جوامع ما و نیاز به آموزش شهروندی
غلام عباس کاظمی – خورنا آموزش شهروندان وظیفه ظرفیتسازی و توانمندسازی آنها را میسر میکند؛ یعنی این که شهروندان بیاموزند که فقط نباید اعتراض کنند بلکه فضا آماده است که خودشان مشکل و راه برطرف کردن آن را بیابند. در یک جمعبندی کلی باید گفته شود در همه کشورهای در حال توسعه، آموزش را کلید پیشرفت فردی و عامل اصلی توسعه اقتصادی و اجتماعی در نظر بگیرند. آن چه که مشخص است نظام آموزش در جامعه شهری در اشکال رسمی و غیر رسمی به عنوان محوریترین اصل با مشکلات زیادی مواجه است از جمله: عدم وجود جامعیت در آموزش، فقدان راهکارهای جلب مشارکت شهروندی، مشخص نکردن حقوق و تکالیف، وظایف متقابل شهروندان و شهرداری که دستاندرکاران امر آموزش را با پراکندگی و گسیختگی اهداف و مقاصد روبه رو کرده است.
هدف اصلی از آموزش شهروندی، آمادهسازی شهروندان برای ورود به زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. یک جامعه پویا به شهروندان فعال متناسب با ویژگیهای فرهنگی و ارزشی خود نیاز دارد. آموزش شهروندی عملاً به عنوان وسیلهای برای پرورش احساس تعلق به جامعه و داشتن هدفی در زندگی مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
آموزش شهروندی به طور غیر رسمی در خانه یا محل کار یا کارگاههای آموزشی و یا به طور رسمی به صورت سرفصل درسی مجزا در مدارس و حتی مدارس ابتدایی و یا به صورت رشته تحصیلی دانشگاهی در واقع به شهروندان میآموزد که چگونه یک شهروند فعال، آگاه و مسئولیت پذیر باشند. در واقع مبنای این آموزشها پرورش یک شهروند نمونه یا شهروند خوب یا ارائه یک الگوی شهروندی نیست بلکه به آنان میآموزد که چگونه تصمیمات خود را با توجه به مسئولیتهایشان در قبال اجتماع و زندگی فردی خود اتخاذ نمایند.
تربیت شهروندی، یکی از فروع شهروندی است که باتوجه به تحولات سریع اجتماعی، فنآوری و سیاسی دوران معاصر، ازجمله دلمشغولیهای برنامهریزان و سیاستگذاران تعلیم و تربیت کشورهای جهان به شمار میآید.در کشورهای توسعه یافته مفاهیم شهروندی از دوران کودکی تا نوجوانی آموزش داده میشود و دولت نیز آموزشهای لازم را در اختیار والدین و معلمان قرار میدهد. در انگلیس از سال ۲۰۰۲ میلادی ، آموزش شهروندی و آشنایی با آن به طور رسمی در برنامه درسی مدارس از سنین ۱۱ تا ۱۶ سالگی قرار گرفت.
امروزه در ایران پدیده شهروندی در مطالعات علمی ما متأثر از جامعه مدنی ( غرب) است و ما در تکامل فرهنگ شهروندی خود به تنظیم امور بر اساس فرهنگ غربی می کنیم و معتقدیم که رویکرد ها و ارزش های فرهنگ شهروندی، ایرانی کهنه است و تکیه بر الگو ها و ارزش های جامعه غربی می کنیم. باید مبنای برنامه ریزی ها و استراتژی های توسعه و بسط فرهنگ شهروندی خود را با تأکید بر مبانی و معیار های الگوی “ملی، منطقه ای و محلی” تدوین کنیم و در عین هویت ملی داشتن از تجارب سایر جوامع با استفاده از معیار های فرهنگ شهروندی ملی به توانایی هدایت جامعه پرداخت و از لوازم کورکورانه الگو های غربی پرهیز نمائیم.
شهروندی در ایران
فرهنگ شهرنشینی، از جمله فرهنگهای کهن است و زمانی که جوامع اولیه وارد مرحله یکجانشینی شدند، قوانین و هنجارهای جدیدی را شکل دادند که از این بین، مهمترین این تغییرات پذیرش نظم بود که در روابط اجتماعی افراد بروز پیدا کرد و عاملی شد، برای اینکه افراد جامعه به طور منطقی و قانونمند زندگی کنند و به دنبال آن، قانون و دولت و گسترش روابط اجتماعی شکل گرفت و به تدریج با گذشت زمان و برحسب نیاز شهرها، قوانین، مناسبات اجتماعی، حقوق اساسی و حقوق شهروندی و.. نیز به وجود آمد و افرادی که از این قوانین سرپیچی میکردند، از سوی مراجع قانونی، تعقیب و مجازات شدند.
با این تفاصیل و شرحی که گذشت ، براستی چرا مردمی با هزاران سال تمدن و فرهنگ غنی این گونه قانون گریزی و نظم ستیزی را سر لوحه کار خود قرار داده اند؟! ناگفته پیداست که همین کار برای شهرداریها چه هزینه عظیمی ایجاد می کند.
در این مورد هم سازمانها و نهادهای مسئول و در راس آنها شهرداریها به خصوص معاونتهای اجتماعی و فرهنگی آنها می توانند نقشهای موثری ایفا نمایند، مثلاً در بسیاری از مواقع، برای اینکه از برخورد و تنش میان شهروندان کاسته شود می توان از ابزار فیزیکی برای کنترل رفتار شهروندان استفاده نمود مثلاً در ایستگاههای اتوبوس از راهروهای نرده ای در خیابانها و معابر از پلهای عابر پیاده یا محلهای مناسب برای دور زدن، تابلوهای مناسب برای چسباندن آگهی، ایجاد پارکینگ کافی، ایجاد ایستگاههای پهن تر برای تاکسی ها، افزایش تعداد سطلهای زباله در معابر، افزایش نظم در سرویسهای اتوبوسرانی و نهایتاً منطقی تر کردن مقرراتی که برای شهروندان به عنوان یک انسان مورد احترام تدوین می گردد، راههایی هستند که در جهت کمک به شهروندان در تامین انتظاراتی که از آنان داریم، می توانند موثر واقع شوند نمی توان مقررات وامکانات را بدون توجه به نیازهای مردم و فرهنگ آنان تنظیم نمود و انتظار داشت که آنان مثل آدمهای آهنی بدون احساس و منطق باید آنها را اجراکنند، و گرنه نتیجه همین است که می بینیم، از طرف دیگر لازم است نگرش به شهروندان در ذهن مسئولین تغییر نماید.
نتیجه گیری
آنچه بنظر می رسد اینست ، که تبیین و تعیین مبانی فرهنگ شهرنشینی برای همه مردم به ویژه قشر جوان و نوجوان، برقراری زمینه مناسب برای رشد و اعتلای این فرهنگ و ارتقا و اصلاح فرهنگ همگانی با تکیه بر مساجد و محلههای شهر، گامی مؤثر در دستیابی به شهر فرهنگی است، مهارت آموزی، کسب دانش، فرهنگ شهرنشینی، ارتقای سطح جمعی و گروهی از ضرورتها و مسائل اسلامی برای حیات شهروندان و همچنین مدیران شهری است. شهروندان تکیهگاه اصلی جامعه ما هستند و منابع پایان ناپذیر جوهر حیات شهری و عنصر اصلی شهر را تشکیل میدهند، بنابراین حیات شهری تنها زمانی حفظ و حراست میشود که روح آن یعنی شهروندانش آگاه و آموزش دیده باشند.