تعزیه؛ آیینی شیعی با بنمایههای ایرانی
اشکان زارعی پژوهشگر تاریخ از اهواز
هزاران سال است ایرانیان به هنگام فرا رسیدن دههی محرم٬ آیینی نمایشی را به نام تعزیه در سوگ حسینبنعلی«ع» امام سوم شیعیان برگزار میکنند.
تعزیه نامی عربی به چم(معنی) تسلیت گفتن٬ تسلی دادن و درگذشتگان را گرامی داشتن است که از واژه عَزَیَ گرفته شده است.
جدای از کاربرد واژگانی٬ تعزیه در کارکرد هنری٬ به نمایش دینی گفته میشود که با آمیختگی داستان ٬ آواز٬ خنیا( موسیقی) رنگ و نمادها٬ رویدادهای دهم محرم سال ۶۱ هجری که به شهادت امامحسین«ع»٬ خانواده و یارانش در دشت کربلا انجامید را به گونهای غمگنانه بازگو میکند. از اینرو تعزیه را باید نخستین و شناخته شدهترین هنر نمایشی جهان اسلام به شمار آورد.
احسان یارشاطر در رویه ۱۲۸ کتاب «تعزیه؛ هنر بومی پیشرو ایران» تعزیه را اینگونه میشناساند و میگوید:
«تعزیه٬ در شکل تکامل یافته آن عبارت است از یک سلسله اعمال توام با کلام منظوم یا منثور که بازآفرینی و نمایش یک رشته از وقایع که هسته اصلی آن٬ شهادت امامحسین(ع) و اهل بیتش در کربلا است».
اگر چه پیدایش تعزیه را برخی با افسانههای میانرودانی و مصری و برخی دیگر با اندیشههای ترسایی( مسیحی) پیوند زدهاند، اما برپایهی فرایند داستان٬ ریخت٬ شیوهی برپایی وبه ویژه خاستگاه آن که برای نخستینبار درسال ۳۵۲ هجری مهی به دست فرمانروایان ایرانی و شیعی بویه در بغداد برگزار گردید٬ بسیاری از پژوهشگران٬ تعزیه را آیینی شیعی با بنمایههای ایرانی دانستهاند.
چنانکه به گفتهی سرلوئیس پلی در رویه ۴۹ کتاب تعزیه ایرانی «شبیهگردانی رویداد کربلا به گونهای که از نوشتههای دو تاریخگزار بزرگ ابناثیر و ابنکثیر برمیآید٬ پیشینهای بسیار دراز به دنبال چیرگی دیلمیان از سده چهارم و در دوران فرمانروایی معزالدوله پا گرفته است»
یارشاطر نیز در رویه ۱۲۷ کتاب «تعزیه؛ هنر بومی پیشرو ایران» میگوید: «محققان در مقام تطبیق یا جستن خاستگاههای پارهای از صور اسطورهای تعزیه عموما به بینالنهرین٬ آناطولی و حتی مصر نظر داشتهاند. با آنکه جای تردید نیست که تعزیه٬ بعضی از اسطورهها و شعایر کهن خاور نزدیک را جذب نمود و در شکل تازهای با آن همراه شد٬ ولی به ظن قوی ما باید اساس سنتی که زمینهساز پیدایش تعزیه گردید را در خاور ایران قبل از اسلام جستجو کنیم »
همچنین پتر چلکووسکی در رویه ۷ همین کتاب باور دارد که« تعزیه ایران نمایشی آیینی است که قالب و مضمون آن از سنن مذهبی ریشهدار متاثر است. این نمایش اگر چه در ظاهر اسلامی اما قویاً ایرانی است که در اصل میراث خاص سیاسی و فرهنگی خود ملهم است»
سعید عطیه ابوالنقه نویسندهی مصری نیز در رویهی ۶۸ کتاب «نمایش در شرق» آورده است: «ایران تنها کشوری بود که نمایش درام را پروراند. شاید بتوان این امر را با توجه و دلبستگی مستمر ایرانیان به نمایش تصویری نسبت داد. ایرانیان با پیشزمینه هنر تئاتر که داشتند توانستند از شهادت امامحسین (ع) و اصحابش نیز درامهای مذهبی بیافرینند در صورتیکه اعراب هیچگاه به این اندیشه نائل نشدند که از این وقایع بهره بگیرند زیرا در میانشان هنر نمایش سنت نبود.»
