آیت الله هاشمی: اعتدال یعنی انقلابی باش،کلّه شق نباش!
خورنا: خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در حاشیه دیدار تولید گران مازندرانی با رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در بیست و پنجم تیرماه ۹۲ نوشت:
از آخرین حاشیهنگاریام بر دیدارهای آیتالله، قریب ۲ ماه گذشته. از آخرین تیتر حاشیهها. از «به دعای خیر ملّتی، نه نگو!» در روزهای پایانی اردیبهشت تا امروز. در این فاصله وقایع و اتفاقات بعد از ثبتنام آقای هاشمی آنچنان فراگیر و سریع بود که قلب یک ملت و انتخابات را با هم برد چه رسد به قلم ناچیز ما که در مقابل عظمت این حسن القضای الهی به تحیّر و احترام از حرکت ایستاد. در فاصله همین روزها بود که تازه فهمیدیم پای به پای آیت الله هاشمی آمدن در میدان سیاست چه کار دشواری است.
امروز مازندرانیهای پرشور در میانه گرم تیرماه ۹۲، گرمایی مضاعف به ساختمان مجمع دادهاند. خوشحالی از سر و روی میهمانان میبارد. باور نمیکنم آن همه دلنگرانی و ناراحتیها ظرف فقط ۲ ماه اینگونه تغییر کرده باشد. مشکلات که پابرجاست. اتفاق خاصی هم نیفتاده ولی امید در دل ملّت موج میزند. آقای هاشمی خوب میدانستند چه شوری با آمدنشان بپا کردند که در پاسخ به پیغام انصراف شورای نگهبان گفتند: «من به امید مردم خیانت نمیکنم».
میهمانان حرفهای بسیار جالبی میزنند. گلهها کمتر شده و امیدها بیشتر. رد پای مزاح و شوخی هم در حرفها بیشتر شده. یکی از میهمانان سراغ عاقبت مهندس قلابی نوقی-زادگاه آقای هاشمی- را میگیرد. همان مهندسی که کارش فقط باز کردن موتورها بود و بعد هم میگفت بقیهاش را بلد نیستم و با خودتان!. به شوخی میپرسد: آقای هاشمی بالاخره سرنوشت مهندس قلابی شما چه شد؟ آقای هاشمی هم به مطایبه جالبی جواب میدهد: آخرش مهندس قلابی را بیرون کردیم.
حرفها و نکات زیادی مطرح میشود امّا حرف یکی از سخنرانان بسیار جالب است. میگوید: آقای هاشمی میدانید وضع امروز ما چطور شده؟ مثالی از سکانس پایانی یک فیلم سینمایی میزند. از زمانی که سرمنشاء همه گرهها و گرفتاریهای شخصیت فیلم از بین رفت و در میانه آن همه شلوغی ذهنش، تنها جملهای که به ذهنش خطور کرد این بود که: «من چقدر کار دارم؟»… میگوید آقای هاشمی! ما هم الان همه باید بگوییم «چقدر کار داریم؟» من نگاهی به چهره آیتالله میکنم. لبخند تحسینآمیزی بر لب دارند. مثل لبخندی که فردای انتخابات به مردم زدند. مثل دست مریزادی که به ملت گفتند. برای فهم، درک و موقعیتشناسی کمنظیرشان.
دیگر میهمان جلسه از حاشیه دیدار حضرت آیتالله العظمی وحید خراسانی با آقای هاشمی میپرسد. از تعبیرات بسیار معنادار مرجع عالیقدر جهان تشیّع. از درد و درکی که آقای هاشمی با هم دارند. از همت مردانی که کوهها را جابجا میکند. اینها را که میشنوم، لحظهای درباره راز صدها سال ماندگاری مرجعیت شیعه درنگ میکنم. کرامت و بزرگواری حضرت آیتالله العظمی وحیدخراسانی در دیدار آقای هاشمی درس بزرگی برای تاریخ مرجعیت شیعه بود. درس بزرگی به وسعت اعتدال علوی. اعتدال در عین اقتدار. با رعایت کامل و بی وقفه «حق النّاس». این تعابیر کمنظیر درسی تاریخی برای روحانیت بود که آبرو و عزت از کجا میآید و در کجا میریزد؟
آیتالله که شروع به سخن میکنند، از دولت کار میگویند. از دولت سازندگی. از دولتی که بعد از جنگ کمتر کسی حاضر بود تا رئیس جمهور آن باشد. از دولتی که شعارهای بیحاصل نمیداد. دولتی که انقلابی بود، ولی کلّهشق نبود. دولتی که تجلی اعتدال در میانه آرمان و واقعیت بود. دولتی که اگر حرف زهد میزد، حرف رفاه هم میزد. وگرنه با “سادهزیستی شعاری” هرگز نرخ بیکاری کشور تکرقمی نمیشد. اعتدال برای هاشمی یعنی آبادانی دنیا و آخرت با هم و عفاف و کفاف در کنار هم. چرا که سخت معتقد است که مردم با شعار زندگی نمیکنند!
آقای هاشمی در ادامه از راه باز کردن گرهها میگوید. از اصلاح سیاست خارجی که در این سالها برخی سوءتدبیرها و سادهانگاریها تبدیلش کرد به میدان باجدهی اقتصادی به دیگر کشورها. به قول آقای هاشمی چینیها و روسها تا به حال اینقدر از ما سود یکطرفه نبرده بودند. این معادله ناصوابی بود که باید بر هم میخورد. شعار و مسافرتش شده بود سهم مسئولان. سودهای کلانش هم سهم طرفهای خارجی و ضررش نصیب مردم. نوک پیکان” نه مردم” در این انتخابات متوجه همین موضوع بود. آقای هاشمی آدرس کلید تمام قفلها را از سیاست خارجی میدانند.
آقای هاشمی در بخش پایانی سخنانش تذکر بسیار بجایی میدهند که “مردم و جوانان نگذارند رسوب متحجران دوباره دامن انقلاب را بگیرد”. پرچمدار اعتدال به خوبی تشخیص داده که نباید فضای پیروزی انتخابات موجب غفلت از گردنۀ اُحُد اعتدال شود. باید دامنه روشنگریها پابرجا بماند.
راه جریان انحرافی که با رأی مردم بسته شد، ولی نخ و ماسوره زادگاه جریان انحرافی در کارگاه دگماندیشی متحجران برجاست. اگر چه انقلاب امروز از دست تفکر خوارج و تحجر خارج شده ، ولی باید هوشیار بود که دوباره زخم دینفروشی بر سینه انقلاب ننشیند. شاید وقت آن باشد تا کهنه مبارز انقلاب آستین همتی دوباره بالا زده و “شرح اعتدالی” واگویه کنند تا نه تنها انقلابیگری را هم از تفکر تحجر باز ستاند، بلکه نقشه راهی آزموده شده را نیز برای آیندۀ “گفتمان اعتدال انقلاب اسلامی” به یادگار بگذارند.