واکاوی پیشینه تاریخی سه جزیره ایرانی خلیج فارس در نشست انجمن تاریانا خوزستان

نشست واکاوی پیشینه تاریخی سه جزیره ایرانی خلیج فارس (تنب بزرگ، کوچک و بوموسی) شامگاه پنجشنبه هشتم آذرماه ۱۴۰۳ با همکاری کارگروه تاریخ انجمن دوستداران میراث فرهنگی تاریانا و جمعی از کنشگران فرهنگی و اجتماعی استان خوزستان در اهواز برگزار شد.

به گزارش خبرنگار خورنا از اهواز در بخش نخست این نشست که در محل خانه سمن‌های استان خوزستان برگزار شد اشکان زارعی پژوهشگر و دانش آموخته تاریخ و رئیس کارگروه تاریخ انجمن تاریانا گفت: شبه‌جزیره عربستان یا جزیرهالعرب اگر چه هیچ‌گاه بخشی از خاک ایران نبوده اما در درازنای تاریخ همواره وابستگی‌های سیاسی٬ فرهنگی و اقتصادی داشته است. چنان‌چه داریوش بزرگ هخامنشی در بند ششم سنگ‌نبشته‌ٔ بیستون از آرابیا (عربستان کنونی) در جرگه‌ٔ سرزمین‌های خراجگزار خود نام می‌برد. این جستار در سنگ‌نبشته‌های دیگری مانند آپادانای شوش٬ نقش‌رستم و کعبه زرتشت نیز یادآوری شده است.

وی افزود: دراین‌باره می‌توان از سنگ‌نگاره‌ای در تخت‌جمشید نام برد که بزرگان عرب را به همراه سران کشورهای دیگر در حال دادن پیشکش به شاه هخامنشی نشان می‌دهد. به گفته‌ی هرودت نیز هنگام لشکر‌کشی کمبوجیه به مصر بعضی از تیره‌های عرب با هزار شتر، مَشک‌های آب را برای سپاه ایران از بیایان سینا گذر داده٬ به آن‌ها کمک بسیار نمودند. وی هم‌چنین از کمانداران عرب در سپاه خشایارشا نیز نام می‌برد.
این پژوهشگر تاریخ تصریح کرد: اوج نقش‌آفرینی ایرانیان در جزیرهالعرب را باید در روزگار ساسانیان برای هماوردی با رومیان در دسترسی به جاده‌ٔ بازرگانی یمن- شام وکرانه‌های دریای سرخ جستجو کرد. در همین راستا شاپور دومین شاه ساسانی برای جلوگیری از تاخت و‌تاز اعراب بادیه‌نشین حجاز به درون ایران٬ و چیرگی بیشتر بر عربستان فرمان داد دولت حیره به دست اعراب لخمی با همراهی شهروندان پارسی و سریانی به مرزبانی مهرزاد پایه‌گذاری گردد.

زارعی عنوان کرد: با پدیداری دولت حیره٬ ساسانیان٬ سازمان چاپار (پُست) و ترابری خویش را در سراسر عربستان گسترش دادند که دستاورد آن افزایش پیوند مردم جزیره‌العرب با شاهنشاهی ساسانی بود تا جایی که چهره‌های سرشناسی چون ابوسفیان مرد توانمند مکه امرؤالقیس، چکامه‌سرای عرب و نضربن‌حارث یکی از بزرگان قریش به حیره و دربار ایران رفت و‌آمد می‌نمودند که این کار خود زمینه‌ٔ کارسازی فرهنگ و اندیشهٔ ایرانی به سرزمین حجاز را فراهم آمد.

