غلامشاه قنبری: زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم

اهواز/ حبیب خبر- هوشنگ نوبخت:

زندگی، تاریخ و فرهنگ قوم لر و ایل بزرگ بختیاری با شعر، موسیقی و آواز عجین شده است.

عشایر بختیاری عجیب ترین ایل کره ی زمین اند از باب اینکه تمام لحظات زندگی شان، ترانه ها، ملودی ها، آوازها و اشعار مختص خود را دارد.

از شیر دوشیدن گرفته تا شکار، از لالایی خواب کودک گرفته تا شادی و شیون، از رزم و نبرد گرفته تا کوچ و عشق و جالب این است که برای هر لحظه از این رخدادها، شعر و موسیقی کاملا همخوان و متناسب با آن خوانده و اجرا می شوند.

اشعار و ترانه هایی که خوانش آن ها مختص بانوان و همچنین آوازهایی که فقط برای آقایان گفته و ساخته شده اند.

پرداختن به شعر و موسیقی در زندگی بختیاری ها در مجال این گفت و گو یا یادداشت نمی گنجد چرا که رازهای عجیبی در این هنر نزد این مردم با اصالت هست که باید در فرصتی دیگر آن ها را برای مخاطبان عزیزم بیان کنم تا برای همیشه تاریخ به یادگار و افتخار بماند برای نسل هایی که تشنه ی دانستن اند.

این مقدمه تلنگری بود برای معرفی بیشتر و بهتر کسی که ساعت ها پای حرف ها، گلایه ها و ناگفته هایش نشستم تا ماحصل آن را تقدیم شما هموطنان عزیز کنم.

بی شک غلامشاه قنبری را بیشتر از نسل امروز، بختیاری ها، لرها و عشایر زاگرس نشین استان های جنوب و جنوب غرب دهه شصت، هفتاد و هشتاد بهتر به یاد دارند و می شناسند.

صدایی اهورایی برگرفته از دل طبیعت، با همان زلالی و صلابت و شور و دلنشینی که گزینه های زندگی پر فراز و نشیب، سخت ولی شیرین عشایر اند.

سراغ نداریم در تاریخ موسیقی و آواز بختیاری، کسی که بیشتر یا بهتر از غلامشاه قنبری با رمز و راز ترانه ها و بلال ها و دندال های ایل زندگی کرده باشد.

غلامشاه کسی است که بارها رگ منار را درنوردیده است. بارها در جواب کبک های تاراز دست روی گوش گذاشته و آواز خوانده است. او بوی کرفس را با پونه تشخیص می دهد و با خوردن دوغ و چای چاله ، عشق بلال به سراغش می آید.

مرجعی برای خوانندگان بختیاری

قنبری با تمام سلول هایش برای ایل خواند و هم اکنون پس از نیم قرن فعالیت مستمر در حوزه آواز فولکلور ایران به یک منبع دانا و یک مرجع بزرگ برای خوانندگان بختیاری تبدیل شده است.

او رمز و راز جنگ شیمبار را می داند و با عبده ممد للری خاطره ها دارد. غلامشاه بارها بر فراز کینو و آسماری و منگشت و دنا زیر چتر آسمان برای چوپانان شب مانده به کوه، برزگری خوانده و عشق را با بلال هایش دوباره راهی کوهساران کرده که جِقلیل را به ترکه بازی و دُرگَل را به دستمال بازی واداشته است.

فرصت را در زادگاه مشترک مان لالی، غنیمت شمردیم و در محله قدیمی مان نقش جهان پای حرف های استاد نشستیم.

این شما و این هم ماحصل گفت و گوی ما که با حذف پرسش ها فقط صحبت های این هنرمند کم نظیر آورده شده است:

“هوشنگ جان، حالم مثل روزگارم زیاد خوب نیست یا بهتر بگویم، دل و دماغ زیادی ندارم برای گفتمان .

ناچارم مثل همه ی عمرم با تو و مخاطبان این رسانه صادق باشم

دلم می خواست بعد از مدت ها که با مردم عزیز، نجیب و بااصالت سرزمین و ایلم سخن می گویم، حرف های قشنگ و امیدوارانه بزنم اما چه کنم که نه سیاسی ام و نه محافظه کار و ناچارم مثل همه ی عمرم با تو و مخاطبان این رسانه صادق باشم.

حالم از این بابت خراب است که بعد از ۶۰ سال فعالیت هنری و خدمت به موسیقی بختیاری در حد توان و بضاعتی که داشتم بازیچه ی عده ای به اصطلاح مسوول از ایل و تبار خودم و در زادگاه خودم شده ام که خیلی درد آور است.

ده سال پیش در یک برنامه فرهنگی در لالی، شورای شهر آن زمان به من پیشنهاد دادند که یک قطعه زمین در زادگاهم به من هدیه بدهند بلکه آخر عمری از کرایه نشینی در شهرهای مختلف اطراف اصفهان فارغ شوم و بتوانم تجربیاتم را در شهر و استان و ایل خودم به جوانان علاقه مند فرهنگ و هنر و موسیقی انتقال دهم.

بلایی که شورای شهر لالی سرم آورد!

خلاصه کلام اینکه شورای شهر لالی آنقدر مرا بابت این زمین تاب دادند که در یکی از همین ترددها تصادف کردم و حنجره ام از ناحیه گلو و فک صورت به شدت آسیب دید و برای همیشه کیفیت صدایم را- که ۵۰ سال خداوند به بهترین شکل ممکن به من هدیه کرده بود- از دست دادم.

هدیه ای که سعی کردم در طول عمرم آن را از هیچ کس دریغ نکنم.

باورکنید اگر پیشنهاد اهدا زمین را نمی دادند اصلا توقع نداشتم و ناراحت هم نمی شدم چون در ایل ما، جامعه فرهنگی و هنری، سرنوشتی بهتر از برادر عزیزم بهمن علادین نخواهند داشت که در تنهایی و غربت دار فانی را وداع گفت.

هوشنگ جان! قسم ات می دهم که حرف هایم را بی کم و کاست به گوش مردم برسان که فرداها تاریخ و عده ای آنگونه که خودشان می خواهند، مرا قضاوت نکنند.

شورای شهر لالی در چند دوره گذشته بارها این مصوبه اهدا زمین را به جریان انداختند، آن را رسانه ای کردند، کلی روی آن مانور تبلیغاتی دادند، بارها مدعی حامی از هنرمندان شهرشان شدند ولی در نهایت جز ضرر و ضربه به شخصیت و کسوت من و توهین به خانواده ام ، چیزی نصیبم نشد.

امسال هم دوباره همین داستان زمین را مطرح کردند و در نهایت ظاهرا با تشکیل جلسه ای با حضور نماینده دادگستری، نماینده فرمانداری و یک عضو دیگر از مسجدسلیمان به این نتیجه رسیدند که وضع مالی ما خیلی خوب است و نیازی به خانه و کاشانه نداریم.

ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم

راست می گویند(!) البته که ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم ولی نمی دانند که با همین آوارگی زیر سیاه چادرهای ایل مان هم حاضریم زندگی کنیم و برایشان حماسه و آواز بخوانیم ولی زیر بار این زمین ها و مصوبات و جلسات سیاسی و تبلیغاتی نرویم.

غلامشاه قنبری عمری را برای مردم، برای ایل و تبارش سفره کشید و با افتخار، عمری هم پای سفره پاک و ساده مردم عشایر و همتبارش نشست اما هرگز دست به سوی کسانی دراز نکرد که منتظر بودند بهمن علادین بمیرد تا برایش بنر بزنند و پیام های دروغین تسلیت بنویسند.

آقای نوبخت عزیز! از طریق همین تریبون اعلام می کنم حالا که یک پیشکسوت موسیقی با ۶۰ سال فعالیت مستمر برای مردم، کشور، فرهنگ و ایل اش هنوز از نظر شما شرایط و لیاقت دریافت یک قطعه زمین ندارد ، وصیت می کنم که فردا پس از مرگم هم کسی برای مزارم دنبال زمین نباشد.

مسوولان و متولیان فرهنگ و هنر در شهر زادگاهم بر مزارم نیایند

وصیت می کنم مسوولان و متولیان فرهنگ و هنر در شهر زادگاهم و استان های همتبارم که سال ها امثال مرا نادیده گرفتند ، بر مزارم حاضر نشوند و پیام تسلیت مصلحتی و تبلیغاتی هم ندهند.

غلامشاه قنبری با عشق به مردم زنده ماند و با عشق در کنار همین مردم خواهد مرد حتی اگر یک متر زمین در کره ی زمین به نامش نباشد.

ناراحتم ولی مهم نیست که با من چه کردند، مهم این است که این ها که مدعی دوست داشتن فرهنگ و هنر نجیب و اصیل اقوام اند طوری رفتار کرده اند که فرزندان مملکت و ایل با هویت و با اصالت من دنبال اشعار و ترانه های تتلو باشند که هزار درجه با فرهنگ و اعتقاد و آداب و ادبیات ما تناقض دارند.

این ها حاضر نیستند برای امثال من هزینه کنند و برایشان هم مهم نیست که من درآمد و بیمه دارم یا نه ، مهم این است که منتظر بمانند یک هنرمند شاخص یا مردمی از دنیا برود و بعد در ۶۰ شهر کشور برایش مراسم نمادین عزا بگیرند ولی نمی دانند که عزت هنرمند لطف خدا و دست مردمی است که گاهی با یک تعارف صادقانه، خستگی یک عمر زحمت را از حنجره زخمی ات بر می دارند.

شورای شهر لالی برای اهل فرهنگ و هنر چه کردند؟!

به آقایان شورای شهر لالی و دیگرانی که این مصوبه را در جلسه رد کردند بگو که غلامشاه قنبری بعد از عمری آواز خواندن و یاد دادن و با مردم بودن تنها به دو متر زمین نیاز دارد که آن هم در قبرستان فامیلی مهیاست ولی شما کمی با وجدان خودتان در قبال اهل فرهنگ و هنر خلوت کنید. ببینید برای این قشر چه کرده اید ؟!

امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی به همه مسوولان دلسوز، راستگو و صادق، عزت و افتخار بیشتر نصیب کند و مسوولانی را هم که برای رضای خدا و خلق خدا خدمت نمی کنند به راه راست هدایت کند و اینکه تاریخ و مردم بهترین داوران و شاهدان زندگی و عملکرد ما هستند.

من هم با همه سختی ها با همه کاستی ها و شاید اشتباهاتی که داشته و دارم باز هم تا پای جان، خودم را ، نفسم را ، هنرم را و زندگی ام را درست مثل طبع عشایری ام برای مردمی می گذارم که هر چه دارم از برکت وجود و دعای خیر آن هاست .

خانه ای ندارم ولی همه جای ایران سرای من است

از خود خانه ای ندارم ولی همه جای ایران عزیز و زاگرس سربلند را سرای خودم می دانم و امیدوارم که جوانان دوستدار فرهنگ و موسیقی و آواز بختیاری بتوانند هنرشان را اصیل و نجیب و متین در اختیار مردم شان قرار بدهند و حق خودشان را نیز از دنیای هنر بگیرند و نگذارند که تیتر مصاحبه شان این شود که: زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم.”