آیا جهان «ایران» را نمیشناخت؟!
اشکان زارعی پژوهشگر تاریخ از اهواز
ششم دی ۱۳۱۳ خورشیدی دولت ایران از کشورهای جهان درخواست کرد از این پس در نامهنگاریهای خود نام ایران را به جای واژههای پرشیا، پرس و پرسه به کار ببرند.
در چند دهه گذشته جابجایی این دو نام همواره کشمکش و نگرشهای گوناگونی در پی داشته است.
گروهی از این رویداد به عنوان «تغییر» نام کشور یاد کردهاند که به باور آنان واژهی «ایران» نامی ناآشنا برای انیرانیان بوده٬ نمیتواند آن بار فرهنگی و تمدنیای که در واژهٔ «پرشیا» نهفته است را به خوبی بازتاب دهد.
برخی از مارکسیستهای ایرانی٬ پانها و جداخواهان نیز واژهٔ ایران را نوین و دست ساختهٔ رضاشاه پهلوی دانسته که در راستای رویکرد باستانگرایانه با سرکوب فرهنگ ملتهای دیگر در اندیشهٔ چیرگی فارسها بوده است.
اما گروهی دیگر ایران را نام کهن این سرزمین برشمردهاند که مردمانش خود را از دیرباز بدان نامور کرده بودند.
چنانکه سعید نفیسی پیشنهاد دهندهٔ جهانی شدن نام ایران در بخشی از نامهای که دهم دی ۱۳۱۳ در رسانه بازتاب داده شده دراینباره میگوید:
«حق همین بود که ما از تمام دول اروپا خواستار شویم که این اصطلاح غلط را ترک کنند و مملکت ما را همچنان که ما خود همواره نامیدهایم ایران و منسوب آن را ایرانی بنامند. شکر خدای را که این اقدام مهم در این دوران فرخنده به عمل آمد و این دیاری که نخستین وطننژاد آرای بوده است به همان نام تاریخی و باستانی خود خوانده خواهد شد».
اکنون باید پرسید گزارشها و پژوهشهای تاریخی در این زمینه چه میگویند؟ آیا به راستی ایران٬ نامی نوین و ساختگی است؟ آیا فارسها گروه قومی هستند که زبان و فرهنگ خود را بر همهٔ ایرانیان برتری دادهاند؟
برای یافتن پاسخی درخور به این پرسشها میبایست ریشه و پیشینهی نام ایران را از دیدگاههای زیر واکاوی نمود
الف) نام ایران در سنگنبشتهها و دستنوستههای دینی پیش از اسلام
ب) نگرش گیتاشناسان و تاریخنویسان مسلمان
پ) پیماننامهها و فرمان شاهان ایرانی پس از اسلام
ت) بازتاب نام ایران در چامههای ایرانی
نام ایران در سنگنبشتهها و دستنوستههای دینی پیش از اسلام
به گواه زبانشناسان بنمایهٔ نام ایران٬ واژهٔ «ایر» er است که با نام «آریا» به چم(معنای) آزاده٬ پاکنهاد ونژاده همریشه بوده٬ این دو واژه گاه با کاربردی یکسان همواره نمایانگر٬ نژاد و سرزمین تباری بودهاند.
پیشینه به کارگیری نام ایران به هزارهٔ یکم پیش از میلاد٬ در بخشهای گوناگون کتاب اوستا باز میگردد که واژهی «ائیریَن» آریا=ایران٬ «اَ َ ئیریه» آریایی= ایرانی و «ائیرینم وئجنگه»٬ آریاویج = سرزمین آریاییها٬ یاد شده است
از اینرو در بندهای ۱۱ و۱۲ مهریشت چنین آمده است:
«مهر را میستاییم… نخستین ایزد مینوی که پیش از خورشیدِ جاویدانِ تیز اسب٬ بر چکادِ کوه هرا برآید؛ که نخستین کسی است که با زینتهای زرین از فراز کوه زیبا برآید و از آنجا٬ آن مهر بسیار توانا بر سراسر خانههای ایرانیان بنگرد».
