار است که در اثر تغییرات درونی و بیرونی و گذشت زمان با همدیگر تفاوتهای زیادی پیدا میکنند یعنی در یک چرخه زمانی طولانی این گونهها به لهجه، گویش و سپس به زبانهای متفاوتی تبدیل میشوند و با تکرار مداوم این چرخه، برخی از گونهها از بین میروند و برخی دیگر نیز این چرخه را باز تولید میکنند.
این استاد دانشگاه یادآور شد: هنگامی که پهلوی به عنوان زبان رسمی از بین میرود، فضا برای این تغییر آماده میشود که یکی از گونههای زبان فارسی، یعنی فارسی دری حیثیت نوشتاری پیدا کند و به درجۀ زبان معیار، زبان رسمی و نهایتاً زبان ملی ارتقا یابد.
وی تصریح کرد: در فرایند اعتبار یابی فارسی دری، برخورداری از پشتوانۀ ادبی غنی عاملی بسیار مهم است. شاعران پارسیگو این توانایی را برای فارسی دری پدید آوردند که این مهم با شاهنامه و هنر فردیعقوبه اوج رسید. برخورداری از پشتوانۀ سیاسی و اقتدار درباری نیز دیگر عامل مهمی در این زمینه است که یعقوب لیث و سپس برخی از امرای سامانی آن را فراهم میکنند. تدوین فرهنگهای لغت نیز عاملی مهم و تعیین کننده دیگری است که اسدی توسی با لغت فرس زمینۀ آن را پدید آورد.
پور مظفری در پایان گفت: بنابراین اگر گفته میشود که فردوسی یا یعقوب لیث زنده کنندۀ زبان فارسی هستند، به این معنا نیست که تا زمان آنها زبان فارسی تکلم نمیشده یا آنها زبان فارسی را رواج دادهاند، بلکه بدان معناست که آنها پشتوانههای سیاسی و فرهنگی لازم را فراهم آوردهاند تا زبان فارسی به درجۀ معیار، زبان رسمی و نهایتاً زبان ملی ایرانیان ارتقا یابد.