سخنان پیشگفته آنچنان پربیراه نیست زیرا همانندیهای فراوانی میان تعزیه و آیینهای ایران باستان همچون «مصائب میترا»٬ «سوگ ایرج» و به ویژه «سوگ سیاوش و یادگارزریران» آشکارا دیده میشود.
در همین راستا هاشم رضی در رویهی ۳۱۸ کتاب گاهشماری و جشهای ایران باستان میگوید:«سرود کین سیاوش٬ مراسم تعزیه و نوحهخوانی و سوگواری برای سیاوش بوده است که هر ساله در روز یادمان و رخداد این حادثه یعنی کشته شدن سیاوش در اغلب شهرهای ماوراءالنهر چنین مراسمی برگزار میشد.»
به گواه گزارشهای تاریخی٬ سیاوش که سیاوخش نیز به چم( معنی) دارندهی اسب سیاه نر خوانده میشود٬ در نزد ایرانیان باستان٬ برخوردار از فرکیانی و نماد چالاکی٬ پهلوانی٬ بیباکی٬ پرهیزگاری وبزرگمنشی بود که در سرزمین بیگانه و به دست تورانیان ناجوانمردانه کشته شد.با مرگش هازمان ( جامعه) ایران را ماتم فرا گرفت و هر سال یاد او را ارج گزاردند.
چنانکه میرخواند در رویهی ۱۲۵ کتاب روضهالصفا میگوید: «چون خبر کشته شدن سیاوش در ایران پراکنده شد، مردم به سوگواری پرداختند و زنان موی پریشان کردند، کاوس و بزرگان مملکت جامههای سیاه بر تن نمودند. گویند سیاه پوشیدن در سوگواری از آن زمان رسم شده است».
ابوبکر محمدبن جعفر نرشخی نیز در رویه ۲۲ کتاب تاریخ بخارا آورده است: «مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحههاست، چنانکه در همه ولایتها معروفست و مطربان آنرا سرود ساختند و قوالان آنرا گریستن مغان خوانند و این سخن زیادت از سه هزار سالست».
همچنین به گفتهی ثعالبی در رویهی ۹۹ کتاب نمایشهای ایرانی از صادق عاشورپور آمده: «وقتی سیاوش کشته میشود، اختلال کهکشانی رخ میدهد، بادی سخت وزیدن گرفت، غباری غلیظ برخاست و همه جا در تاریکی سنگین فرو رفت». افزون بر گزارشهای تاریخی٬ کاوشهای باستانشناسی همچون سنگنگارهها و آوندهای سفالی نیز از برپایی سوگ سیاوشان در بخارا٬ سمرقند٬ هرات٬ مرو و خوارزم در بازهای سههزار ساله گواهی میدهند. چنانکه الکساندر مونگیت در کتاب«باستانشناسی در اتحاد شوروی» از نگارهای را از برگزاری آیین سوگواری سیاوش در شهر سغدی «پنجکند» زرافشان در نزدیکی سمرقند نشان میدهد.
به گفتهی وی در رویهی ۱۱ کتاب تعزیه و تعزیهخوانی صادق همایون؛« مردان و زنان گریبان دریدهاند وبر سر وسینه خود میزنند. یک عماری بر دوش چند نفر است که آنرا حمل میکنند، اطراف عماری باز است و سیاوش یا شبیه سیاوش در آن نهفته است».