وی بیان کرد: در سال‌های میانی فرمانروایی ساسانیان سیراف که بزرگترین و نامورترین بندر ایرانی در خلیج‌فارس بود رو به ویرانی نهاده٬ شکوه گذشته را از دست داد. از این‌رو پادشاهان ساسانی در پی رویکرد خویش برای بهره‌برداری اقتصادی بیشتر از عربستان و جلوگیری از رخنه سیاسی رومی‌‌ها٬ بازرگانان٬ وبازاریان سیراف را به شهر جده در باختر عربستان در نزدیکی دریای سرخ برده٬ به نوسازی و سامان‌دهی این شهر پرداختند. ابی‌المجاور دمشقی در رویه ۳۷ کتاب «المستبصر» پیرامون ساخت جده آورده است: «هنگامی که سیراف از رونق افتاده و ویران شد مردم آنجا آن بندر را ترک کردند و به بندرهای دیگر در ساحل دریا رفتند و از آن جمله عده‌ای هم به جده آمدند و در آنجا سکونت گزیدند و برای استحکام آنجا دورتادور شهر را باروئی از سنگ و گچ ساختند»

رئیس کار گروه تاریخ انجمن تاریانا خوزستان ادامه داد: عبدالقدوس الانصاری در رویه ۱۲ کتاب «تاریخ مدینه جده» چنین نوشته است: «این بندر را ایرانیان پیش از اسلام ساخته و آباد کرده‌اند و از آن برای داد وستد کالا استفاده می‌کردند.» به گواه گزارش‌های تاریخی؛ بسیاری از چهره‌های سرشناس قریش و مکه همواره به دنبال برخورداری از پشتیبانی شاهان ساسانی و نمایندگان آنان در حیره بوده‌اند.

زارعی یادآور شد: طبری در رویه ۱۰۸۹ تاریخ خود٬ «نوفل برادر هاشم را نخستین کسی می‌داند که برای خاندان قریش از شهریاران ایران پیمان برای رفت و آمد و بازرگانی در خاک خسروان گرفت» یعقوبی نیز در رویه ۳۱۵ کتابش می‌گوید: «چون هاشم درگذشت. قریش را بی‌تابی گرفت…نوفل به حیره رفت و پیمانی از کسری گرفت» افزون بر ابوسفیان که پیشتر از آن یاد شد٬ «عمر خلیفه دوم نیز هنگام جوانی با عده‌ایی از جوانان قریش نزد نعمان‌بن منذر نماینده ساسانیان در حیره رفته و جوائزی گرفت».

وی در پایان بیان کرد: یمن را باید واپسین کشوری دانست که در سال‌های میانی سده ششم میلادی به قلمرو ساسانیان افزوده شد. سال ۵۷۵ میلادی٬ در پی درخواست کمک سیف‌بن‌ذی‌یزن از خسرو‌انوشیروان برای بیرون کردن سپاهیان حبشه‌ از یمن٬ وهرز دیلمی یکی از اسواران ارتش ایران به همراه هشتصد مرد جنگی به عدن و صنعا لشکر کشیده٬ سربازان حبشه را شکست داد. از این‌رو ایرانیان با رسیدن به یمن٬ از یک‌سو باب‌المندب را نیز از آن خود کرده٬ دست رومیان را از کشتیرانی و بازرگانی در اقیانوس هند کوتاه کردند و از سوی دیگر فرهنگ ایرانی را پیش از پیش در جنوب عربستان رواج دادند. بدین‌گونه شبه‌جزیره عربستان تا پیش از برآمدن دین اسلام در یک درازا و پهنا٬ وابستگی سیاسی ٬ اقتصادی و فرهنگی به ایران داشت.

محمد امیری کارشناس ارشد تاریخ نیز در ادامه این نشست درباره پیشینه تاریخی بحرین گفت: در روزگار باستان بجز ایران کشور دیگری با سازمان اداری و ارتش مقتدر و جغرافیای گسترده سیاسی در منطقه خاورمیانه وجود نداشت بنابراین تمام منطقه خلیج فارس و از جمله بحرین زیر نظر حکومت‌های ایرانی بودند.
وی عنوان کرد: بنابر تحقیقات مورخان این جزیره مناسب ترین مکان جغرافیایی در مسیر عبور کشتی‌های تجاری بوده است. در دوره هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان این جزیره با ساکنانی از نژادهای مختلف، تابعیت کاملا ایرانی داشته‌اند.

