شعری برای بندرماهشهر
این گلستانی که هستم ساکنش در لسان ماهشهر زیبا خواننش
بندری زیبا پر از لطف و صفا وصف بلبل را کنم یا سوسنش
در بهاران طیفی از سرسبزی و ریحان و گل چون کمربندی بود پیرامنش
شهر آب شور و جوی باز و خور میمنت بادت چنین پیراهنش
شهر کار و صنعت و رزق حلال رازق پیر و جوان هر مخزنش
منشا نان است و تولید و سخا جان نثارم بهر حفظ و بودنش
لاله هایش وقت قلتیدن به خون عطر جنت آورند در گلشنش
جمله ی مسئولین این دارالعبا مهربانند در سرای ایمنش
صنعتش ورد زبان خاص و عام پتک دوران هم نکوبد آهنش
از کتاب “تاریخ بندرماهشهر” نوشته اسحاق شکیبا