به گواه تاریخ یاد سیاوش در درازنای روزگار در دل و جان ایرانیان زنده ماند و افزون بر آیینهای سوگواری٬ به ادبیات و هنر نیز راه پیدا نمود. آنجا که نظامی گنجوی هنگام شمردن سی لحن باربد آهنگساز و نوازندهی ساسانی از آن به روزگار خسروپرویز یاد میکند: چو زخمه راندن از کین سیاوش / پر از خون سیاوشان شدی گوش
ارزقی نیز دراین باره سروده است: خرمتر از بهار آید بزیر و بم/ که کینه سیاوش وگه سبزهُ بهار
همچنین میتوان از زبانزدهایی مانند:« باز خون سیاوش بجوش آمده» و یا « مگر خون سیاوش است که باز بجوش آمده است؟» نام برد.
از اینرو به گفتهی جلال ستاری در رویهی ۱۲۱ کتاب زمینهی اجتماعی تعزیه و تئاتر در ایران «آیین سیاوشان نه تنها به احتمال قوی در خاطرهُ ایرانیان زنده مانده بود، بلکه دست کم پارههایی از آن در کسوتی دیگر امکان بروز و تجلی یافت.»
در همین راستا٬ بسیاری از کارشناسان باور دارند که ایرانیان به شوند (دلیل) نگاه ستایشگرانه به سیاوش٬ سوگ وی را در هزارتوی تاریخ ایران با نامهای «سیاوشان»٬ «سیاوشخوانی» و «کین سیاوش» ارج گزارده و یاد وی را در کسانی دیگری مانند زریر سردار اشکانی- ساسانی و ابومسلم قهرمان خراسانی دنبال کردند. چنانکه به گفتهی احسان یارشاطر «یادگار زریران اثری متعلق به ایران در سدههای میانه است که از روزگار ساسانیان باقیمانده و احتمالاً برپایه اثری اصیل از عهد پارتیان است.
این اثر حماسی همچون مصیبت امام حسین (ع) بر شخصیت زریر، مدافع از جان گذشته و دلبر راه دین، متمرکز است و گشتاسپ شاه پاکنهاد زردشتیان از جانب ارجاسب شاه تورانیان که با گرویدن گشتاسپ به آئین زردشت مخالف بود با سپاهی گران بر او میتازد. رزمندگان داوطلب زریر، در برابر دژخیمان به جنگ درمیآیند اما در پایان زریر به دست بیدرفش، برادر بد نهاد ارجاسب، به قتل میرسد».
یادگار زریران داستان حماسی و دینی از روزگار پارتیان است که جستار بنیادین آن، بازگویی بیباکیها و فداکاریهای ایرانیان باورمند به دین زرتشتی در برابر سپاه ارجاسب٬ است. زریر (سردار ایرانی و برادر گشتاسپ شاه کیانی) برجستهترین چهره این داستان است که به گونهی غمانگیزی در راه پاسداری از آیین زرتشتی به دست انیرانیان به شهادت میرسد.
از اینرو جلال ستاری در رویهی ۴۸ کتابش میگوید: «داستان یادگار زریران نیز شاید سرنوشت سوگ سیاوش را یافته باشد. موضوع کتاب، جنگ میان ایرانیان مزداپرست و تورانیان دیوپرست بر سر بهی است که دقیقی آن را به شعر فارسی سروده و فردوسی نیز آن را در شاهنامه آورده است».
صادق عاشورپور نیز در رویهی ۶۳ کتاب خویش آورده است: «داستان یادگار زریران میتواند گواهی باشد بر اینکه تعزیه خوشبختانه چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام نمایش مذهبی بوده است. این نسخه تعزیهنامه٬ مانند تعزیهنامههای دیگر زبانش به نظم است و توضیح صحنهها به نثر ».
همچنین علی حصوری در رویه ۱۲۳ کتاب سیاوشان باور دارد که«نشانههای سوگ سیاوش را در سیاهجامگی ابومسلم و سیاهپوشی نهضتی که به زعامت وی بنیعباس را بر مسند خلافت نشاند٬ میتوان ردیابی کرد».
به گفتهی وی «شباهتهای برخی صحنههای این اثر با مراسم تعزیه گردانی مذهبی در ایران، این اعتقاد را بارور میکند که این اثر، به نوعی، دست مایهی تعزیهنویسان و تصویرگران حماسهی کربلا در سدههای بعد بوده است». گواهی بر این سخنان را میتوان از بهرهگیری کتابهای مقتل از سوگنامهی داستان زریران و ابومسلم خراسانی٬ که به بازگویی داستان کربلا میپردازند یاد کرد که مسلمخوانی در تعزیه نمونهای از آن است.
بنابراین آنچه روشن است ٬آیین سیاوشان از پیش از اسلام در یک فراز و فرود تاریخی با ریختها و نامهای گوناگون به دورهی اسلامی رسید و در ساختاری تازه به نام تعزیه نمایان شد. به زبانی دیگر ایرانیان که روزگاری با ارجگزاری سیاوش٬ افراسیاب تورانی را نکوهش میکردند٬ اینک با برپایی تعزیهی حسینی٬ خشم خود را در برابر ستمهای دینی و نژادی عباسیان نشان میدادند.
گفتار شاهرخ مسکوب در رویهی ۸۲ کتاب سوگ سیاوش گویای این نکته است که «شهادت پدیدهای مقدس و در نتیجه با معتقدات دینی در آمیخته است. پس از اسلام دین و دنیای مرد ایرانی تغییر کرد، اما بسیاری از تصورات آیین واجتماع کهن که در اعماق ناخودآگاه وی رسوب کرده بود، برجای مانده، پس از آن پارهای از یاد رفت و پارهای دیگر با اندیشهها و زندگی جدید درهمآمیخت و تصورات و ذهنیات تازهای ساخت. داستان سیاوش از این گروه ماندنیها بود و ماند، اما از آنجا که شهید قهرمان دینی است، مومنان جدید نیازمند شهیدی از مقدسان دین خود بودند. پس آدمی دیگر باید جایگزین میشد، و این آدم دیگر، حسینبنعلی شهید کربلاست و سیاوش جای خود را به او واگذاشت و تعزیه جای سوگ سیاوش را گرفت.»
همچنین صادق عاشور در رویه ۴۸ کتاب نمایشهای ایرانی میگوید: «قالب و ظرف تعزیه سیاوش به همراه علویان خالی از مظروف کهن گردید و پر از مظروف جدید شد که همان واقعه عاشورا و شهادت سرور و سالار شهیدان آقا ابیعبدالله امامحسین ع بود.»
جلال ستاری نیز در رویه ۱۲۱ کتاب خود آورده است: «تشیع به عنوان دین رسمی ایران فراهم آمد و تعزیه چارچوب یا قالب دلخواهی بود که آیین سوگ سیاوش را جذب کرد و یا سیاوشان در آن مستحیل شد.» بیگمان بهرهگیری تعزیه از آیین سیاوشخوانی را باید فراتر از شیوهی برپایی و رویدادنگاری آن دانست، زیرا کارسازی فرهنگ و هنر ایرانی در دیگر اندامهای تعزیه به خوبی نمایان است. چنانکه گفتگوها وبازگویی رویدادها در این نمایش دینی با خنیای و آواز ایرانی همراه بوده است.
از این رو تعزیهخوانان با دستگاههای خنیای ایرانی آشنایی داشته٬ هریک از نقشها و گفتارهای خود را با مقامها و گوشههای خنیای ایرانی به انجام میرساندند. برای نمونه شمر در نوا یا رجز٬ علیاکبر در دشتی و در آخر تعزیه نیز برای حضرت عباس گاه چهارگاه و ماهور و امامحسین«ع» شور خوانده میشد.
