دوستی که همواره دشمن بوده و جزایری که باید ایرانی بمانند
اشکان زارعی پژوهشگر و دانش آموخته تاریخ از اهواز
سیزدهم تیر برابر با چهارم ژوئیه سال ۱۸۸۷ ترسایی (میلادی) یادآور روزی است که روسیه و انگلستان بر سر بخشی از خاک ایران یعنی خراسانِ بزرگ سازش نمودند تا دست ایران برای همیشه از کشوری که اینک افغانستان نامیده میشود و سرزمینهای فرارود (ماورالنهر) مانند: تاجیکستان و ازبکستان کنونی کوتاه شود.
بیست سال پس از آن نیز نهم شهریور ۱۲۸۶ خورشیدی برابر با ۳۱ اوت ۱۹۰۷ میلادی، روسیه و انگلستان در شهر سنپترزبورگ، بر پایهی «پیمان۱۹۰۷» گستاخانه و خودسرانه با نادیده گرفتن استقلال و تمامیت ارضی ایران، کشور ما را سه بخش نموده، شمال و جنوب ایران را در جرگه ی قلمرو خود دانسته تا راه برای چپاول بیشتر این خاک ستمدیده فراهم شود.
این دو رخداد تاریخی، نگرش و رویکرد روسیه را در چند سدهی گذشته پیرامون ایران به خوبی نشان میدهد که همواره از ناتوانی دستگاه سیاسی ایران در راستای راهبرد کلان خویش یعنی دست درازی به این سرزمین اهورایی، رخنه در ساختارهای سیاسی، نظامی، اقتصادی و جلوگیری از پیشرفت ایرانیان، سود فراوان برده است.
چنانکه پس از آشفتگیهای پدیدآمده درپی تاخت وتاز محمود غلزایی به اصفهان و سرنگونی شاه سلطان حسین صفوی، «پِتر» پادشاه روسیه در اردیبهشت ۱۱۰۲ خورشیدی به مرزهای ایران یورش برده، شهر دربند و داغستان را به چنگ آورد. همچنین وی به پیشنهاد تهماسب میرزا صفوی در همراهی با او برای شکست محمود افغان و به دست آوردن پادشاهی از دسترفته، پیوست( الحاق) شمال ایران به خاک روسیه را درخواست کرد.
در این راستا روسیه و عثمانی برای بهره بیشتر از نابه سامانی پیش آمده، با یکدیگر کنار آمدند تا ایروان، گنجه، نخجوان، تبریز، مرند و ارومیه از آنِ عثمانی شود و گیالن، مازندران و استرآباد به روسها برسد.
اگر چه با روی کارآمدن نادر شاه افشار، روسها از خاک ایران بیرون رانده شدند، کریمخان زند و آقا محمدخان قاجار نیز در برابر افزونخواهیها و یورشهای گاهوبیگاه آنان ایستادگی کردند، اما تزارهای روس هیچگاه از تازش به قفقاز چشمپوشی نکردند.
در اینباره میتوان از یورش کاترین در سال ۱۲۱۰ مهی با سپاهی هشتهزار نفره به دربند، باکو، تالش، شماخی، گنجه و سراسر باختر دریای کاسپین (خزر) و همچنین نبردهای ۲۵ سالهی ایران و روسیه به روزگار پادشاهی فتحعلی شاه قاجار و الکساندر یکم و نیکلای یکم در دو
بازهی جداگانه در سالهای ۱۲۱۸ تا ۱۲۲۸ و ۱۲۴۱ تا ۱۲۴۳ مهی یاد کرد.
جنگهای خونینی که با همهی بیباکیها و فداکاریهایی که ایرانیان نشان دادند به شکست آنان و بسته شدن پیمانهای گلستان و ترکمنچای انجامید تا نزدیک به ۲۵۰هزار کیلومتر مربع خاکی از قفقاز و ۱۲۰ هزار کیلومترمربع آبی از مساحت دریای کاسپین و همچنین شهرها و روستاهای پرشماری در کرانه ی دریای سیاه نزدیک به ۳۱۰ کیلومتر به روسیه واگذار شود. تا بدینگونه شهرهای باکو، شکی، شروان، قرهباغ، تالش، نخجوان،گنجه، گرجستان، ارمنستان، داغستان و جاییکه امروزه، جمهوریهای «چچن»و «اینگوش» نامیده میشوند، برای همیشه از خاک ایران جدا شود.
رویدادی تلخ و ناگواری که پیدایش پانترکیسم، پدیداری کشور ساختگی آذربایجان، گردنکشیهای کنونی «الهام علیاف» و آرزوهای جهانِ تُرک «اردوغان» را باید از پیامدهای آن دو پیمان به شمار آورد.
روسها در خاور (شرق) دریای کاسپین، نیز به هنگام پادشاهی ناصرالدینشاه قاجار گاه به زور سمرقند، بخارا، خیوه، تاشکند یا همان چاچِ باستان و شهرهای پیرامون دریاچه آرال را به چنگ آورده و گاه با نیرنگ همچون پیمان «آخال» بخش گستردهای از مرزهای شمال خراسان تا رود تجن را از آنِ خود کرده تا دست ایران از آسیای میانه که تاروپود آن با فرهنگ ایرانی سرشته شده بود، کوتاه شود تا بدینگونه یکی از آرمانها و راهبردهای «پِتر» بنیانگذار روسیه نوین برای گسترش سرزمین روسیه و کوچک کردن ایران به سرانجام رسیده، راه برای دست یافتن به خلیجفارس و اقیانوس هند فراهم شود.
همچنین روسها سوم تیر سال ۱۲۸۷ خورشیدی با به توپ بستن مجلسِ برآمده از مشروطه، کشتن و آواره کردن بسیاری از آزادیخواهان، میهندوستان و سپس با انجام کودتایی ناکام در سال ۱۹۱۱ ترسایی (میلای) برای شکست مشروطه و بازگرداندن محمدعلی شاه قاجار به پادشاهی، با همهی توان در برابر کوشش ایرانیان برای رسیدن به مردمسالای و نوگرایی ایستادگی نمودند.
بهدار آویختن آزادیخواهان تبریر در نیمروز (ظهر) عاشورای سال ۱۲۹۰ خورشیدی و یک سال پس از آن توپباران حرم امام رضا(ع) و مسجد گوهرشاد مشهد، زیرپا نهادن بیطرفی ایران در جنگهای یکم و دوم جهانی و یورش به خاک ایران نمونههایی آشکار از دشمنی روسها با ایران و ایرانی است.
با پایان جنگ دوم جهانی، ارتش سرخ شوروری نه تنها از ایران بیرون نرفتند، بلکه برپایهی گزارشهای تاریخی، با ساخت و پشتیبانی از دو فرقهی دموکرات آذربایجان و کردستان، درپی زمینهچینی برای جداکردن این دو استان از ایران بودند.
از اینرو، پایهگذاری دولت «سیدجعفر پیشهوری» در ۲۱ آذر سال ۱۳۲۴ خورشیدی در شهر تبریز و جمهوری مهاباد به رهبری «قاضیمحمد» در دوم بهمن همان سال را باید در راستای برنامهی کلان ژوزف استالین، رهبر اتحاد جماهیر شوروی پیرامون گسترشِ سرزمینی، فراگیری حوزهی جهانبینی کُمونیسم و هماوردی با غرب در روزهای آغاز جنگ سرد ارزیابی کرد.
چنانکه احسان طبری در رویه( صفحه) ۱۹۶ کتاب کژراهه میگوید:« استالین به جدایی بخشهایی از خاک ایران که آنروزها در دست ارتش سرخ بود، فرمان داد و میرجعفر باقروف، دبیرکل حزب کمونیست جمهوری خودخواندهی آذربایجان شوروی را پیگیر این فرآیند نمود. کسی که با نگرشهای تند قومگرایی، برای نخستین بار از آذربایجان شمالی و جنوبی سخن گفته، سخت هواخواه پیوستن آذربایجان ایران به شوروی بود»
پیرو فرمان استالین که در بند ۸ آن آشکارا از جدایی برخی استانهای ایران نام برده میشود، باقروف در شهر باکو با پیشهوری و قاضیمحمد دیدار و رایزنیهایی داشت که در این راستا «شوروی نیز از جداییخواهان پشتیبانی نمود.
چنانکه بر پایهی رویه ۳۰۱ کتاب گذشته چراغ راه آینده: « فداییان فرقهی دموکرات نزدیک به یک ماه به دست ارتش شوروی آموزش دیده، در شهرهای سراب، مراغه و میانه به یاری روسها، ۲۱ پاسگاه ژاندارمری این
شهرها را گرفتند».
همچنین ارتش ایران هر بار که میخواست به سرکوب جدایی خواهان بپردازد، نمایندگی شوروی در تهران به بهانههای گوناگون از این کار جلوگیری میکرد. افزون بر این بازگوییهای تاریخی باید از کارشکنیهای شوروی در روند دولت دکتر محمد مصدق به کمک حزب توده، رخنه در ارتش ایران و انجام کارهای جاسوسی در این زمینه، پشتیبانی بسیار از ارتش عراق در جنگ هشت ساله با ایران و فراهم کردن بیشترین
سازوبرگ ( تجهیزات) جنگی برای آن یاد کرد.
برپایه ی آنچه گذشت روسیه هیچگاه همسایهای راستین و دوستی نیکاندیش برای ایران نبوده، با استواری میتوان گفت از میان
کشورهای انیرانی که پنج سدهی گذشته پیوندهای سیاسی، اقتصادی و نظامی با ایران داشتهاند، روسیه بیشترین آسیب را به منافع ٬هویت ملی و تمامیت ارضی ما رسانده است که شوربختانه تاکنون پیامدهای آن پابرجا است.
بیگمان بهترین گواه بر این سخن برخورد روسیه در ششمین نشست راهبردی این کشور در ۱۹ تیر ۱۴۰۲ خورشیدی در مسکو با وزیران
خارجه کشورهای عرب حوزهی خلیج فارس است.
جاییکه سرگئی لاوروف وزیر خارجهی روسیه در جُستاری (موضوعی)که هیچ همخوانی با شوند (دلیل) برپایی آن نشست نداشت، از «همه تلاشهای مسالمتآمیز، ازجمله ابتکارات امارات متحده عربی و کوششهای
این کشور در دستیابی به راه حلی صلحآمیز درباره موضوع جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی از طریق مذاکرات دوجانبه» پشتیبانی کرده، پیشنهاد قطر، عمان، عربستان، امارات متحده عربی، کویت و بحرین را نیز پذیرفت که اگر« ایران از گفتوگو درباره جزایر سهگانه سر باز زند رونده به دیوان بین المللی دادگستری به منظور حل وفصل این مساله مطابق با مشروعیت بینالمللی ارجاع شود».
روسیه هنگامی پیرامون جزایر ایرانی از «مذاکرات دو جانبه»و «حل وفصل مطابق مشروعیت بینالمللی» سخن میگوید که خود سالها
است از واگذاری چهار جزیره ژاین در اقیانوس آرام به نامهای ایتوروپ، کوناشیری، شیکوتان و جزایر هابومای خودداری کرده، از هرگونه
گفتوگو در اینباره پرهیز میکند، همچنین در سال ۲۰۰۸ (ترسایی)میلادی به بهانهی پشتیبانی از روستبارهای گرجستان «اوستیای جنوبی» و «آبخازیا» را با جنگ از این کشور جدا نموده، با همین ترفند، جزیرهی کریمهی اوکراین را از آن خود نمود. شیوهای که در دونتسک و لوهانسک نیز دنبال کرد.
از اینرو، رفتار روسها در نشست مسکو جای هیچ شگفتی ندارد، زیرا آنان در مناسبات خود با کشورهای دیگر همواره با زور، فریبکاری و زیرِ پا نهادن اخلاق دیپلماتیک درپی سود خویش بودهاند.
اما باید برای دستگاه دیپلماسی ایران افسوس خورد که از سرِ ناآگاهی تاریخی و یا سادهانگاری به پشتیبانی کشوری امید بسته است که همیشه ما را در بزنگاههای تاریخی تنها گذاشتهاند.
به زبانی دیگر اندیشهها و آرمانهای روسیهتزاری و شوروی کمونیستی اینک در تن و روان روسیه کنونی و پوتین پیرامون سرنوشت کشور ما نمایان است.
چنانکه در این نشست،کاری که کشورهایی که ما، شبانهروز به آنها مرده باد میگوییم انجام ندادهاند، روسیه برای خوشایند اعراب و بهره بیشتر از آنان به آسانی چشم خود را بر کمکهای ایران در جنگ اوکراین بسته، ایرانیبودن تنب بزرگ، تنب کوچک و بوموسی را نادیده گرفت. جزایری که به گواه تاریخ از روزگار ایلامیان تا شاهان قاجار بخشی از خاک ایران بهشمار آمدهاند.
یارینامه:
۱- تاریخ تجزیه ایران، دفتر دوم تجزیه بحرین؛ هوشنگ طالع.
۲- تاریخ تجزیه ایران، دفتر چهارم، هوشنگ طالع.
۳- روابط ایران و روسیه در نیمه اول قرن نوزدهم؛ احمد تاجبخش.
۴- تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای صفویه تا جنگ دوم جهانی؛ عبدالرضا هوشنگ مهدوی.
۵ -کژ راهه؛ احسان طبری
۶ – گذشته چراغ راه آینده؛ گروه جامی