به گزارش خورنا این کارشناس ارشد تاریخ ادامه داد: بحرین بعد از مسلمان شدن مردم آن بخشی از قلمرو امبراتوری مسلمانان شد. ولی از قرن شانزده میلادی که پرتقالی‌ها به دنبال اکتشاف دریایی به خلیج فارس وارد می‌شوند این جزیره هم مانند برخی جزایر دیگر توسط فاتحان پرتغالی تصرف می‌شود و حدود صد سال بعد به وسیلخ نیروهای نظامی ایران دوره صفوی و با کمک مختصر انگلیسی‌ها از دست پرتقالی‌ها رها گشته و باردیگر به ایران می‌پیوندد.

امیری ادامه داد: اما این بار خود انگلیسی‌ها به دلایل متعدد خواستار نفوذ در خلج‌ فارس می‌شوند و از آشفتگی‌های سیاسی و نظامی اواخر دوره صفوی تا پایان دوره قاجار که حدود ۲۰۰ سال طول کشید استفاده کردند و شیخ نشینان خلبج‌ فارس و از جمله بحرین را متقاعد کردند تا از ایران گسسته و زیر نظارت انگلیس قرار گیرند. اما ایران هیچ گاه این حاکمیت اجباری را نپذیرفت و در موارد متعدد به این حمایت.های بدون اجازه و خودسرانه اعتراض کرد.

وی یادآور شد: ضعف دوره قاجار و عدم توجه به مرزهای جنوبی ایران از یکسو و اقتدار دریایی انگلستان و خوی استعمارگری آنها از سوی دیگر، بسیاری از جزایر جنوبی خلیج فارس را که به لحاظ تاریخی بخش جدایی ناپذیر ایران بودند را ایران جدا کرده و در قالب اتحادیه و تحت حمایت مستقیم آنها در اختیار گرفتند.

این کارشناس ارشد تاریخ تصریح کرد: در مورد وجه نامگذاری این جزیره باید گفته شود که دیدگاهها متفاوت است. برخی معتقدند به دلیل قرار گرفتن این خشکی میان دو رود قدیمی که الان دیگر اثری از آنها نیست آن را بحرین نامیده‌اند. برخی دیگر قرار گرفتن این جزیره بین دریا و برخی تالاب‌های داخلی را علت این نامگذاری می‌دانند. اما دیدگاه سومی هم هست که معتقد است نام بحرین به مفهوم دو دریا نیست بلکه می‌تواند مفهوم انتساب داشته باشد.

امیری افزود: نام دیگری هم برای این جزیره وجود داشته و آن اُوال (ovaal) بوده است. این نام هم وجه که وجه تسمیه‌های گوناگونی داشته است به نظر می‌رسد از دو جز (اُ) به معنای آب و (ال) انتساب تشکیل شده باشد مانند چنگال، دنبال، پوشال و…..نام دیگر آن میش ماهیگ بوده که شاید به خاطر شکل جغرافیایی این جزیره بوده است.

وی اظهار کرد: جهانگردان مسلمان مانند ناصر خسرو و ابن بطوطه در دو دوره متفاوت از این جزیره دیدن کرده‌اند. ناصر خسرو معتقد است که این شهر نخلستان بسیار دارد و مروارید از آن دریا برآورند. ابن بطوطه هم می‌نویسد بحرین شهر معتبر زیبایی است که نهرها و باغ های فراوان دارد و در آنجا خرما،انار، لیمو و پنبه به عمل می‌آید.

این کارشناس ارشد تاریخ گفت: از زمان فتحعلی شاه قاجار که ایران درگیر منازعاتی در قفقاز با روس‌ها بود به دنبال کمک از انگلیس بوده که قرار داد مجمل و بعد قرار داد مفصل را با آنها می‌کند. در این قرار دادها انگلیسی‌ها پذیرفته‌اند که بحرین و بسیاری از جزیره‌های دیگر خلیج فارس بخشی از ایران هستند و انگلیسی‌ها بدون اجازه ایران حق ورود به این جزیره‌ها را ندارند و اگر روزی حاکمان این جزیره‌ها از انگلیسی‌ها در مقابل حکومت مرکزی ایران درخ است کمک کردند انگلیسی‌ها به هیچ وجه نپذیرند.