همچنین از روزگار صفویه به کارگیری سازهایی مانند شیپور٬ طبل٬ دُهُل٬ کَرنا٬ سُرنا٬ نیلبک٬ نی٬ قرهنی٬ نقاره و سِنج٬ که بیشتر آنها ایرانی بودند به تعزیه افزوده شد٬ تا تعزیه زیباتر٬ دلنشینتر و حماسیتر گردد. چنانکه گاه پیش از آغاز تعزیه و به جای پیشخوانی با زدن برخی سازها٬ تماشاگران را برای شنیدن و دیدن نمایش آماده میکردند و یا هنگام شروع جنگها طبل ودر نماهای غمگنانه شیپور و قرهنی نواخته میشد.
به همین شوند (دلیل)جهانگردان و سفرنامهنویسان اروپایی که از هنگام پادشاهی صفویه به ایران آمده از دیدن تعزیه ابراز شگفتی کرده٬ آن را اپرای ایرانی نامیدهاند زیرا که در آن همزمان چامه (شعر)٬ آواز٬ خنیا( موسیقی)٬ حرکت و نقش را میدیدند. یکی از ویژگیهای دیگر تعزیه٬ نمادسازی در راستای ابراز پیام و اندیشهی آن با سود جستن از نقش جانوران٬ رنگها و گروههای انسانی است.
چنانکه به گفتهی برخی از پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ایران همچون علی حصوری٬ اسب سیاه در تعزیه خود سیاوش است زیرا «سیاوش نخست به معنای اسب نر و سپس دارنده اسب نر سیاه است و همین موضوع نشان میدهد که نمیتوان از فرضیه اسبانگاری قهرمان جهان اساطیری دور شد. اساسا رسم سیاهپوشی در هنگام عزا نیز یادآور آیین سیاوشان است. جامه نیلیکردن و سیاه پوشیدن چه در عزای امام سوم و چه در دیگر سوگهای ایرانیان از آئین سوگ سیاوش آمده است».
کارکرد اسب در آیینهای ایرانی را میتوان در جشن تیرگان و آیین چمر که میگویند بازمانده سوگ سیاوشان است و هنوز در بخشهای باختری کشور به ویژه مردمان لر و کرد برگزار میشود به روشنی دید. فراموش نکنیم اسب را نخستین بار آریاییها وایرانیان رام و دستی کردند و کارکردی برجسته در زندگی کشاورزی و شبانی ایرانیان باستان داشته است.
از اینرو در فرهنگ ایرانی٬ اسب نماد پاک نژادی٬ نیکنهادی و آزادگی بوده نامهای بسیاری در زبان فارسی مانند لهراسب٬ گشتاسب٬ جاماسب٬ گرشاسپ٬ تهماسب و……. با پسوند اسب آمده است.
اردشیر صالحپور نیز در اینباره میگوید: «در تعزیه ظهر عاشورا دوبار شیر ظاهر میشود. شیر با دانش بیولوژی، فیزیولوژی و اکولوژی با شبه جزیره عربستان سازش زیستبومی ندارد و این شیر برگرفته از باور شیر میتراییسمی ایرانی است که در تعزیه آشکار میشود؛ شیری که نماد شجاعت، دلاوری، قدرت و برکت است. حضرت علی (ع) فَرنام (لقب) شیرخدا را از ایرانیان گرفته است نه از اعراب.
مولانا نیز میگوید شیرخدا و رستم دستانم آرزوست. وی همچنین باور دارد که شاهنامه در پویایی و نمادپروری تعزیه جایگاهی شگرف دارد. «زیرا هنگامی که ایرانیان برآن بودند چهره اشقیا را بشناسانند ناخودآگاه از چهرههای کهن ایرانی الگو برداشتهاند برای نمونه ویژگیهای «یزید» در پیوند با «افراسیاب» است. افراسیاب درفش سیاه دارد که دو عامل خشکسالی و بازدارندگی است مانند اَپوش (درفشش سیاه است و خفتان سیاه زآهنش ساعد وز آهن کلاه) بخش بزرگ نمایش تعزیه در وجوه تعزیههای حماسی و رزمی وامدار شاهنامه است حتی ویژگی آیین میدانداری برگرفته از شاهنامه است چنانچه در جایی حر میگوید «نهم بر سر کُلهخودِ لهراسبی».