پس از اوستا٬ هخامنشیان نیز در سنگنبشتهٔهایی مانند بیستون و نقشرستم نام ایران را آوردهاند٬ آنجا که داریوش هخامنشی در بند دوم سنگنبشتهی نقشرستم میگوید:
«من داریوش هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای هرگونه مردمان، شاه این زمین بزرگ و پهناور، پسر ویشتاسپ، یک هخامنشی٬پارسی، پسر یک پارسی، یک ایرانی، از تخمهٔ ایرانی»
اشکانیان هم به کشور خویش «آریانا» Areeyana میگفتند. افزون بر سکهی گودرز یکم که این نام را بر خود دارد٬ استرابوان گیتاشناس یونانی نیز به «سرزمینی چهارگوشی که از خاور به رود سند، از باختر به پارت و کرمان و کوههایی که پارس را جدا میکنند، از شمال به پامیر پیوسته و از جنوب به خلیج فارس میرسند» را آریانا خوانده است.
همچنین در داستان حماسی٬ دینی و نمایشی یادگار زریران که به زبان پارتی و به جا مانده از روزگار اشکانیان است بارها نام ایران آورده شده است.
اوج فراگیری نام ایران در گاه باستان به هنگام روی کار آمدن ساسانیان است. اردشیر بنیانگذار پادشاهی این دودمان در سنگنبشتهٔ نقشرستم، خود را شاهانِ شاه ایران نامیده٬ پسرش شاپور یکم و نرسی نام ایرانشهر را در سنگنبشتهٔهای کعبهٔ زردشت و پایکولی به کار بردهاند.
واژه «انیران» نیز به چم( معنای) بیگانه برای نخستین بار به دست شاپور یکم برای شناساندن مردمان ناایرانی بر سر زبانها افتاد که این رویکرد نشان از آگاهی پادشاهان ساسانی از شناسه(هویت) ملی ایرانی داشت.
جایگاه بلند نام ایران در روزگار خاندان ساسان تنها در سنگنبشتهها نبوده٬ افزون بر سکهها٬ در نامگذاری شهرهای آنان نیز به خوبی دیده میشود. برای نمونه نام شهرهایی چون: «ایران خورهشاپور»٬ «ایرانکردشاپور»٬ «ایران اَسنکرت کواد»٬«ایران شاد کواد» و ایرانشهر شاپور از این جرگهاند.
ُهمچنین از مُهرهای بجا مانده پیداست که پیشههای (شغلهای) برجسته کشوری و لشکری نیز با نام ایران همراه بودهاند. در این زمینه میتوان از
«ایران سپهبد»٬ «ایرانانبارگبد»٬ «ایراندبیر بد» و«ایرانآمارگر» نام برد
به گفتهی دیاکونف و دوشن گیمن٬ تمدنهای سامینژاد میانرودان نیز نام ایران را میشناختند. چنانکه در رویه ۳۰ کتاب تاریخ ماد و رویههای ۳۵ و ۳۶ کتاب دینهای ایران باستان٬ پادشاهان آشور مانند؛ شلمنسر سوم در ۸۲۴ پیش از میلاد و سارگون دوم در ۷۲۲ پیش از میلاد در فرمانهای خود از نام آریا و ایران بهره بردهاند.
به این گواهیها باید ادبیات ودایی را هم افزود که نام کنونی ایران در آن به گونهی «árya » آمده است. «زمین به (اریه) بخشیده شد».
نگرش گیتاشناسان و تاریخنویسان مسلمان
گیتاشناسان( جغرافیدانان) و رخدادنگاران مسلمان نیز همچو: محمدبنجریر طبری در کتاب تاریخ طبری٬ ابنخردادبه در المسالک والممالک٬ مسعودی در مروجالدهب٬ ابنفقیه در اخبارالبلدان٬ یاقوت حموی در معجمالبلدان٬برای بازگوییهای استورهای٬ تاریخی و جغرافیایی از نام ایران سود جستهاند.