امیری ادامه داد: اما برخلاف متن صریح عهدنامه‌ها، انگلیسی‌های مقیم هند به بهانه مبارزه دزدی دریایی با شیخ بحرین وارد مذاکره شده و قرارداد مستقلی با وی امضا می‌کنند. شیخ بحرین پرچم انگلیس را بر فراز محل حکومت خود افراشته می کند. ایران به این امر اعتراض کرد و مذاکراتی بین نماینده ایران و ویلیام بروس نماینده کمپانی هند شرقی صورت گرفت. در این مذاکرات، انگلیس پذیرفت که بحرین بخشی از خاک ایران است و حتی پرچم انگلیس هم از فراز محل حکومت شیخ برداشته شد. در سال ۱۸۴۷ بار دیگر انگلیسی‌ها با بهانه جلوگیری از برده فروشی و کنترل کشتی‌ها، با برخی شیخ‌های جزیره‌های خلیج فارس از جمله عمان و بحرین معاهداتی مستقل می‌بندند. در یکی از کتابهایی که در زمان ناصرالدین شاه نگاشته شده و بطور مشخص در سال ۱۲۷۶ هجری قمری چهار نامه از سوی مقامات بحرینی خطاب شاه ایران و وزیران و استانداران ایرانی نوشته شده که همه آنها شواهدی محکم بر حاکمیت ایران بر این جزیره می‌باشد.

وی بیان کرد: در زمان محمدشاه و بعد‌ها ناصرالدین شاه، بارها ایران برای تشکیل نیروی دریایی و خرید کشتی‌های جنگی اقدام نمود ولی کارشکنی انگلیسی‌ها و عدم موافقت آنها مانع این کار شدند. ویلسون سفیر وقت انگلیس می‌نویسد پادشاه ایران قصد دارد دو تا سه کشتی بخار بخرد و انتظامات خلیج فارس را برقرار کند. ولی ما شاه ایران را هیچ تشویقی نکردیم زیرا از نقشه‌های جاه طلبانه ایران برای جزیره‌های خلیج فارس آگاهی داریم.

این کارشناس ارشد تاریخ در پایان یادآور شد: در زمان ناصر‌الدین شاه و مظفرالدین شاه هم نسبت به مالکیت ایران بر بحرین اسنادی موجود است. در آشفتگی‌های دوران مشروطیت که ذهن سیاست مداران ایرانی به موضوع آزادی خواهی و مشروطه طلبی مشغول بود و متعاقب آن جنگ جهانی اول و اشغال ایران، انگلیسی‌ها برای تحکیم موقعیت خود در جزایر خلیج‌ فارس بویژه در بحرین تلاش فراوانی کردند با روی کار آمدن حکومت پهلوی نیز این مداخلات ادامه یافت و ایرانیان بحرین مورد آزار قرار گرفتند و حتی از سخن گفتن به زبان فارسی ممنوع شدند. اعتراضات ایران به جامعه ملل نیز به جایی نرسید و بحرین به طور کامل تحت حمایت انگلیس قرار گرفت.

در بخش پایانی این نشست نیز اشکان زارعی رئیس کارگروه تاریخ انجمن تاریانا خوزستان گفت: نام‌های پارسی پرشمار این جزایر مانند، بوموسی، باباموسی، بوموسو، گپ‌سزو، تنب بزرگ، تمب‌گپ، تنب‌مار ، آریانا و زرکوه و … نیز خود گواهی بر ایرانی‌بودن آنان در درازنای تاریخ دارد.

