گفتگو بهترین راه برای همزیستی مسالمت آمیز

عبدالواحد عبادی – خورنا زبان برجسته‌ترین ویژگی انسانی است که از طریق آن می‌تواند اندیشه‌ها، احساسات و خواسته های خود را به همنوع خود منتقل کند، از گفتگو با دیگران لذت ببرد وبا دریافت اندیشه های دیگران در راه تکامل خود گام بردارد، همین ویژگی سبب شده است که دنیای انسانی وسیع‌تر، گسترده تر و متنوع‌تر باشد به این معنا که انسان از طریق زبان با افراد متعدد و مختلف و در نتیجه با دنیای متنوع‌تری آشنا شود در حقیقت انسان از طریق زبان نه تنها افکار خود را به دیگران منتقل می‌کند بلکه از همین راه خواسته‌ها و تمایلات دیگران را نیز دریافت می‌کند.

این ویژگی با پیشرفت بشر جایگاه ویژه¬ای پیدا کرده است در واقع زبان وجه تمایز دنیای انسانی و حیوانی است به همین جهت انسان‌ها از قدیم‌الایام همواره سعی کرده‌اند اختلافات خود را از طریق گفتگوی زبانی حل و فصل کنند چه جنگ‌ها و چه درگیری‌هایی ممکن بود که اتفاق بیفتد اما از طریق یک گفتگوی دو یا چند جانبه مسالمت آمیز پایان یافته است.

گفتگو به عنوان ابزار مهم ارتباط اجتماعی انسان‌ها با همدیگر، نه تنها در مقوله های سیاسی که در همه اشکال زندگی روزانه از اهمیت ویژه¬ای برخوردار است. گفتگو واژه¬ای فارسی «اسم مصدر از گفتن به معنای گفت و شنود» است. که در نهاد خود گفتن و شنیدن را تداعی می‌کند که حاکی از صحبت دو یا چند نفر با هم است.

اساساً انسان موجودی مدنی الطبع است و گفت‌وگو مهم‌ترین وجه این مدنیت است. تا مردم با یکدیگر و با توجه به محیط پیرامون خود همفکری و گفتگو نکنند، جامعه مدنی شکل نمی‌گیرد.

گفت‌وگو فقط به معنای رد و بدل کردن افکار و احساسات و اطلاعات نیست.  بلکه اذهان آدمیان را با هم مرتبط می‌سازد و وسیله‌ای برای دسترسی به حوزه‌های مشترک وجود انسانی است، حوزه‌های مشترکی که بین انسان‌ها وجود دارد و بر رفتارو نگرش انسان تأثیر گذار است.

در حقیقت راستی و درستی در پرتو سخن آشکار می‌شود. در گفت و گوی واقعی سخنی را بیان می‌کنیم و همچنین سخنی را می‌شنویم. این رد و بدل کردن سخن برای تفاهم در بین انسان‌ها است. با دقت در مسئله در می‌یابیم که «گفت و گو» یعنی «گفتن» و «شنیدن» است یعنی هر گفتنی شنونده می‌خواهد و هر شنونده ای، گوینده. شنونده هم گاهی می‌خواهد بگوید.

گفت و گوی واقعی شیوه ای است برای پیدا کردن زمینه های مشترک و دست یافتن به ریشه های سوء تفاهم‌ها و پیش داوری‌هایی که مانع فهم درست وزندگی مسالمت آمیزبین انسان‌ها می‌شود. در روند گفتگو است که دیدگاه‌های مختلف افراد گفت¬و¬گو کننده برای یکدیگر آشکارترو قابل فهم تر می‌شود و سوء¬ظن¬ها وزمینه های ذهنی نامناسب افراد نسبت به یکدیگرکاهش می یابد یا ازبین می¬ رود.

بنابراین گفتگو خود هدف نیست بلکه راهی برای رسیدن به هدف است هدفی که صلح وصفا وزندگی مسالمت آمیز را در زندگی انسانی به ارمغان می¬آورد ومنطق را به جای جنگ ودرگیری حاکم می کند.

