خرمشهر، از تو آموختیم که این خاک به اسارت تن نخواهد داد
خورنا _ علی دایلی: ای شهر آسمانی، ای خاک بیمنتها، شهر لالههای بیسر، از تو آموختیم که این خاک تا ابد به اسارت تن نخواهد داد و حسرت داشتن این سرزمین نورانی در دل دشمنان تو خواهد ماند.
«فتح خرمشهر، فتح خاک نبود بلکه فتح ارزشهای اسلامی یک سرزمین بود» و چه ساده و دلنشین این نغمه را سرایید آن پیر فرزانه در بهار آزادی خرمشهر عزیز که همچنان در مستی آن فتح عظیم خمار ماندهایم.
خرمشهر، ای شهری که به تقدس تو ایمان آوردهایم و تا خونین نشدی از خرمی تو چشم نبستیم، خرمشهر ای شهری که آسمان تو رنگ دیگری دارد و زمین تو بوی دیگر، تا قنوتیها و دشتیها را ندادی، محال بود که بهار دوبارهات را جشن بگیریم.
به آنان که آمده بودند تا بمانند آموختی که این خاک به اسارت تن نخواهد داد و چه زیبا آموختی این درس را به مدافعانت که روز فتح را در اشکهای شبانه خود دیدند و خود را آماده روز موعود کردند.
چه زیبا رسیدند به تو آن مستان که با نبض زننده و یا با چشم از اشک آکنده، و چه زیبا آن نماز ظهر را به جای آوردند که هنوز وقتی ندای تکبیرهالاحرام سوم خرداد ۶۱ را میشنویم کربلا را قرب و نزدیک خود حس میکنیم.
به راستی تو چه بودی، تنها یک شهر، تنها یک خاک، و یا آتشی که بر خرمن دل رزمندگانت نشست،ای شهر آسمانی تو یک مکتب بودی برای فرزندان این مرز و بوم که آزادی تو را در شیونهای شبانه و نجواهای سحرگاهانه خود گریستند تا صبح فتح را از دامان قدسی آن بزرگ مرتبه طلب کنند.
خرمشهر، تو آسان به دست نیامدی، نمیتوانم بگویم، زبانم یارای گفتن ندارد تا بر تو بگویم بهای به دست آوردن تو را که چگونه و به چه سان و با ریختن چه خونهایی تو را باز به آغوش این خاک بازگرداندیم.
ای شهر آسمانی، ای خاک بیمنتها، شهر لالههای بیسر، از تو آموختیم که این خاک تا ابد به اسارت تن نخواهد داد و حسرت داشتن این سرزمین نورانی در دل دشمنان تو خواهد ماند.
نوری که در روز ۱۰ مهر از تو برخاست و بر دل عاشقانت تابید، بیشک در ۲۴ مهر پررنگتر شد و در چهارم آبادان ۵۹ نیز شعاع آن به سراسر این مرز و بوم رسید و به همگان ندای آزادی تو را داد و آنان با خود و خدای خود وعده کردند که با پیروزی باز خواهند گشت و برگشتند با فتحی مثال زدنی که دهان مستکبران تا بنا گوش باز ماند به آنان فهماند، لذتی که در پیروزی خون بر شمشیر است، هیچگاه در یاوهگویی و چپاول و تصرف نیست.
باز هم سوم خرداد آمد و دلم بد جور گرفت از غربت تو، از غربت سالهای طول و دراز تو و از رحلت یاران فداکار تو به سوی دیار معبود، آنان که مردانه برای تو جنگیدند و امروز جای همه آنان در بهار سی و دوم تو خالی است.
دلاورانی که آنقدر فراوان بودند که هیچ کاغذی یارای نام بردن از آنان را ندارد، یارانی که لحظهای از یاد تو غافل نبودند و بر ما گفتند که اگر در راه تو جان ناقابل خود را از دست دادیم، بوسهای از سر عشق و به دیار و منزل و ماوای خویش بر خاک مقدس آن شهر آسمانی بنشانید و بر او بگویید حکایت فرزندانش را در راه وصال به خاک خویش.
بدون شک آنان به آرم شهامت و شجاعت مفتخرند و تاریخ اسلام به داشتن چنین فرزندانی تا ابد بر خود خواهد بالید، آنان که جان خود را در برابر باز پس گیری خاک خود ناچیز شمردند از هیچ چیزی برای رسیدن به آن سوی کارون دریغ نکردند.
مبارک باد بر شما این عید که به پشتوانه خون فرزندان شما به بار آمد، فرخنده باد بر شما این فتح عظیم که ثمره دلاور مردی فرزندان شماست، مسعود باد این بازگشت فخور را، که به دستان پاک پاسداران این آب و خاک به دست آمد.
و در پایان، سلام باید فرستاد بر روح آن جاودان مردان که افتخار این پرچم سه رنگ هستند، و این پرچم آغشته با خون و صلح و اسلام، بیشک تا فرداهای تاریخ بر فرزندان بزرگمرد خویش مفتخر خواهد بود.