وی افزود: چنان‌چه ایرج افشار سیستانی در رویه ۱۲۲ کتابِ «نام دریای پارس و دریای مازندران و بندرها و جزایر ایرانی« می‌نویسد: »واژه بوموسی از دوپاره‌ی “بوم” و “موسی” تشکیل شده است که بوم واژه فارسی به‌ معنای جا، منزل و سرزمین هم است که در اوستا bumi و در زبان پهلوی bum آمده است. موسی نیز احتمالا نام شخصی سرشناس بوده است که در این جزیره زندگی می‌کرده است. نام باباموسی هم که گاه به این جزیره می گویند شاید همانند نامهای باباکوهی و باباطاهر است که در کرانه‌های جنوبی کشور بنادری با این پسوند همچون باسعیدو و باباحسنی داریم،».

این پژوهشگر تاریخ اظهار کرد: به باور فریدون جنیدی واژه‌ی فارسی «بوموسو» دارای دو بخش است؛ بخش نخست این واژه «بوم» که به چم (معنی)سرزمین است و بخش دوم آن «سُو»که همان «سُوز» یا «سبز» است. با این ریخت و ساختار یعنی «بوم و سُو« میشود »بوم سبز» یا «سرزمین سبز» که مردمان بومی آن‌جا نیز این جزیره را گپ سبزو یعنی سبزهزار بزرگ می‌گفتند. زیرا این جزیره از دیرباز دارای آب شیرین، کشتزارها و چراگاههای سرسبز بوده است.

زارعی تصریح کرد: گاه در گزارشهای تاریخی از این جزیره با نام «بوموو» یاد کرده‌اند. که برآمده از دو بخش «بوم» و «اوو» یا «آب» است که در ریخت «بومُف» از آن یاد شده است. چنانکه کارستن نیبور آلمانی درسال ۱۷۶۵ میلادی در بازدید از خلیج‌فارس، بوموسی را (بوموف) خوانده است. تُنب و تمب نیز واژه‌ی پارسی دری یا تنگستانی به معنی تپه، پشته و تل است. از آن‌جا که در این جزیره مار سمی بوده است. در گویش دریانوردان و مردم بومی، آن را تنب، تمب مار و تل مار هم می‌خواندند.

به گزارش خورنا وی افزود: جدای از ریخت و چم واژگانی، پیشینه‌ی سیاسی این جزایر نیز گواهی بر ایرانی بودن آنان دارد چنان‌که به باور احمد اقتداری از هزاره‌ی دوم پیش از زایش مسیح جزیره‌های ایرانی در جرگه‌ی قلمرو شاهنشاهی ایران بوده است. وی در این‌باره از «شیلهک شوشیناک ایلامی»، «هُوخشتره مادی» و «مهرداد یکم اشکانی» نام می‌برد. همچنین اقتداری در رویه ۵۵۶ کتاب خویش می‌گوید: «دریای پارس و از جمله جزیره بوموسی به موجب بند ۶ ستون اول کتیبه‌ی بیستون جز استان پارس بوده است و در روزگار ساسانیان این جزایر جز قلمرو کوره اردشیر خوره استان پارس پادکسیان نیمروز بوده است».

رئیس کارگروه تاریخ انجمن تاریانا خوزستان بیان کرد: از این‌رو، رخدادنویسان باور دارند، پس از اسلام در یک فرآیند تاریخی از عمرولیث صفاری تا علی عمادالدوله آل‌بویه و از اتابکان فارس تا ایلخانان مغول و تیموریان، تنب کوچک، تنب بزرگ و بوموسی به همراه دیگر جزایر خلیج‌فارس و دریای مکران زیر فرمان استانداران آنها در فارس، کرمان و هرمزگان بوده‌اند و جزایر سه‌گانه، از فرماندار بندر لنگه پیروی می‌کردند. در این راستا پیروز مجتهدزاده در رویه‌ی ۴۰ کتاب جزایر تنب و ابوموسی می‌نویسد: «امتیاز بهره‌برداری از منابع خاک سرخ جزایر در اواخر قرن نوزدهم از سوی شیخ قاسمی بندر لنگه در ازای سالیانه ۲۵۰ لیره به یکی از اهالی بندر لنگه واگذار شد. این امتیاز پس از پایان حکومت قاسمی‌های لنگه در سال۱۸۸۷ میلادی، به حاج معین بوشهری واگذار گردید».