چنان که جاحظ نویسندهٔ پرآوازهٔ سدهٔ دوم هجری در رویه ۳۱۳ کتاب المحاسن والاضداد از «اقالیم ایرانشهر» سخن رانده٬ ابوحنیفه دینوری پژوهشگر سدهی سوم هجری نیز در رویهی ۳۶ کتاب اخبارالطّوال وقتی به پیروزیهای اسکندر میپردازد از « ملک ایران» یاد میکند.
همچنین ابونصربن مطهربن طاهر مقدسی تاریخنویس سده چهارم هم در رویهی ۹۸ کتاب البد والتاریخ «بهترین و معتدلترین نقطه زمین را» ایرانشهر دانسته است.
ابومنصورعبدالملک ثعالبی؛ یکی از پرکارترین تاریخنگاران مسلمانی است٬ که با واژههای «الایرانیه»٬ «الایرانیون»٬ «الایران» و «الایرانشهر» به ایران پرداخته است که در این زمینه میتوان از رویهی ۴۲ کتاب «تاریخ ثعالبی» و رویهی۵۱۵ کتاب «ثمارالقلوب» وی نام برد.
پیماننامهها و فرمان شاهان ایرانی پس از اسلام
اگر چه در نامهها و پیمان سران کشورهای اروپایی گاه واژه پرشیا دیده میشود اما آنان از روزگار صفویه٬ ایران و پادشاهان آن را همواره با نامهای شاه ایران٬ دولت علیهٔ ایران٬ ممالک شاهانه ایران٬ ممالک محروسه ایران و…یاد کردهاند.
نامهٔ شارلکن ( شارل پنجم) پادشاه آلمان به شاه اسماعیل صفوی که وی را «امیر والاتبار٬ شاهنشاه ایران٬ برادر و بهترین دوست» نامیده٬ نمونهی روشنی است.
همچنین اسکندر بیگ منشی٬ دبیر ویژه شاه عباس صفوی نیز در سدهٔ ۱۰ هجری در کتاب عالم آرای عباسی نزدیک به ۳۰۰ بار نام «ایران» را به کار برده است.
در دوره قاجاریه نیز میتوان از پیمانهای گلستان٬ ترکمنچای٬ ارزروم و پیماننامهٔ پاریس میان ایران و انگلیس که بر پایهٔ آن بخشی از خراسان بزرگ که امروز افغانستان نامیده میشود از ایران جدا گردید نام برد:
«چون اعلیحضرت خورشید آیت اقدس همایون، پادشاه اعظم و شاهنشاه بالاستقلال کل ممالک ایران و اعلیحضرت شاهنشاه انگلیس هر دو علی السویه از روی صدق مایل این هستند که مصائب جنگی را که منافی میل و مکنونات خاطر دوستانه ایشان است رفع نمایند»
بیگمان بهترین گواه شاهانه پیرامون نام ایران٬ فرمان مشروطیت است که مظفرالدینشاه قاجار ۴ بار از ایران سخن میگوید. در بخشی از این فرمان آمده است:
«جناب اشرف صدراعظم — از آن جا که حضرت باری تعالی جلشأنه سررشته ترقّی و سعادت ممالک محروسه ایران را بکف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبه اهالی و رعایای صدیق خودمان قرار داده لهذا در این موقع که اراده همایون ما براین تعلق گرفت که برای رفاهیّت و امنیّت قاطبه اهالی ایران و تشیید مبانی دولت، اصلاحات مقتضیه به مرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود».
بازتاب نام ایران در چامههای ایرانی
در میان چامهسرایان ایرانی٬ فردوسی در سدهی چهارم هجری بیش از ۸۰۰ بار نام این سرزمین اهورایی را در شاهنامه آورده است. چنان که به گفتهی حسن انوری «ایران»آشناترین نامی است که خوانندگان این کتاب سترگ با آن روبرو میشوند.
