منصور پور حیدری از میان ما پرکشید ولی…

مهدی چاروسائی|خورنا:شادروان منصور پورحیدی که وسعت حجب و حیا بخوبی در صدای زنگ دارش نمایان بود ، با موهای فرفری و آن خال معروف ، با آن عکس معروف روزهای آخر حضورش در روی نیمکت استقلال ،که با قامتی خمیده و عصا در دست به نیمکت تکیه کرده بود و خاطرات بیش از نیم قرن افتخار آفرینی را مرورمیکرد ، همان عکسی که اشک را در چشمان هر کسی جاری میساخت به جمع گلهایی خوشبو از گلستان فوتبال ایران همچون غلامحسین مظلومی ، صفر ایرانپاک ، همایون بهزادی و ناصرحجازی و…پیوست .

منصور پورحیدری بمعنای واقعی یک معلم اخلاق و مربی کار کشته بود که بازی ایران و دانمارک یادآور آخرین خاطرات سرمربیگری وی در تیم ملی فوتبال ایران بود . منصور خان تا روزی که عصا در دستش بود ، با قامتی خمیده و البته صورتی تکیده به آبی ها وفادار ماند و تنها ۱ خداحافظی ابدی میتوانست این مرد دوست داشتنی را از رنگ آبی و حتی قرمزها جدا کند و لباس سفید ابدی را برتنش و لباس سیاه عزا را بر تن هواداران و خانواده محترمش بپوشاند . منصور پورحیدری تا جان در بدن داشت و تا آخرین نفس پنجه در پنجه بیماری انداخت و آنقدر جنگید که آن بیماری لعنتی از دست وی خسته شد و نا امیدانه مدتی منصورخان را به حال خویش رها کرد . اما از آنجا که عمر گل کوتاه است این بیماری پلید که منصورخان در مبارزه ای سهمگین به وی دهن کجی کرده بود این بار به هدف انتقام و با نامردی تمامتر به سمتش هجومی ناجوانمردانه برد ولی باز هم منصورخان با وجود این بیماری مهلک همچنان مقتدرانه به خدماتش در استقلال ادامه داد تا اینکه این بیماری از رو برود . ولی همه چیز دست به دست هم داده بود تا این مرد نازنین فوتبال در موقعی که کم کم باریزش برگهای پاییزی سردی خزان قابل لمس تر شد ، موعد خداحافظی اش فرا برسد و منصورخان پورحیدری در میان اشک و ناله و فغان مردم به منزل ابدی خویش نقل مکان کند . و اما دردناک تر از آن ، چیزی است که همگان بارها دیده اند و آن چیزی نیست جز فراموش کردن این مرد بزرگ و سایر پیشکسوتان توسط اهالی ورزش خصوصا فوتبال . در دوران حیات هیچکس قدر ایشان و دوستانش را ندانست و پس از سرودن غزل خداحافظی ورزشگاه امجدیه درست مثل زمان افتخارآفرینی این اسطوره ها لبریز از جمعیت شد .
سوالی من این است : پس زمان ما بین قهرمانی و خداحافظی ابدی اسطوره چه میشود و وظیفه ما چیست ؟ همه ما میدانیم که ۱ ورزشکار در طول دوران عمرش ۲ بار میمیرد . ۱ بار موقع خداحافظی از ورزش قهرمانی و ۱ بار نیز موقع پیوستن به لقاالله . تا به حال با خود اندیشیده اید که وظیفه مردم و اهالی ورزش در قبال این عاشقان واقعی که از نوجوانی تا میانسالی و پیری عمر و خانواده را فدای شاد کردن دل مردم میکنند چیست ؟ آیا میبایست اینقدر مظلومانه و در کنج عزلت با بیماری و مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کنند تا بالاخره مغلوب شوند ؟ آیا منصفانه است کسانی که تمام قله های افتخار را یکی پس از دیگری فتح کرده اند اینگونه در اوج بیتوجهی ما زیر دست و پای بیماری له شوند ؟ آیا کسانی که هیچ رقیبی توانایی غلبه بر آنها را نداشت اینگونه میبایست بعلت خارج شدن از گود به فراموشی سپرده شوند و بیماری آخرین نفسها و عصاره جان آنها را بگیرد ؟
مردم عزیز و اهالی محترم خوزستان : صد البته
در استان ما نیز اسطوره های فروانی از جمله :

۱ . حاج حسن سالمی
۲ .لفت سه برادران
۳ . حاج حسن اهوازی
۴ . کریم بوستانی
۵ . مسعود نوروزی
۶ . داریوش یزدی
۷ . سید طاهر موسوی
۸ . فریدون حردانی
۹ . سیاوش بختیاری زاده
۱۰ . عباس میرسالاری
۱۱ . نادر زرگانی
۱۲ . فرزاد آهکپور
۱۳ . بهروز مکوندی
۱۴ . شاه غلام دهکردی
۱۵ . سید ابراهیم تهامی
۱۶ . رضا گنجاپور
و اساتید بیشمار دیگری وجود دارند که بردن نام هر یک از آنها برای بیان تاریخچه افتخارات فوتبال خوزستان کافیست .
آیا نمیتوان از آنان دلجویی کرد ؟ آیا نمیتوان آنها را بعنوان اسطوره های فوتبال استان به فرزندان خویش معرفی کنیم و برای زندگی آنها کتابی تهیه نمود ؟
تا کی میبایست در استان خوزستان ، داستانهای مارادونا که سالها درگیر مواد مخدر بود یا پل گاسکویین و یا سایر اسطوره هایی که در ادامه مسیر دچار لغزشهایی شدند را مرور کنیم ولی به این فرزندان خاک پاک خوزستان بیتوجه باشیم؟
پس بیایید دلهایمان را صاف و لبریز از صفا و محبت کنیم و علیرغم مشکلات فراوانی که داریم از زحمات این عزیزان ولو در حد ۱ تماس تلفنی ۱ دقیقه ای یا حتی ۱ پیامک قدردانی کنیم و مطمئن باشیم که آنها جز احوالپرسی و اینکه بیادشان باشیم خواسته دیگری ندارند . تازه چه اشکالی دارد اگر هم پیشکسوتانی را که استطاعت مالی ندارند و یا درگیر مشکلات دیگری هستند و آنها را میشناسیم ، در صورت امکان و توانمان با حفظ شان و تحت شرایط خاصی به آنها کمک کنیم ؟ مطمئن باشید جای دوری نمیرود . آیا غیر از این است ؟مگر ما هم روزی پیر و از کار افتاده نمیشویم ؟
پس تا دیر نشده و این عزیزان که ان شاالله عمر ۱۰۰ ساله داشته باشند ، در بین ما هستند ،دیدگاه های خویش را کمی تغییر دهیم و با تماسی تلفنی و احوالپرسی ، از زحمات این عزیزان تشکر کنیم و یقین داشته باشیم در آینده نیز آیندگان با ما چنین خواهندکرد . زیرا از قدیم گفته اند از ماست که بر ماست . پس از همین لحظه شروع کرده و آغازگر این کار خوب و انسانی باشیم .

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *