حس مشترک؛ پایانه‌ای بر سالی که رفت/ علی بهار

خورنا_علی بهار: بر خلاف دونده‌های دوی ماراتن اسفند که می‌رسد گویی سال دوپا دارد و یک پاهم قرض می‌کند و حالا ندو کی بدو می‌دود که به آخر خط برسد عجله آخر سال برای رسیدن به آخر خط شگفت انگیز است! هم برای سال کهنه که می‌رود هم مردمی که با دلیل و بی‌دلیل بدنبال عمر رفته که نمی روند هیچ بدنبال آنند که سال کهنه زودتر رخت بربندد و تو دلگیر و شاید هم کمی بی خیال از گذشت بی مهابای عمری که سپری شد و بعد با زبان بی‌زبانی هی تکرار می‌کنی و تکرار می‌کنند ای بابا انگار همین دیروز بود که سال کهنه را نو کردیم ….اما از همه اینها که بگذریم نوروز حس مشترکی ست از تیسفون تا شوشی که ریشه در این کهن دیار دارد……لذت بزرگی و عشق وطن در هیچ کهکشانی نمی‌گنجد….

سروده حس مشترک

نوروزکه می‌رسد از راه
چون حس مشترکی ست.
پاشویه خستگی
پیرمرد قفقازی را جمع می‌کنم
تا بسلامتی برخیزد
دستان فرسوده پیرزن تاجیک را
بر بنفشه زارهای حوالی جیحون می‌کشم
تا جوان شود!
عرق جبین دهقان ترمزی را
با حوله ترمه دوز
اصفهان پاک می‌کنم
بوی ترنج و نارنج روستاهای فارس را
با شامه و خاطره
ایرانیان همه جهان
قسمت می‌کنم
از اربیل تا یزد
ازتیسفون تا آیغور
اسفند خانه تکانی می‌کنم
خانه ها و پنجره ها را
اندیشه ها و دلهارا
و اسپند محشر آذربایجان
آتش گاهی ست
که تا قدمگاه رستم
در زابلستان قد کشیده است
“سبز کشمیرمن”
“زلفای تو زنجیر من”
ترانه صبحگاهی انبوه گنجشکان
بر بلندای افراها و سپیدارهای نیشابور و خجند
مژده بخش بهار و باران است
سیاوش رعنا و دلیر!
چون گل سرخی آز آتش عبور می‌کند
با سور چهاشنبه سوری
که بیرق میران نوروزی ست
و قمریا ن سرگشته
با سارها و پروانه ها
بوی بیدبن ها را
به هر کجای سرزمین خاطره می‌برند
عبور می‌کنم از مزار شریف
تا مزامیر گلرنگ بلبلان دره پنجشیر
قناری‌های محبوس کلات نادر
می‌رسم به اندوه هرات و بامیان
و گریه‌های بلند هندو کش
از شور چشمه سارها و جویبارانش
تا داغ هزاران لاله پرپر
-غم‌های فراوانش
شرق و غرب این فلات
چون دل من بزرگ و خونین است
به یاد می‌آورم دوشنبه‌های غریب را
بر کوهپایه‌های دوشنبه‌ای که نبودی
گفتی به یاد آر
نجوای عاشقانِ سمرقند و بخارا را
“اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا” حافط

علی بهار

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *