هندیجان، سرزمین صنایعدستی و هنرهای فراموششده
اکرم ندیمیپور ـ کارشناسارشد باستانشناسی
از گذشته تا به امروز در سرزمین هنرمندپرور و زرخیز ایران بزرگ، افراد زیادی پا به عرصه وجود گذاشتند و با چوب و سنگ و خاک و خامه، جانها و نقشها زدند و طرحها آفریدند و هنرها از خود برجای گذاردند و رفتند. در شهرستان هندیجان، در جنوبیترین نقطه استان خوزستان نیز افراد چیرهدست و صنعتگران بسیاری همواره بوده و هستند که در بخشی از تاریخ این آب و خاک، دست به خلق آثار ارزشمندی زدند و پای هرکدام از این آثار، مُهر و نام خود را به یادگار ثبت کردند؛ دستساختههایی فاخر که همچنان در متن زمان ساری و جاری هستند، هر چند که برخی از خالقان این آثار امروز دیگر در میان ما نیستند، اما باید پذیرفت که در این آمد و رفتها اگر دلی برای نگاهداری و مراقبت و انتقال این میراث گرانبها به نسلهای بعد میلرزید و بخشی از این داشتههای هنری و فرهنگی ما در غفلت زمانه، بر زمین نمیماند، بیتردید حرفه و هنرهای بسیاری حالا وجود داشتند و به فراموشی سپرده نمیشدند و همچنان پویا و جاری به مسیر خود ادامه میدادند. از همینروی و به همین بهانه، مروری خواهیم داشت بر آثار و هنرمندان فراموششده، صنایعدستی و مواریث فرهنگی در معرض خطر هندیجان.
شهرستان هندیجان یکی از بنادر تاریخی و کهن ایران در استان خوزستان محسوب میشود. این بندر با قدمتی ۳۰۰۰ ساله از مناطق دیدنی ایران است که تاریخ آن به دوران پیش از امپراتوری هخامنشیان برمیگردد. این شهرستان با مختصات جغرافیایی E:۳۷۶۰۱۲ و N:۳۳۴۵۶۵۲ و ارتفاع ۵ متر از سطح دریا در جنوبشرقی استان خوزستان در فاصله ۱۷۰ کیلومتری از مرکز استان واقع شده است. هندیجان در دورههای مختلف با نامهای “اندیگان”، “هندیگان”، “هندیون” نامیده میشده و در واقع از دو واژه “هند” و “گان” تشکیل میشود. هند یا اند در زبان سانسکریت به معنای آب است و “گان” یا “جان” پسوند مکان. بنابراین واژه هندیجان به معنای «سرزمین آب» است.
در این جغرافیا، حصیربافی، کپوبافی، چرمدوزی، نخریسی، منقل گلی«کَلَک»، گرگوربافی و صنایعدریایی از صنایع زنده و پویا محسوب میشوند. هرچند در گذشته، عبابافی، جاجیمبافی، مشکدوزی، گیوهدوزی و لنجسازی نیز رواج داشته که امروزه تقریباً منسوخ شدهاند. یکی از صنایع شناختهشده در این منطقه صنعت لنجسازی با چوب است که از دیرباز در این حوزه وجود داشته است و همواره به عنوان یکی از جاذبههای این منطقه محسوب میشد؛ هنری برآمده از قلب مردمان بومی خلیجپارس که در سال ۱۳۸۸ به ثبتملی و متعاقب آن در سال ۲۰۱۱ میلادی به عنوان هشتمین میراث ناملموس ایران در اجلاس اندونزی یونسکو به نام استانهای خوزستان، هرمزگان و بوشهر به ثبتجهانی رسید.
نگرانی از خطر فراموشی و ازبین رفتن و مرگ هنرمندان و صنعتگران، بدون تردید یکی از اصلیترین دلایل نگارش این نوشته است. دلیلی روشن برای نجات و ثبت و انتقال و احیای آثار و تکریم هنرمندانی که میبایست تا فرصت باقی است برای جلوگیری از وقوع حسرتهای آینده کاری کرد. در این نوشتار به طور ویژه سرنوشت صنعت مشکدوزی و گرگوربافی و گیوهدوزی در هندیجان بررسی و معرفی میشود.
مشکدوزی
حبیبالله شریفپور ۷۲ ساله، کارمند بازنشسته ثبت احوال، از فرهنگدوستان هندیجان و نویسنده کتاب “تاریخ گذشته هندیجان” است. او فرزند آخرین فردی است که در هندیجان به این صنعت اشتغال داشته و باید او را جزو آخرین میراثداران صنعت مشکدوزی در هندیجان به حساب آورد. پدرش، محمد شریفپور تا سال ۱۳۴۵ به کار مشکدوزی مشغول بود. او میگوید هفت نفر در هندیجان مشک میدوختند. این هفت نفر که راستهای به نام “راسته مشکدوزان” به اعتبار نام خود در بازار داشتند و در کنار همدیگر مشغول به کار بودند، عبارتند از: رسول جوادی، بارون شریفپور، محمد شریفپور، حاجعبدالنبی قنواتی، موسی جوادی، رضا مزارع و عبدعلی مشاک.
هنر مشکدوزی از بهبهانیهای ساکن در شهر به هندیجانیها رسیده و باید گفت که مشکدوزی در واقع هنر دیرینه مردم بهبهان است. مشک از پوست بز ساخته میشد و اگرچه پوست بز برای تولیدات چرمی کارایی ندارد، اما برای ساخت مشک بسیار مناسب است.
مراحل ساخت مشک اینگونه است که در آغاز و پس از جداسای گوشت، در ابتدا پوست را به شکل منظم و کامل میشویند و سپس با نمک همه سطح آن را آغشته کرده و دو سه روز به حال خود رها میکنند، پس از این مرحله، به وسیله داس کوچک باقیمانده چربی و گوشت را تمیز و موها را قیچی میکنند و سپس جَفت (برگ خشکشده درخت بلوط) را در مقداری آب قرار میدهند و پوست تمیزشده را به مدت دو هفته در آب و جفت قرار میدهند. پس از این مرحله، دوباره پوست را کامل شسته و باقیماندههای مو و چربی را از آن جدا و با سوزن و نخ کفش به صورت مشک میدوزند. حالا مشک ما آماده است و میتوان از آن برای استفاده و نوشیدن آب یا ذخیره دوغ و روغن از آن استفاده کرد. در گذشته و هماکنون نیز در مناطق وسیعی از زاگرس و بهخصوص در میان عشایر ساکن در ایذه، اندیکا و لالی، مشک را بر سهپایهای به نام “ملار” قرار میدهند. هرچند به دلیل وجود زندگی کوهستانی، بسیاری از عشایر به خاطر وجود درخت در خانه، مشک را به شاخههای ضخیم درخت و در سایه آن آویزان میکنند و با این کار به خنک بودن محتوای مشک کمک میکنند. در گذشته، در منطقه هندیجان، آب مصرفی را از رودخانه تهیه میکردند که براساس شواهد موجود در گفتههای افراد قدیمی بسیار زلال و پاکیزه بود. بومیان و قدیمیهای منطقه در روایات خود درخصوص انتقال آب با مشک از رودخانه، از وجود کوسههایی حرف میزنند که از مسیر دریا وارد رودخانه میشدند و همین موضوع همواره باعث ایجاد مشکلات فراوانی برای مردم و اهالی این منطقه میشده است. هجوم این کوسهها به مردم و افراد مشک به دست در بسیاری از موارد به قطع دست یا پای افراد منجر میشد.
هماکنون، باوجود گذشت سالها از آن روزگار، افراد بسیاری را میتوان در هندیجان دید که در دوران نوجوانی و جوانی در بستر رودخانه یک پا و یا دست خود را از دست داده باشند. از همینروی، برای جلوگیری از ورود کوسه به مناطق مسکونی شهری و روستایی، در گذشته توریهایی فلزی در رودخانه و در مسیر کوسهها قرار میدادند تا از این راه تا حد ممکن از حمله کوسهها جلوگیری شود. در سال ۱۳۳۷ به دستور زندهیاد دکتر منوچهر اقبال، نخستوزیر وقت، هندیجان از نعمت برق برخوردار شد و به تدریج و با ورود برق در زندگی مردم، استفاده از مشک برای نوشیدن آب از رونق افتاد و مشک و حرفه مشکدوزی به مرور زمان، کارایی خود را از دست داد و صاحبان این حرفه به تدریج از یاد رفتند. صاحبان این حرفه در نبود مشتری، اقدام به تغییر مسیر زندگی و انتخاب یک راه تازه برای امرار معاش کردند و مشک به پستوخانه رفت و به خاطرهای برای یادآوری دوران گذشته بدل شد؛ اما باوجود این، با اندک فاصلهای از هندیجان، مشک و هنر مشکدوزی در مناطقی دیگری از استان خوزستان همچنان به حیات اجتماعی خود ادامه داد و باوجود تغییرات عمدهای که در زندگی بشری و باتوجه به نفوذ صنایع جدید ایجاد شد، مشک و ملار نه تنها حذف نشدند، بلکه به عنوان یکی از اجزای ثابت زندگی ایلی در میان اقوام و عشایر بسیاری به قوت خود باقی ماندند. یکی از این اقوام ساکن در خوزستان، لرهای بختیاری کوچرو هستند.
گرگوربافی
گرگور عبارت است از تور ماهیگیری فلزیای که با سیمهای فلزی نازک، ساخته میشود. صنعت گرگوربافی در هندیجان با نام سیدمرتضی موسوی و همسر او پروین علینیا گره خورده است. موسوی بهدنبال ارایه درخواست کار به اداره شیلات دیلم، فعالیت خود را در زمینه گرگوربافی در اوایل دهه ۶۰ آغاز کرد. در این زمان در منطقه دیلم، فقط ۱۵ نفر به کار گرگوربافی مشغول بودند و سیدمرتضی موسوی پس از کسب مهارت در این کار در سال ۱۳۶۸ به دنبال درخواست مردم، از دیلم به هندیجان رفت و با تأسیس کارگاه گرگوربافی در ید می روستای چممراد با کمک و همکاری همسرش به عنوان اولین و تنها گرگورباف در هندیجان، فعالیتهای خود را آغا کرد و تا سال ۱۳۷۸ در این رشته به فعالیت مشغول بود. به دنبال بیماری و سختترشدن شرایط جسمانی این صنعتگر، فعالیتهای کاری او محدود و پس از مدتی برای همیشه متوقف شد. هماکنون به دلیل نبود امکانات تولیدی و استادکار ماهر در هندیجان، صیادان گرگورهای موردنیاز خود را از شهرها و مناطق دیگر و بهخصوص از استان بوشهر تهیه میکنند.
نام گرگور که به میان میآید، بوشهر اولین شهری است که در کنار این صنعت به ذهن خطور میکند. مرکز اصلی گرگوربافی در ایران شهر بوشهر بود و در این حوزه صنعتی، افراد زیادی به این کار اشتغال داشتند. از آغاز، دانش گرگوربافی از افغانستان و پاکستان وارد ایران شد. در سالهای دور و پیش از ابداع سیم، گرگور با ریشه درخت ساخته میشد. برای این کار، ریشه درختان بیابان را در آب میخواباندند تا به اندازه کافی نرم شود و سپس برای شکلپذیری بهتر و تولید گرگور استفاده میشدند.
یکی از ایرادات عمده در گرگورهای چوبی، سوراخهای درشتی بود که ماهی به آسانی از این مخرجها عبور میکرد. با تداوم ارتباطات و به دنبال مهاجرت مردم و مراودات میان نواحی جنوب و حاشیه خلیجفارس با مناطقی مانند دوبی و کویت در دهه ۴۰ و ۵۰، مشاهده گرگورهای سیمی باعث شد تا تولید گرگور فلزی در ایران آغاز و به سرعت رونق پیدا کند و به دلیل دوام بیشتر و کارایی بهتر این محصول، گرگورهای چوبی در اندک زمانی منسوخ و جای خود را به نوع سیمی آن داد.
گرگورسازی در مناطق مختلف و بسته به سفارش و درخواست مشتری دارای ابعاد گوناگونی است. به عنوان نمونه در ایران، گرگور به ابعاد ۳-۲ متر ساخته میشود، اما در مناطقی مانند دوبی تا ابعاد ۲۰ و ۳۰ متر نیز برای استفاده در قسمتهای عمیقتر دریا ساخته میشود.