این راه رسیدن به هدف مستلزم آزاد اندیشی است زیرا گفتگو با دیگری به معنی هم اندیشی با او و بیرون آمدن از قلمرو تنها اندیشیدن است؛ قلمروی که تنها حاوی مایه های شخصیت فرد است و فاقد مایه های شخصیتی دیگران است که چه بسا از لحاظ تفکر و اندیشه مانند او نیستند .

منظور از گفتگو، بحث و جدل و مناظره نیست. در جدل ما به دنبال به کرسی نشاندن غرض و منظوری از پیش تعیین شده هستیم. اما در گفتگو به دنبال راه حل می‌گردیم ،در پایان یک گفتگو هر دو طرف برنده‌ستند اما در جدل همیشه یک شکست خورده و یک برنده وجود دارد.

در گفتگو، ما به دیگری گوش می‌سپاریم و دیدگاه او را هم مد نظر قرار می‌دهیم اما در مجادله می‌خواهیم نظر خودمان را اثبات کنیم ونظر دیگری را باطل کنیم. در یک گفتگو ما به دنبال یافتن حق و حقیقت هستیم نمی‌خواهیم طرف مقابل را شکست دهیم. بلکه تلاش می‌کنیم او را قانع کنیم یا اینکه اگر او مطلبی حقی می‌گوید ما قانع شویم یا راه حل میانه پیدا کنیم.

لگن هاوس معتقد است در گفتگو، ما هم میزبانیم و هم میهمان، دیگری ما را به شرکت در ضیافت اندیشه‌ها، ارزش‌ها و آرمان‌های خود دعوت می‌کند و ما در نیز در مقابل، او را به چنین ضیافتی فرا می‌خوانیم. هنگام شنیدن باید آداب مهمانی، و هنگام سخن گفتن، باید آداب میزبانی را رعایت نمادیم؛ در واقع هرچه میزبان آداب دان، اهل معاشرت و داناتر باشد و زیبنده تر سخن بگوید میهمان لذت بیشتری می‌برد و دوست دارد بار دیگر به میهمانی بیاید و عکس قضیه هر مقدار میهمان مؤدب و خوش مشرب و اهل معاشرت باشد میزبان هم لذت می‌برد این بسیارمهم است و حساس، چون اگر طرفین آداب درست آن را رعایت نکنند گفت گو از هم فرو می‌پاشد و این میهمانی دیگر تکرار نمی‌شود.

در حقیقت مهم‌ترین نکته در مسئله گفتگو درک و احترام متقابل است؛ باید ابتدا شخصی که با او گفتگو می‌کنیم را بشناسیم و با احترام به باورهای او، با او گفتگو کنیم. شکل ظاهری بیان ما و واژه های که انتخاب می‌کنیم از عوامل بسیار مهم برای یک گفتگوی سازنده است.

بی تردید نزاکت و رعایت آداب معمولی، اخلاق و انصاف در برخورد با مخاطب جزو آموزه های دینی ماست. در قرآن کریم از قول حسن، قول لین، قول کریم، قول عدل، قول سدید؛ قول بلیغ یاد شده است؛ و در مورد شنیدن نیز در قرآن کریم بر شنیدن سخن و پیروی از بهترین آن سفارش شده است.

در حقیقت تاکیدها دینی بر سخن نیک گفتن هم برای نشان دادن شخصیت گوینده سخن است وهم برای حرمت گذاشتن به کسی است که با او سخن می¬گوییم باید به حقوق و احساسات طرف مقابل آگاهانه احترام بگذاریم هرچند با او مخالفیم.

رفتار از احساس بیرون می‌آید و احساس خود محصول اندیشه است. از این رو شیوه بیان یک موضوع از سوی  ما نشان دهنده دنیای درون و دیدگاه های ماست. ما با بیان خود، از ارزیابی‌ها و نگاهی که به انسان و جهان و زندگی فردی واجتماعی داریم پرده برمی داریم.

بنا براین، بیان ما آغشته به یک بار معنایی ،احساسی و عاطفی است که به همان نسبت می‌تواند واکنش منفی و یا مثبت مخاطب را برانگیزد. یک بیان خشن و پرخاشگرانه هیچ گاه تحسین و ستایش مخاطب را بر نمی‌انگیزد واو را به تفکر و اندیشه کردن وادار نمی‌کند بلکه  او را به عکس‌العمل تند و غیر منطقی هدایت می‌کند. از این رو هر اندازه کلمات محترمانه تر و دارای بار مثبت باشند گفتگو صمیمانه تر و دارای اثر بیشتری خواهد بود و شنونده را به تأمل و گوش دادن وادار می‌نماید.