زارعی عنوان کرد: پرتغالی‌ها نخستین کشور اروپایی هستند که در روزگار پرآشوب ایران توانستند بر بخشی از کرانه‌های خلیج‌فارس چیره شوند. شاه عباس یکم صفوی آنها را بیرون رانده، دوباره فرمانروایی ایران را بر آن‌جا استوار گردانید به گفته‌ی احمد اقتداری در رویه ۵۵۸ کتاب جغرافیای تاریخی دریای پارس با روی‌کارآمدن نادر شاه افشار؛ »لطیف‌خان دشتستانی در سال ۱۱۴۹ مهی به حکومت دشتستان، شولستان و کاپیتانی کامل سواحل، بنادر و جزایر فارس منصوب شد. او جزیره، بوموسی و سایر جزایر را از دست دزدان دریایی عرب خارج ساخت

وی افزود: البته این نکته را هم باید یادآوری کرد که دستگاه سیاسی قاجاریه و پهلوی هیچ‌گاه زیر بار عربیزه کردن خلیج‌فارس و جزایر آن نرفته، بر ایرانی‌ بودن آن‌ها پافشاری می‌کردند. چنان‌که به گفته‌ی اقتداری در رویه ۵۶۵ کتابش؛ «مظفرالدین شاه درباره حاکمیت ایران بر جزایر سه‌گانه بارها از طریق صدراعظم خود به انگلیسی‌ها تذکر داده است. هم‌چنین در ۵ اسفند ۱۳۰۸ وزیر خارجه رضا شاه نیز در پی افراشته شدن پرچم انگلیس در بوموسی واکنش تندی به «سر رابرت کلاویو» وزیر مختار این کشور در تهران نشان داد. در ۲۴ شهریور ۱۳۰۹ خورشیدی نیز وزارت جنگ ایران در نامه‌ای رفتار بریتانیا را پیرامون جزایر ایرانی «غیر دوستانه» و«حق شکنانه» خواند. هم‌چنین دکتر محمد مصدق و امیر اسدالله علم، بارها رویکرد انگلستان را نکوهش کرده، خواهان بازگرداندن جزایر سه‌گانه به ایران شدند.

این پزوهشگر تاریخ گفت: سرانجام کشمکش‌های ایران و انگلیس پس از گفتگوها و دادخواهی‌های (شکایات) ایران به سازمان‌های جهانی، درپی یک بده‌ و بستان بر سر بحرین، که نکته‌‌ی تاریک و نابخشودنی به‌شمار می‌آید، به‌ پایان رسید. بدین‌گونه که ایران استقلال بحرین را بر پایه‌ی یک «نظرخواهی فرمایشی» و نه «همه‌پرسی» در برابر بیرون رفتن انگلستان از خلیج‌ فارس و جزایر سه‌ گانه پذیرفت.

زارعی ادامه داد: از این‌رو ۹ آذر ماه ۱۳۵۰ خورشیدی، نیروی دریایی ارتش ایران ۲ روز پیش از پیدایش دولت امارات عربی متحده در یک درگیری نظامی اندک و دادن سه شهید ساعت ۸ بامداد در هر سه جزیره درفش سه رنگ ایران را همراه با شلیک ۲۱ گلوله توپ برافراشتند، تا پس از ۸۰ سال بوموسی، تنب کوچک و بزرگ به مام میهن بازگردانده شوند.

وی در پایان به جدا شدن دو جزیره ایرانی دیگر به نام‌های آریانا و زرکوه نیز پرداخت و اظهار کرد: شوربختانه هیچ تلاشی برای بازگرداندن آنها نشده و امارات متحده عربی نام آریانا را به ابونعیر تغییر داده و ۴ تا ۵ هزار نفر شهروندان خود را روانه‌ی آن ‌جا نموده است.