ابزار ساخت گرگوربافی به شکل مختصر عبارتند ازسیم شماره ۱۷ یا ۱۸ (برای صرفهجویی در مصرف سیم گاهی با سیم ۱۹ هم ساخته میشود) و سیمچین و انبردست. گرگور از سه بخش تشکیل میشود: بدنه اصلی، بُن، دماغه (فَک).
در ساخت گرگور، سیمهای بلند در قسمت پایین گرگور قرار میگیرند و در ادامه در قسمتهای بالا، سیمها کوتاهتر میشوند و تا جایی که در انتها به صفر میرسند. با ساخت گرگور، برای ورود ماهی به قسمت بدنه اصلی «قفس» که به صورت یک طرفه است و ماهی در ورود به این بخش راه برگشتی نخواهد داشت و به دام افتاده، بغل آن را با سیمچین سوراخ میکنند و با این عمل یک رُخ دماغهای شکل بهوجود میآید.
موارد و شیوه استفاده گرگور: گرگور طبق تشخیص و انتخاب ماهیگیر در دریا قرار داده میشود. از این تور برای صید ماهیهای بزرگ مانند سنگسر، هامور و میشماهی استفاده میشود. ماهی هامور در مناطقی از دریا و در اعماق ۲۰-۱۰ متری که سنگ، درختچه و یا بقایای کشتیهای ویرانشده وجود دارد با ایجاد چاله، منزل میکند و صیاد با حوصله که زمان بالا آمدن آب را به خوبی میداند، با ۵-۴ کیلومتر پیشروی در دریا این مناطق را شناسایی کرده و براساس تجربه، به صید و دریافت سهم خود از سفره دریا اقدام میکند.
صیادی با گرگور به روش “بندیله” صورت میگیرد. در این شیوه، گرگورها در تعداد ۳۰ تا ۴۰ تایی و بسته به نیاز و تشخیص صیاد، با طنابهایی به طول ۲۰ یا ۳۰ متر به هم وصل و بسته میشوند . سپس بر طناب بالایی که گرگورها به آن وصل هستند بوچها را متصل میکنند و به این طریق، طناب بالایی بر سطح آب باقی میماند و به شکل شناور به چشم میآید . حالا، گرگورها را در دریا رها میکنند تا بر روی سنگ یا درختچهها جا بگیرند و سپس به مدت چند روز یا یک هفته آنها را به حال خود رها می کنند. با جمع شدن ماهیها و پر شدن گرگور از صید، زمان جمعآوری و شادی فرا میرسد.
گیوهدوزی
در هندیجان مانند بسیاری از شهرهای ایران به دلیل وجود احشام و گوسفندان، نخریسی از دیرباز رونق فراوان داشته است و همه زنان و مردان کهنسال در خانه به فعالیت نخریسی مشغول بودند. با نخهای تولیدی، بسیاری از محصولات و دستبافتههای بومی تولید و استفاده میشد. یکی از عمدهمحصولات رایج در میان زنان هنرمند این ناحیه، گیوه بود. از آنجایی که عمده نخ تولیدی و پشم مورد استفاده در این نواحی سفید بود، گیوهها به رنگ سفید تولید و خبری از گیوههای رنگارنگ امروزی نبود. به دلیل مرغوبیت، دوام و فرم خاص این پاافزار، همچنان این محصول تا به امروز از رونق نیفتاده استفاده میشود. گیوهدوزی نیز مانند هنر مشکدوزی، از جمله صنایع وارداتی از بهبهان به هندیجان است و باید بخشی از رونق اقتصادی این شهر را مربوط به صنعتگرانی بدانیم که از شهرها و مناطق همجوار به دلیل نیازهای جاری وارد این شهر شدند. یکی از این افراد صاحبنام بهبهانی، غلام عباسی معروف به بوفِضه است که تا سال ۱۳۴۰ به این حرفه، اشتغال داشته است و پس از آن، این حرفه، سالها منسوخ شد تا اینکه سرانجام در سالهای اخیر توسط صنعتگران شهرستان، دوباره رونق گرفت و تولید این محصول به بخش مهمی از صنایعدستی هندیجان مبدل شد.