گفتگو می‌بایست از یک حالت تساوی برخوردار باشد یعنی ما هم بگوییم وهم بشنویم فقط گفتن و نشنیدن یا بیشتر گفتن و کمتر شنیدن گفتگو را یک طرفه خواهد کرد و حالت سخنرانی به خود خواهد گرفت. در شنیدن هم خطاهای خود را که توسط گوینده گفته می‌شود می‌بینیم و هم نقاط برجسته آنچه که مخاطب ما می‌گوید برایمان آشکار می‌شود.

این روش راه تفاهم را می‌گشاید. در گفتن باید قاعده «خیر الکلام ما قل و دل» را رعایت کنیم زیرا که یک اصل روان شناسی است که پیام‌های شفاف و کوتاه هم بهتر می‌تواند خواسته‌ها را منتقل کند وهم طرف گفتگو را به گوش دادن وادار می‌کند و در نهایت دو طرف گفتگو را به هم نزدیک می‌کند.

شاید نیازی به توضیح نباشد که یک گفتگوی سازنده، نیازمند تواضع، دانایی، حقیقت یابی و صداقت است. صداقت و شجاعت در گفت گوئی که با هدف تفاهم آغاز می‌شود از عوامل مهم در رسیدن به توافق و نقاط مشترک است.

صداقت در بیان نظر خود و در دریافت پیام گوینده و شجاعت در ایستادن بر مواضع خود و دفاع از آنچه که گفته‌ایم و شجاعت و صداقت در پذیرفتن خطای خود هرگاه که دریابیم که اشتباه کرده‌ایم ضامن موفقیت گفتگو است.

پذیرش اشتباه، به حق طلبی و حق یابی کمک می‌کند. اما اصرار بر اشتباه به اهداف مثبت ما آسیب می‌زند و هیچ سود دیگری ندارد. از سوی دیگر مهم است که با شجاعت و صراحت به بیان مواضع خود بپردازیم تا حق و حقیقتی که در ذهن ماست به دیگران منتقل کنیم.در گفتگونباید با کنایه طرف مقابل را تحقیر کنیم وبخواهیم به این شیوه اورا به پذیرش نظرات خود وادار کنیم وازمتهم کردن وبرچسب زدن به طرف مقابل بپرهیزیم.

اگر بخشی از گفته های طرف گفتگو را اشتباه می‌دانیم، نباید همه گفته¬های او را نادیده بگیریم. بلکه درستی آن بخش را به او یاد آوری کنیم. گفتگو با هدف تفاهم نمی‌تواند از موضع خودبرتربینی ،تحکم و تحمیل نظرات همراه باشد. از موضع مساوی با طرف گفتگو برخورد کردن اهمیت ویژه ای دارد.

در گفتگو ما در مورد اندیشه فرد یا افراد در مورد یک موضوع مورد اختلاف باهم گفتگو می‌کنیم و نباید به دیگر ویژگی‌های فردی قومی یا ملی فرد تعرض کنیم همان‌گونه است که نباید به زبان و نژاد و لباس و ظاهر گفتگو کننده کاری داشته باشیم و این اصل پذیرفته شده ای است که «انظر الی ماقال ولاتنظر الی من قال» پست ومقام  ومدرک فرد گفتگو کننده نباید برای ما اهمیتی داشته باشد آنچه باید مهم باشد سخن اوست که بیان کننده اندیشه اوست.

گفتگو را به مثابه حادثه ای زود گذرکه در ظرف زمانی و مکانی خاصی صورت می‌گیرد و تمام می‌شود ندانیم. گفت و یک فرآیند دایمی است که در همه زمان‌ها امکان‌ها به آن نیاز داریم. گفتگو پروژه ای برای کاهش یا حل اختلاف و بحران و ایجاد تفاهم و دست یابی به وضعیت بهتر است. بر این اساس اگر گفتگو را یک فعالیت انسانی مهم و اجتناب ناپذیر بدانیم باید قواعد الزامی حاکم بر آن را هم بپذیریم تا نگاه ما به این کنش انسانی و اجتماعی ارزشمند، عمیق‌تر گردد.