کنون خیز تا سوی ایران شویم
به یاری به نزد دلیران شویم
* * * * * *
نگهدارِ ایران و شیران منم
به هرجای پشت دلیران منم
پیش از فردوسی٬ رودکی سمرقندی در سده سوم هجری با آوردن نام ایران چامهای درباره ابو جعفراحمد ابن احمد سامانی چنین میسراید:
خســرو بــر تخــت نشسـته
شاه ملوک جهان امیر خراسان
شادی بوجعفر احمد ابن محمد
آن مه آزادگان و مفخر ایــران
پس از آنها نیز نظامی گنجوی چامهسرای ایرانی سدهی ششم این گونه میگوید:
همه عالم تن است وایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
سعدی شیرازی در سدهی ۷ هجری در بوستان خود آورده است:
بگـفت ای خـداوند ایران و تور
که چـشم بد از روزگار تــو دور
صائب تبریزی نامدارترین چکامهسرای صفویه و بزرگترین غزل سرای سدهی ۱۱هجری دربارهی ایران سروده است:
ز رعیت پیشـگان شاه، آباد است هند
زینت ملک جهان را اهل ایران دادهاند
اسدیتوسی٬ فرخی سیستانی٬ مسعود سعد سلمان و….از دیگر چکامهسرایانی هستند که نام ایران را در چامههای خود آوردهاند.
بنابر آنچه گفته شد ایران٬ نام با پیشینهای است که مردمان این آب وخاک با شناخت از کیستی خویش در درازنای تاریخ به خودآگاهی گروهی رسیده٬ با شناسههای چون استورهها٬ جشنها٬ باورها٬ زبان٬ دین٬ تاریخ و سرزمینی همسان به پختگی از ایرانیت و ملیگرایی دست یافتند که همواره در رویدادهای تلخ و شیرین همبستگی آنها را درپی داشته است.
به گواه نوشتهها و گزارشهای تاریخی٬ باشندگان این سرزمین از دیرباز خود را ایرانی خوانده٬ نامهای پارس٬ پرسه و پرشیا٬ را یونانیها که نخستین نگارندگان تاریخ هستند٬ به ما گفتند زیرا آنان ایران را با هخامنشیان پارسیتبار شناخته٬به هنگام پادشاهی کورش٬ یونانیان با هخامنشیان همسایه گردیده و پیوند تنگانگ داشتند. از اینرو همواره جهان ایرانی را پارس نامیده٬ همین نگرش در گذر روزگار به فرهنگ و زبانهای انیرانی نیز راه یافت.
همانگونه که یونانیها خود را هلاس و هلن میگفتند اما ایرانیان آنها را یونانی و رومیها٬ گریک نامیدند و یا آلمانها که خود را دوییچ وکشورشان را دوییچلند میگویند٬ اما در زبان انگلیسی٬ ژرمن و فرانسه٬ آلهمانی٬ نام گرفتند.
به همین شوند(دلیل) «فارس» نام قوم و نژادی ویژه با زبان و فرهنگی جداگانه در این کشور نبوده٬ واژههای ایران و پارس همیشه یک کاربرد داشتهاند.
چنانکه اعراب نیز به ایران و ایرانی عجم٬ فارِسیِ٬ بلاد عجم و بلاد فرس میگفتند.
آیا برپایهی این دیدگاه٬ امروزه باید در ایران به دنبال سرزمین و گویشوران عجمی باشیم؟ حال آنکه واژه عجم برآیند همهی ایران و ایرانیان بوده است.
محمدحسین بن خلف تبریزی در کتاب برهان قاطع درباره یکی بودن نام پارس و ایران میگوید:« بباید دانست که در قدیم تمام ممالک ایران را پارس میگفتند و آن از کنار جیحون است تا لب آب فرات، و همچنان از باب الابواب است تا کنار دریای عمان و به مرور ایام و تغییرات ازمنه هر ولایتی موسوم به اسمی شده و از پارس جدا گشته، همچنانکه خراسان چون به فرس قدیم بمعنی مشرق است، و آن ولایت در شرقی استخر واقع شده خراسان گویند».
ابومنصور معمری نیز در شاهنامه ابومنصوری به گونهای دیگر همین گفتار را بازگو میکند: «ایرانشهر از رود آمودریاست تا رود فرات و کشورهای دیگر پیرامون اویند»
این بازگوییهای تاریخی نشان از ایران فرهنگی دارد که با یک هسته بنیادی افزون بر ایران سیاسی از گذشته تا کنون بخشهایی از آسیای میانه٬ افغانستان٬ قفقاز٬ جنوب روسیه٬ بخشهایی از پاکستان٬ بخشهایی از عراق٬ قرقیزستان (فرغانه)٬ شمال چین٬ ازبکستان٬ شمال هند٬ بخشهایی از ترکیه تا بالکان را در برگرفته است .
