روایتی از ایثار معلم خوزستانی؛

منش پهلوانی، معلم ورزش خوزستانی

به گزارش خورنا و به نقل از اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی آموزش و پرورش خوزستان، از مدرسه خارج شده و به سمت خانه حرکت کرده بود . درست ۱۰ متری فاصله نگرفته بود که ناگهان صدای گاز دادن یک موتور سوار ، نظرش را به خود جلب کرد و خانم معلم به سوی او نیم نگاهی انداخت.

نمی‌دانست هدف از این همه سرعت آن هم در شهری به این کوچکی چیست؟ که یکهو دانش آموزی را دید که از طرفی از خیابان در حال حرکت به سویی دیگری بود

فاطمه است ! فاطمه جاویدفر …

حکایت ایثارگونه معلم ورزش بهبهانی در حمایت از دانش آموزش ، حکایتی است که روزها نقل محافل رسمی و غیر رسمی شهرستان بهبهان و به ویژه شهر تشان بوده است…

خانم بذرمنش معلم ورزش شهر تشان ، هیچگاه نمی‌دانست که آن روز که صدای آن موتور سوار را شنید ، چه واکنشی می خواهد نشان خواهد داد ، اما حس معلمی و عشق به دانش آموزان او را به تصمیمی کشاند که ضرب المثل فداکاری شهر شد.

خانم بذر منش می گوید : به محض اینکه صدای آن موتور سوار را شنیدم کیف دستی ام را به سمتی پرتاب کردم و به سمت فاطمه دویدم ، هرچه قدر که من می دویدم ، آن موتور سوار نزدیک تر می شد ، چاره ای نبود خودم را به سمت فاطمه پرتاب کردم تا او را در آغوش بگیرم که سپری باشم برای فاطمه ! فاطمه ای که شیرین زبان بود و پر جنب و جوش!

موتور سوار به ما برخورد کرد و متاسفانه چند مهره از کمرم آسیب جدی دید ، لگن و پای چپم آسیب دید و چند هفته ای بستری و خانه نشین بودم ! می دانید معلم ورزش فعالیتش زیاد است و من اکنون با هر حرکت ورزشی دچار کمر درد شدید می شوم ولی فاطمه سالم است و خوشحال و من خوشحالم که شاد است .

روایت ایثار خانم بذرمنش روایتی است که همیشه در گوشه و کنار این‌ سرزمین و توسط معلمان، ،این اسوه های فداکاری در حال رخ دادن است ، حکایت از معلمانی با منش پهلوانی .