داستان ضحاک را نیز نمونهی دیگری از الگو برداری تعزیه از اندیشهها و استورههای ایرانی از نگاه اردشیر صالحپور است اژیدهاک یا ضحاک درواقع یک مار سهسر است و ضحاک به عنوان پادشاه نیز سر سوم این مارها بهشمار میآید و این نماد در تعزیه ابنزیاد، ابن سعد، و شمربن ذیالجوشن، بخش شدهاست.
درباره شناساندن کردار ابنزیاد آمدهاست منم ابنزیاد آتشافروز، جان این امت منم، ابلیس این امت منم، شیطان این امت منم. مرا نبود خیالی الا بهجز نقصان این امت، به آبِ کفر شویم دفترِ ایمانِ این امت، روم بر کوفه تا بر هم زنم آیین این امت، ندارم هیچ منظوری جز این آشفتگی….همه ویژگیهایی که ما برای اژیدهاکها و موجودات اهریمنی در اساتیر ایرانی داریم همگی در شخصیت ابنزیاد، ابن سعد و شمربن ذیالجوشن برشمرده میشود.
از دیگر برآیندهای آیینها و باورهای ایرانی که در کردار قهرمانان تعزیه بروز میکند میتوان از « گزینش نام عقاب برای اسب علیاکبر٬ حنابندان٬ آراستن حجله٬ سوار بر اسب شدن عروس برای رفتن به حجله و….» یاد کرد. برجستهترین رویکرد در تعزیه کشمکش انبیا و اشقیا یا موافقخوانان و مخالفخوانان است. بیگمان این دستهبندی نیز برگرفته از بینش ایرانی یعنی جنگ میان خوبی و بدی یا نیروی نیک و نیروی اهریمن است. آنچه در زبان اوستایی سپنتامینو و انگره مینو خوانده میشود.
چنانکه به گفتهی صالحپور «کهنترین نمونه شناخته شده از باورهای کهن «انگره مینو» و «سپنته مینو» است که به هستیشناسی جهان ایرانی و فلسفه ایرانی باز میگردد و در تعزیه هم این مرزبندی میان دو دسته اشقیا و اولیا وجود دارد یکی حق است و دیگری باطل؛ نیکی و بدی، اهورایی و اهریمنی. به همین شوند از نگاه جلال ستاری «ستیز میان دو نیروی خیر وشر که هستهی اساتیر ایرانی است٬ سراسر تاریخ و گسترهُ طبیعت و پهنهُ ذهن و ضمیر آدمی جونگاه آن است»
شگفتآور است که در تعزیه اولیا و انبیا با رخت سبز نشان داده میشوند. رنگی که در شاهنامه برای رستم و سیاوش است و در پیش از اسلام در بینش مهری و زرتشتی جایگاهی ارجمند داشته است به گونهای که بازتاب آن را در جشنهای ایرانی همچون امردادگان وخواستگاریها میبینیم.
برپایه آنچه گذشت تعزیه را باید نمایشگر گوشهای از تاریخ دینی شیعیان دانست که با بهره گیری از ریخت داستانی و هنری اسطورهها و فرهنگ ایرانی بالیدن گرفته و به پویایی رسیده است.