بنابراین با استواری میتوان گفت؛ ششم دی سالروز جایگزینی نامهای ایران و پرشیا نبوده٬ نام این کشور آنگونه که برخی میگویند در چنین روزی دگرگون نشد زیرا اروپاییها با نام ایران به خوبی آشنایی داشتند. تنها دولت وقت در سال ۱۳۱۳ خورشیدی به دستگاه دیپلماسی آنان یادآوری کرد زین پس نام ایران را در نامهنگاریها و گفتگوهای رسمی به کار ببرند.
یادمان باشد٬ ایران مانند کشورهای دیگر تنها یک نام و یک «جغرافیای سیاسی» نیست٬ ایران« یک اندیشه»٬ و « یک ایده».به همین شوند در تاریخ دیرینه سال این سرزمین از دل آیینها٬ فرهنگ٬ هنر واندیشهی ایرانی جهانبینیای شگرف برپایهٔ خداشناسی٬هستیشناسی و انسانشناسی پدید آمده٬ که مردمانش را از هزارههای گذشته به هم پیوند داده٬ در برابر یورشهای سهمگینی از بیابانهای عربستان گرفته تا مغولستان و از تازش یونانیان تا تیموریان رویینتن نموده٬ آنان را در ساختار «دولت٬ ملت» نمایان ساخته است.
لشکرکشیهایی که هرکدام تمدنهای بسیاری را به نیستی کشاند یا دگرگون کرد٬ اما ما همچنان استوار ایستادهایم.
به راستی اگر ایران برآمده از ملتهای گوناگونی بوده که «فارسها» بر آنها فرمان راندهاند چرا در سدههای گوناگون٬ در هر گوشهای از این گستره چکامهسرایی به یاد این کهن بوم چامه سروده است؟
چرا باید از سراسر ایران بر ستمگری و نابکاری خلفای عرب و ایلخانان مغول بپاخیزند؟
حتی پهلوانان و قهرمانان استورهای ما از جای٬ جای ایران برخاستهاند. در این فرایند فارسها کجایند؟
«ما یک فرهنگ مداوم داریم. ما همان کسانی هستیم که کاخ پاسارگاد و ستونهای تخت جمشید به دست ما بنا شده است و بر صخره بیستون تاریخ نگاشتهایم و در ضمن، همانی هستیم که زیباترین کاشیها را در مسجد شیخ لطفالله به کار گرفتهایم؛ معماران ما، اصفهان را نصف جهان کردهاند.
این تدوام فرهنگی و نه گسستگی فرهنگی است. ما همیشه بودهایم؛ گاهی به اجبار خاموش شدهایم اما نمردهایم به موقع سربرافراشتهایم و گل کاشتهایم»
یارینامه:
-سرگذشت نام ایران؛ محمد مهدی احدیان
-ایرانویچ؛ بهرام فرهوشی
-تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام؛ احمد تفصلی به کوشش ژاله آموزگار
-فرهنگ ایرانی؛ محمد محمدی
-تاریخ ماد٬ ایگور میخائیلوویچ دیاکونف
-از زبان داریوش؛ هاید ماری کخ
-ایران در زمان ساسانیان؛ آتور کریستینسن
-ایده ایران؛ علیرضا شاپور شهبازی
– اساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی؛ دکتر رحیم پهلوی
-نوشتار؛ نام ایران و اطلاقات آن؛ سید صادق سجادی؛ ماهنامه فرهنگ امروز٬ اسفند ۹۷
-گفتگوی حسن انوری؛ خبرگزاری ایبنا ۲۴ آذر ۹۳
*سخن دکتر جواد طباطبایی
* سخن دکتر علیرضا شاپور شهبازی
* سخن دکتر ژاله آموزگار؛ خبرگزاری ایبنا٬ دومین دوره جایزه سرو ایرانی٬
۱۶ اسفند ۹۵