سود و آسیب کنش سیاسی حزبی-جناحی در قلمروی قومی/ اکبر ظریفی
خورنا_ اکبر ظریفی: گفتگوی دکتر کیانوش راد با پایگاه خبری تحلیلی خورنا در دوّم خرداد ۹۳ بهانه ای شد تا پیرامون «سود» و «آسیب» کنش سیاسی حزبی مردمان در قلمروهای قومی سخن بگویم.
گفتگوی ایشان دارای سخنان اساسی ویژه ای است که گویا به دلیل کم بودن زمان و گسترده بودن موضوع ها نخواسته اند در ریز مطالب موشکافی نمایند؛ در این جا من تنها در «درازای» آن سخن ایشان که گفته اند: «فعالیت سیاسی-جناحی باید در استان های قومی تشدید شود» سخن می گویم.
در یک کشوری که دارای شاخص های نیازمند کشور شدن است، کسانی که مردم را در یک روند روشن راهنمایی می کنند تا به جایگاه نشانه شده برسند، کنشگر سیاسی نامیده می شوند؛ کنش گری که «بایسته های کار» را پذیرفته است- کارگزار.
پس هرکنش گر سیاسی بایسته های کار را در کشور نمی تواند بپذیرد، زیرا کشور گنجایش چنین پذیرشی را ندارد. پس ما با دوپدیده رو به رو هستیم؛ کنش گرسیاسی بایسته کار(کارگزار) و کنش گر سیاسی دیگر که بایسته ی کار نیست.
در یک جایی که به آن کشور می گویند کارگزاران سیاسی چگونه برگزیده می شوند؟ درگذشته ی تاریخی ما، انسان های ویژه که «فره ایزدی» داشتند، برگزیده به شمار می رفتند. آنان«صاحب» آن کشور با همه چیز آن بودند.
در دوره ی میانه نیز گاهی زور بازوی ایلات نیروی برگزیننده بود. تا دوره ای که از آن به نام مشروطه یاد می کنیم- دو ماه و نیم دیگر به صد و هشتمین سال مشروطه می رسیم،۱۴مرداد۱۲۸۵خورشیدی آغاز مشروطه بود.
در مشروطه برای نخستین بار، در کشور ما حرف از «مردم» به میان آمد! آنان خواستند در سرنوشت سیاسی خود «دستی» داشته باشند! چگونه این ویژگی می شد که بشود؟
راه کار آن گزینش «نماینده»بود که به سرانجام رسید. نماینده هایشان در یک «جایی» گردهم می آمدند و «قانون» می گذاشتند! تا آن روز هیچ کجای تاریخ ما پیامی چنین در دل خود نداشت. جایی «مردم» گردهم آیند و راه بایسته برای کارگزاران باز نمایند-قانون گزاری!
این کار دشمنی «استبداد» و استعمار را برانگیخت و سرانجامی داشت چنان که همه می دانند و جای آن در سخن امروز ما نیست.
در آن دوران دو گروه بزرگ اندیشه ای زائیده شد که گروه های فکری کوچک در دل آن دو جا داشتند. کنش های این دو گروه یادگاری ماند برای گروه های پسین که شاید هیچکدام پایگاهی به نیرومندی آن دوگروه نخستین نداشتند، زیرا آن دو گروه نخستین از بستری پایین زاده شده و به بالا کشیده بودند.
بایسته ای که هر گروه سیاسی نیازمند آن است. بیشتر گروه های سیاسی که در ایران پس از آن دوران زاده شدند، ریشه ای در این دو گروه داشتند.
باری،سخن گروه های سیاسی دوران پهلوی تاانقلاب اسلامی،وازآن پس تاکنون به زمانی دیگر نیازدارد وجایی دیگر؛پرسش اساسی این است: چرا به کنش سیاسی حزبی نیاز است؟
کنش سیاسی حزبی، همه گیر ترین روش برای گزینش کارگزاران است که کمترین آسیب را پس از رفتن به بخش کاری درپی خواهدداشت،همین!