چنانکه صادق عاشور میگوید: «پس شیعه که این همه ظلم و ستم را بر نمیتابید برای اثبات حقانیت خویش نیاز به وسیله تبلیغی واثرگذار داشت و این وسیله سوگ سیاوش دیروز و شبیه (تعزیه) امروز بود». همچنین عنایت الله شهیدی در پژوهشی به نام تعزیه و تعزیهخوانی با گفتاری دیگر از این جستار یاد میکند: « در دوره اسلامی که عصر نیایش قهرمانان اسطورهای پایان یافته بود و حماسه قهرمانیهای حسین و مصایب و الام او در عاشورای کربلا در ذهنیت جامعه پرتو میافکند، مردم این شخصیت تاریخ تشیع را به یک شخصیت ازلی و اسطورهای برازنده او تبدیل کردند و سوگ مصایب او را همچون سیاووش، قهرمان اسطورهای به نمایش در آورند.»
محمدحسین ناصربخت نیز در گفتگو با خبرگزاری ایرنا درباره خاستگاه ایرانی تعزیه میگوید: «شبیهخوانی یا تعزیه یک نمایش آیینی است که از منظر نمایشی مانند بسیاری نمایشهای سنتی شرقی یک نمایش روایی و بر آمده از تفکر و اندیشه ایرانی است. شبیهخوانی ریشه در اندیشه باستانی ایرانیان دارد که در دوره اسلامی تبلور پیدا میکند، در تفکرات فلاسفه و حکمای شیعی وبهویژه در عرفان ایرانی بسیار تجلی پیدا میکند و از آن طریق وارد نسخ و اجراهای تعزیه میشود»….
از اینرو با استواری میتوان گفت که تعزیه بیش از آنکه آیینی عربی-اسلامی باشد، ایرانی- شیعی به شمار میآید به همین شوند نیز تنها در حوزهی ایران فرهنگی برگزار میشود. زیرا همه بنمایههای اساتیری و اندیشورزانهی ایرانی درساختار یک هنر ملی و دینی در هم تنیده شده و از این آمیختگی که فرهنگ ایرانی با فرهنگ اسلامی پیدا کرد٬ شکوفایی هر دو را فراهم ساخته است.
چنانکه از یک سو تعزیه٬ تنها نمایش جهان اسلام است که بیگمان در باروری هنرهای نمایشی اسلامی کارساز بوده و از سوی دیگر به کمک تعزیه بسیاری از هنرهای ملی ایران باستان مانند پردهخوانی٬ نقالی و خنیاگری دوباره جان گرفت همین نکته را به خوبی علینقی وزیری گوشزد میکند «موسیقی ایرانی را تعزیه نگه داشته است» و روحالله خالقی نیز میگوید: «نمیدانم بگویم موسیقی٬ کمال تعزیه را موجب شده یا تعزیه اوج و بقای موسیقی را ضمانت کرده است»؟
تعزیه را باید نموداری نیک از همراهی ایرانیت و اسلامیت یا فرهنگ ایرانی و اسلامی دانست چنانکه مرتضی مطهری در کتاب تاریخ کمبریج در این زمینه میگوید:« ایرانیت و اسلامیت همچون دو بال در کالبد تشیع در توسعه بخشی تمدن اسلامی نقشی بسزا داشته است». شوربختانه در چند دههی گذشته برخی با نگرشهای ایرانستیزانه٬ کوشش میکنند این دو را رو در روی هم نهاده٬ بسیاری از ارزشهای فرهنگی ما را نادیده بگیرند.
یارینامه:
-تاریخ بخارا؛ ابوبکر محمدبن جعفر نرشخی
-زمینههای اجتماعی تعزیه و تئاتر در ایران؛ جلال ستاری
-تعزیه هنر بومی پیشرو ایران؛ پیتر چلکووسکی
– تعزیه در ایران؛ صادق همایونی
– نمایشهای ایرانی( تعزیه)؛ صادق عاشورپور
– سوگ سیاوش؛ شاهرخ مسکوب
– بنیاد نمایش در ایران؛ ابوالقاسم جنتی
– نمایش در ایران؛ بهرام بیضایی
-نمایش در شرق؛ سعید عطیه ابوالنقه
-خبرگزاری ایرنا ۲ شهریور ۱۴۰۰
-خبرگزاری ایمنا
-خبرگزاری ایبنا