شاید سؤال اساسی این باشد که برای ایجاد فرهنگ گفتگو چه راه‌هایی وجود دارد؟ حقیقت این است که فرهنگ گفتگو دستوری و بخش نامه¬ای یا فرمولی نیست، گفتگو باید همراه با تکامل شخصیت انسان تکامل پیدا کند فرهنگ گفتگو فقط در نتیجه انجام گفتگوی مستمر در فضای آزاد و تمرین و تکرار ملکه انسان می‌شود.

در واقع تا عادت به شنیدن نظر مغایر با نظر خود را نداشته باشیم نمی‌توانیم آن نظر را تحمل کنیم و برای پاسخ منطقی برای آن بیندیشیم این وضعیت باید از دوران کودکی آغاز شود خانواده به آن اهمیت دهد و مدرسه و دانشگاه آن را  در کلاس¬های درس بین دانشجویان و دانش آموزان عملی نمایند. فرهیختگان و اندیشمندان باید در مجامع عمومی مانند مساجد و مراکز دینی و علمی آن‌را اجرا نمایند و مطبوعات و رسانه های جمعی در این زمینه پیشتازی کنند.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • حیدر بسیار عالی بود برادر
  • مرتضی حمداوی عالییییییییییی......
  • م.قنواتی خدا قوت ،احسنت
  • کرامت الله سلیمی با کمی تصحیح مطلب فوق درست است. انسانها برای رسیدن به حقیقت باید بدون تعصب با همدیگر گفتگو کنند. از انجا که برای گفتگو همیشه امکان روبرو شدن با هم وجود ندارد ، رسانه ها باید همکاری کنند . اما متاسفانه رسانه ها هنوز شهامت انجام این کار را پیدا نکرده اند . ترامپ این حقیقت ر ا واقعا درست می گفت که بزرگترین دشمن ملتها ، رسانه ها هستند. چون رسانه ها چیز مفیدی به ملتها نمی گویند و حتی با نحوه انتشار خبرها باعث ورود اراجیف و خزعبلات و لاطائلات به باور ملتها می شوند.
  • کرامت الله سلیمی البته برای رسیدن به حقیقت مشکل بزرگی وجود دارد: ارتور شوپنهاور در کتاب هنر همیشه برحق بودن میگوید بر خلاف انچه میگویند انسانها ذاتا" پاک هستند و با انجام گناهان پست و خبیث می شوند , انسانها ذاتا" پست و خبیث هستند اما با فاصله گرفتن از یک سری بدیها اخلاق و انسانیت و معرفت بوجود میاید که انهم ناپایدار است و هر ان ممکن است که همان افراد دارای خصوصیت اخلاقی و انسانی به سمت پستی و خباثت گرایش پیدا کنند. مهمترین دلیلی که شوپنهاور برای اثبات ابن حرف می اورد این است که که انسانها به راحتی پا بر روی حقایق و واقعیات می گذارند و در هر مباحثه ای بدون اعتنا به حقیقت بدنبال پیروزیند شوپنهاور میگوید اگر طبیعت بشری پست نبود و شریف میبود باید در هر مباحثه ای فقط در پی کشف حقیقت میبودیم و نمیبایست کمترین اهمیتی به این موضوع می دادیم که حق با ماست ویا طرف مقابلمان. و دلیل اصلی این موضوع همان " دنائت فطری بشری" است. یک مثال ساده و ابتدایی که در این مورد اورده شده این است که اگر دو کودک را در یک اطاق قرار دهیم و تحت کنترل نباشند با یکدیگر درگیر می شوند و ممکن است به هم اسیب برسانند. به ما گفته بودند که کودکان پاک و معصومند. اگر این موضوع درست باشد نباید اتفاقی رخ دهد. واین نشان میدهد که پستی و خباثت به صورت ذاتی در فطرت بشر وجود دارد. از نظر شوپنهاور راه حل معضلات این است که همیشه به خود زحمت دهیم تا حکم درستی صادر کنیم. البته دلایل دیگری را هم ذکر می کند اما ذکر انها نوشته را کسل کننده میکند