چرا اینگونه است؟ زیرا گروه های سیاسی زاده شده از پایین به بالا، بر اساس آرزوهای بزرگ(اهداف) پدید آمده اند که برای به بارنشستن آن ها باید تمام نیروی خود را به کار بگیرند و این پیش زمینه ی نگاه بعدی «مردم»به آن هاست تا «زنده بمانند» و راه را دوباره بپیمایند؛ اینگونه نباشد «دیگران» هستند که آرزوهای خود را با آرزوهای به بار ننشسته ی مردم هماهنگ می کنند و بر اسب حکمرانی سوار گشته و می تازند و تا آن گونه اند که مردم می خواهند، خواهند تاخت.
به دیگر سخن، اگر چگونگی گزینش کارگزاران بر اساس یک خرد جمعی- احزاب- پدید آید، راهی نیست به جز اینکه بهترین ها گزینش شوند، چرا که هستی این گروه ها و زنده ماندنشان به این است که کارگزاران برتر را به مردم نشان دهند تا آنان هم کار را به دست برترین ها بسپارند؛ گزینش برتر به دست مردم بیشتر-مردم سالاری.
در بالا از گزینش برتر به دست مردم بیشتر سخن گفتیم، اگر نگاه برای گزینش بر پایه ی آرزوهای بزرگ- که در بالاتر گفتیم- نباشد، این ویژگی پدیدار نخواهد گشت. این آرزوهای بزرگ چه بنیانی باید داشته باشند که بتوان آن را بزرگ دانست؟ هدف ها چه موقع بزرگ و دست یافتنی و دارای کشش برای پدید آوردن انگیزه هستند؟
روشن است که آرزو و هدف را نمی توان بر بنیانی سست گذاشت! مردمانی با گذشته ای بسیار ژرف دست کم نمی توانند این کار را بکنند؛ «اندیشه» و «تفکر»ی والا، دارای ارزشی بزرگ است که دارای کششی بالا باشد. ارزش های والا پدید آمده از اندیشه های ژرف مردم را به سوی خود میکشد.
به دور از هرگونه رنگ و نژاد و دیگر «جداکننده» های ریز تر همانند «قومیت» و «زبان» و… اندیشه هایی مانند: همه خدابودن- خدامحوری، ارزش انسان، ایمانش، آزادیش، حقوقش، نوع دوستی -بشردوستی-، رشد دادن کشور، بزرگداشت دیگران، از خودگذشتگی، کشته شدن برای کشور و پاسداشت ایمان و رستگاری مردمان…
پس اگر بپذیریم برای جهش به سوی آرزوهای بزرگ که همه ی مردم کشور را در این رشد ببینیم، کنش سیاسی حزبی نیاز داریم دیگر نیازی نیست که تلاش کنیم تا به دیگران بفهمانیم که کنش حزبی زمانی فراگیر است و به سوی پیروزی گام برمی دارد که «اندیشه ای بزرگ» به دنبال آن باشد و این اندیشه ی بزرگ را یک «نژاد» و یا یک «قوم» و یا یک «زبان» نمی تواند پدید آورد-آسان است- همه ی این «جداکننده ها» در دل کنش سیاسی حزبی، تکّه ای کوچک محسوب می شوند که هرگز زمینه ی بروز و نیرو یابی نخواهند یافت.
شاید پرسش شود که کنش سیاسی بر بنیان «قومیت» پدید آید چه آسیبی دارد؟ پاسخ روشن است، «درازا» و «پهنا»ی کنش سیاسی قومی، در اندازه همان «قوم» خواهد بود! پس دیگر از آرزوهای بزرگ بر بنیان اندیشه های بزرگ برایش کاربرد نخواهد داشت.
سخن پایانی اینکه: در کشوری همانند ما که کشور قومیت هاست، بزرگترین آسیب برای زنده بودن این کشور با درازای هفت هزار سال گذشته ی «همراه باشهرنشینی» -مدنیت-، رفتن به سوی کنش های سیاسی قومی است و این تکّه تکّه شدن کشور را در پی خواهد داشت، و کم هزینه ترین واکنش در برابر این آسیب، نیرومند کردن کنش های سیاسی حزبیست تا «همه» را پیرامون اندیشه ها گِرد کند نه چیز دیگر..!
اکبر ظریفی ، مدرس دانشگاه