فقر مطلق و نتایج آن برای ایران امروز تا فردا
داریوش معمار- یکسال بسیار سخت را به لحاظ تعدد حوادث گذراندهایم، سالی که از ابتدا با اخبار ناگوار ناشی از حوادث طبیعی، سوء مدیریت، تلاقی سوء مدیریت و حوادث طبیعی و مشکلات بیسابقه اقتصادی ناشی از تحریم، گرانی و تورم افسار گسیخته و مرگ و میرهای عجیب، اخبار فساد و دزدیهای بزرگ، بیماری کرونا تا امروز همراه بوده است.
در این سال چند اتفاق مهم رخداده که توجه به آنها برای درک آنچه در آینده نزدیک ما را درگیر خود خواهد کرد اهمیت ویژه دارد. طبقه متوسط که در جهان مدرن منشاء تفکر انتقادی، اعتدال، توسعه فرهنگی و اجتماعی هستند، در ایران پس از سه شُک بزرگ وسخت از سال ۹۰ تا امروز با حوادث یکسال اخیر به لحاظ اقتصادی به صورت کامل از بین رفته است. امروز دیگر چیزی با عنوان طبقه متوسط در ایران وجود ندارد و خاکستر این طبقه را نیز باد با خود برده است.
امروز جامعه ایران در دو طبقه فقیر(زیر خط مطلق فقر) و برخوردار تقسیم شدهاند، طبقه فقیر گیر نان شب خود و تهیه مایحتاج و نیازهای ضروری روزمره هستند، این طبقه تودهای(قبلیهای و مبتنی بر نفع و ویژه خواری گروه خود) فکر میکند، دیگر اعتقادی به گفتگو و اثر گفتمان درونی به عنوان راه حلی برای عبور از بحرانهای اجتماعی ندارند و از همه مهمتر اینکه مشخصههای تصورات اجتماعی، فرهنگی و سیاسیاش مطابق مشخصههایی است که حدود سیصد سال پیش در جامعه دهقانی، جامعه ارباب رعیتی و شبان رمگی برقرار بود.
طبقه فقیر جامعه ما در دو رده فقیر اقتصادی اما متوجه و علاقهمند به مسائل فرهنگی و فقیر مطلق راهی را میرود که از دالان تاریک جهل، خرافات، بی اعتمادی، عملگرایی کور و افول اصول اخلاقی مدرن میگذرد. میان این دو طبقه فقیر جامعه ایرانی، گروه اول اقلیت مطلق و گروه دوم اکثریت تمام هستند. یعنی عملاً فرهنگ که در تناسب خلق و عمل فرهنگی و هنری با کتاب، فیلم، نقاشی و موسیقی و… فعالیتهای فرهنگی شناخته میشود دیگر خواهان نداشته و در کف هرم نیازهای اولیه؛ نه آن اقلیت فقیر و نه آن اکثریت تمام فرصت و میلی برای توجه به آن ندارند. جامعه ایرانی به سرعت در حال دور شدن از فرصت فرهنگ به عنوان ستون توسعه مدنی و اجتماعی در جوامع مدرن است.
اما نکته مهم در خصوص طبقه برخوردار این است که این طبقه در دو دسته ایدئولوگهای سیاسی و اجرایی حکومتی که دسترسی نامحدود به منابع مالی و اعتباری ملی دارند و سرمایهداران(خوانین و اربابان عصر دهقانی) در جامعه قابل شناسایی هستند.
گروه اول بنا به مصلحتهای ایدئولوژیک و سیاسی اقدام به پنهان کردن، تلاش برای کنترل کردن و برخورد کردن با جامعه فقیر شده دارند، جامعهای که در سایه یک فقر مطلق در حال از دست دادن همه نشانههای اجتماعی جامعه مدرن است و به سرعت در این مسیر میرود. گروه اربابان نیز در میان طبقه فقیر و طبقه ایدئولوگ سیاسی و اجرایی حاکم تلاش در حفظ موقعیت و ثروت خود دارد، در این راستا با محافظه کاری تمام، عملاً ترجیح میدهند یا از گود خارج شده و در کنار نشسته و منتظر روشن شدن شرایط باشند و یا اینکه با گروه اول برخوردار شریک شده و با تبانی در کنترل و مدیریت جامعه فقیر شده کار خود را پیش ببرد.
اما تبعات این دورافتادگی، فقر و تبانی در جامعه ما در دراز مدت چه خواهد بود؟ این وضع دو نتیجه روشن و مشخص در کوتاه مدت خواهد داشت اول درماندگی اجتماعی که منجر به افسردگی و سرخوردگی عمومی در میان اقشار مختلف میشود و میزان مشارکتهای مدنی، سیاسی و اجتماعی را به پایین ترین سطح میرساند و دوم افزایش میزان خشونت و افول اخلاق که به زودی نتایج آن را در افزایش میزان آمار جرم و جنایت، سقوط بنیانهای اجتماعی مانند خانواده خواهیم دید.
جامعه ایرانی اگر نتواند به سرعت از این شرایط سقوط و تباهی خود را نجات دهد، شاهد فجایع و ویرانیهای عمومی خواهد شد که در تاریخ ایران سابقه ندارد. جامعهای که پس از ۲۰۰ سال مبارزه مستمر موفق شده بود راهی برای عبور از عصر پیشامدرن به عصر مدرن بیابد و در این موضوع از تمام کشورهای مشابه خود در مقطع زمانی دهه پنجاه پیش افتاده بود، جامعهای که به دنبال ایجاد ساختار تمدنی مبتنی بر گفتگو و تعامل عمومی بود، امروز در شرایطی قرار داد که عملاً همه ارزشهایش به عنوان ضد ارزش و غیر قابل اعتماد در نظرش فرض میشوند.
این جامعه آنطور که کشورهایی با شرایط مشابه تجربه کردهاند، در مسیر خشونت و استهلاک است، مگر اینکه با یک شک سریع احیاء شده و نهادهای مدنی در آن به عنوان بازوی مردم عمل کرده و در جهت نجات زمینههای فرهنگی، مدیریت فقر عمومی عمل کنند، البته در این زمان با توجه به آنچه که عملکرد دستگاههای تصمیم گیرنده نشان میدهد عملاً نمیتوان امید داشت ایشان بتوانند در این جهت کار زیادی انجام دهند.
همچنین به اعتقاد نگارنده در به وجود آمدن این شرایط ذینفعال خارجی نقش بسیار جدی بازی کردهاند و بدون شناخت نقش ایشان بعید و سخت است بتوانیم دقیقاً درک کنیم چگونه چندین بحران اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، همزمان و در هم تنیده اینطور به جامعه ما فشاری را وارد کردهاند، که کنترل اوضاع عمومی تا این سطح از دست رفته است.
در پایان بد نیست اشاره کنم نقش فساد، فریبکاری و لاپوشانی سازماندهی شده در منفعل ماندن گروههای اجتماعی برای مدیریت این وضع بسیار پر رنگ است. فساد سازماندهی شدهای که حتی حفظ ظاهر هم نمیکند و به قول وزیر بهداشت شبانه میلیونهای ماسک مورد نیاز مردم در دوران بیماری را جمع کرده و صبح علنی و روشن مردم و متولی اجرایی را مجبور میکند به چندین برابر قیمت واقعی آن را خریداری کند. این شرایط، ضربه تیغ تیز در وضع اضطراری بر پیشانی طبقه فقیر شده، محروم شده و بی اعتماد است.
انتهای پیام/