طنز / خاطرات روز تولّدم
خورنا :
صبح زود برای رفتن به سرِ کار آماده می شدم که پیامکی برایم رسید . یک مؤسسه مالی روز تولّدم را تبریک گفته بود . عجب!! مگه روز تولّدمه !! این مؤسسه مالی کجاست ؟ مرا از کجا می شناسه ؟
در روزگاری که حتی اعضای خانواده فرصت احوالپرسی از یکدیگر را ندارند و در شرایطی که خودمان هم روز تولّدمان را از یاد برده ایم ، دریافت پیام تبریک به مناسبت روز تولّد از یک مؤسسه مالی در اوّل صبح ، آدم را ذوق زده می کند .
چند ساعت بعد پیام تبریک دیگری از یک بانک خصوصی به دستم رسید که چند سال پیش در آنجا حساب باز کرده بودم . انتظار نداشتم که به خاطر شندزغاز پس انداز ، آن بانک روز تولّدم را تبریک گوید .
هر سال بعد از دریافت پیام تبریک از این بانک به خودم قول می دهم برای جبران پیام های محبّت آمیزش ، هر طور شده به آن حساب مقداری اضافه کنم . از اینکه در این سالها نتوانسته ام حسابم را افزایش دهم ، شرمنده شدم .
هنوز داشتم به آن مؤسسه مالی ناشناس فکر می کردم که صدای گوشی برخاست و پیامکی دیگر برایم رسید . این پیام خیلی رُمانتیک بود و با دیدن آن اشک شوق از چشمانم سرازیر شد . در این پیامک شرکت همراه اوّل خیلی مهربان شده بود و علاوه بر تبریک تولّد ، یک روز مکالمه رایگان درون شبکه هم به من هدیه داده بود . اوه ! چه با احساس !
چرا تا به حال قدر محبّت های همراه اوّل را نمی دانستم !
هنوز غرق ِ لذّت این پیام ها بودم که پیش از ظهر پیام تبریکی از موسسه مالی دیگری دریافت کردم . هر چه فکر کردم این مؤسسه مالی کجاست و به چه اُرگانی وابسته است و من را از کجا می شناسد ، فکرم به جایی نرسید . از برکت اوضاع اقتصادی هر روز یک شعبه ی جدیدی از مؤسسات مالی و اعتباری دایر می شود . از آنجا که من هیچ حسابی در این مؤسسات مالی ندارم ، برایم شگفت انگیز بود که این مؤسسات شماره تلفن و تاریخ تولّد مرا از کجا می دانند ؟
من که هنوز از خجالت همان یک بانک خصوصی بیرون نیامده و نتوانستم حساب ناچیزم را افزایش دهم ، پیامک های « تولدت مبارک » این موسسات مالی ، سَخت فکرم را مشغول کرده بود .
غرق این افکار بودم که پیامکی دیگر رسید ، گمان کردم شاید اعضای خانواده هم به یاد تولّد من افتاده اند ، اما ظاهرا موسسات مالی بیش از اعضای خانواده به من لطف داشتند . این بار متنی زیباتر از متن های قبلی از مؤسسه مالی دیگری رسید. باورم نمی شد ، انگار همه مؤسسات مالی تاریخ تولّد مرا می دانند . از اینکه گاه فکر می کردم در جامعه احساسات و عواطف کم رنگ شده ، احساس پشیمانی کردم . مگر می توان اینهمه احساس و عاطفه را در پیام های روز تولّد نادیده گرفت ؟! آن هم از مؤسساتی مالی که من با آنها هیچ ارتباطی نداشته ام .
فکر کردم شاید شماره گوشی مرا با شخص دیگری اشتباه گرفته اند و یا شاید برای قطع یارانه ها دارند آدم های پولدار را شناسایی می کنند و اسم من هم اشتباهی با پولدارها قاطی شده است . این فکرها همچنان ذهن مرا مشغول کرده است . البته مهم نیست که اینهمه موسسه ی مالی از کجا پیدا شدند و سود آنها به کجا می رود . فعلا آنچه برایم مهم است ، این است که این مؤسسات مالی تاریخ تولّد مرا از کجا می دانند ؟!
احساس کردم آدم مهمّی شده ام . کم کم داشت باورم می شد که از اقشار ثروتمند جامعه هستم و تصمیم گرفتم رفتارم را با رفتارهای ثروتمندان تطبیق دهم .
حال شامگاه روز تولّدم است و من همچنان احساس می کنم آدم مهمّی هستم . باید تمرین کنم تا مثل آدم های پولدار رفتار کنم . اوّلین گام ، تماس های تلفنی است . باید مثل رؤسای ادارات و مثل پولدارها وقتی مـوبـایـلـم زنـگ مـی زنـد ، جـواب نـدهـم . بـعـد اگـر گـفـتـنـد ، بـهـشـون بـگـم کـه در جـلـسـه بـوده ام . اصـولا واژه ی « جـلـسـه » خیلی کلاس دارد !
از این به بعد باید مانتو و شلوار رسمی بپوشم ، آخه کسی که تمام مؤسسات مالی روز تولّدش را تبریک می گویند ، چه معنی دارد که مانتوِ اسپرت بپوشد ؟! باید تمرین کنم که با کفشِ پاشنه بلند راه بروم .
باید آدرس این مؤسسات مالی را پیدا کنم و هر طور شده وامی از اداره بگیرم تا برای حفظ آبرو هم که شده ، در این مؤسسات حساب باز کنم . همچنان داشتم برای ایفای نقش آدم های پولدار نقشه می کشیدم و غرق این افکار بودم که زنگ تلفن خانه به صدا در آمد ، منشی مخابرات بود که اخطار می داد تنها یک روز برای پرداخت بدهی فرصت دارید !! برای لحظاتی از ژست پولداری خارج شدم . وای ! یادم آمد که قبض های آب و برق و گاز را هم پرداخت نکرده ام . ساعتی بعد برای گرفتن شماره ای به سمت تلفن همراهم رفتم ، متوجه شدم آن هم به خاطر بدهی ، قطع شده است !! شرکت همراه اوّل که صبح تولّدم را تبریک گفت و یک روز تماس رایگان به من هدیه کرد ، غروب تلفنم را قطع کرد !!! بی انصاف ! لااقل میگذاشتی یک روز بعد از تولّدم ! هدیه را که پس نمی گیرن !!
ای بابا ، اصلا ژست پولداری به ما نیامده !! تازه می خواستم باور کنم که آدم مهمّی شده ام و مثل پولدارها رفتار کنم ؛ می خواستم در مؤسسات مالی حساب باز کنم ؛ می خواستم در بازار بورس سرمایه گذاری کنم ؛ امّا رویای پولداری من طولی نکشید . فعلا باید برای پرداخت بدهی تلفن خانه و موبایلم فکری بکنم …
* فاطمه سادات اشرفی زاده – روناش