قسم به حرمت بلوط که بهانه ی عبادت است
دلنوشته ای از فرزند زاگرس، هوشنگ نوبخت
خورنا – می دانم و آزار می بینم که می بینم از روشنفکر گرفته تا کوته فکر، شاید کمی بیشتر از کمی، سطحی نگر شده ایم.
به تفکرمان و اندیشه های انسانی مان که بالاترین عبادت هاست کمی عمق نمی دهیم که در زمین ریشه بزند و ثمر بدهد و ماندگار تر از بوته هایی شود که امروزه سطح معلومات ما را پوشانده اند، نازک تر از برگ درخت.
جوگیر می شویم و برای چند صباحی، همه اهل غیزانیه برای اینکه شاخه لوله ای آنجا برود از برای آب دادن و شاید هم نان دادن به زمین هایی و باباهایی که هم باید آب بدهند و هم نان.
از چاه های نفت می گوییم و پول هایی که معلوم هست ولی معلوم نیست کجا می روند و ما خوزستانی ها همیشه ی خدا در پی این سوال خنده دار و به شدت بی پاسخ.
از انتخاب ها و انتصاب ها می نویسیم و این که دکتر شریعتی دیشب در جلسه چه گفت و فلان کس کجا رفت و فلان قوم چرا سهم اش از این معادلات کم است و جالب تر این که همه ی اقوام از همه شاکی تر.
آنقدر غرق در ثبت نام خودروی پراید می شویم که یادمان رفته و می رود که همین ثبت نام ها باعث براندازی دودمان خودمان می شوند در جاده های خودمان.
حرف برای معیار سطحی نگری روشنفکران مان بسیار است و برای همراهی کوته فکران مان، بسیار تر.
اما شاید غافل هستیم که لوله های غیزانیه با کمی سختی ولی بزودی کشیده خواهند شد و تقی ها به جای نقی ها بر منصب ها خواهند نشست و آش همان آش است و کاسه همان کاسه و پراید فروش فوق العاده اش را چه با ثبت نام و چه بی ثبت نام ، خواهد داشت و واکسن کرونا هم بزودی بر بازوی همه ما نیش خواهد زد اما….
اما محیط زیست ما، اما بلوط های صد ساله ی ما، اما لانه ی میلیون ها مورچه ی زرد ما، اما سرسبزی دشت های ما، اما لطافت اطراف ما، اما نفس های بریده ی کارون ما، اما نخل های تشنه و بی سر ما نه با بنزین، نه با شریعتی و نه با حاشیه و تیترهای جنجالی و قومی، بر نخواهند گشت.
به اینها که گفتم، نه اینکه ننگرید و ننویسید و نپردازید همچون همیشه ولی عمیق تر و مداوم تر بنگرید به حال خراب خانه ی خدا که در طول دقیقه میلیون ها جانور و جاندار در آن طواف می کنند برای آب و برای نان و برای زنده ماندن که منتهی می شود به همان عبادت جاودانه و تفکر که باز می گویم، سطحی شده است.
در استانی و کشوری و فرهنگی که سالی یک درخت به صورت اصولی کاشته نمی شود، سوزاندن هزاران و میلیون ها درخت یعنی خیانت و جنایت به میلیون ها انسانی که بزودی خواهند آمد و آرشیو تاریخ را مرور خواهند کرد و بر ما و حاشیه های مان لعنت خواهند فرستاد و من این دلنوشته را نوشتم که به آینده گان بگویم اگر همه حواس سان به انتخابات ها و انتصاب ها و حاشیه ها بود ، من اما دلم مثل زغال های کبابی بلوط به حال بلوط هایی سوخت که از بی کسی و بی تدبیری سوختند.
دلم از این بیشتر می سوزد که می گویند این سوختن ها عمدی بوده است و دست های پلید کبریت به دست، در دست کسانی است که مدعی حقوق بشر و به ظاهر متولی حفظ طبیعت اند.
و اگر چنین است که هست، چرا چند نفر را زیر دارهای بلوط ایذه و اندیکا دار نمی زنید که دیگران بدانند و بفهمند که قتل درخت و جاندار که همه یادگاری پروردگار ند، عین جنایت و قتل است؟!
شما را نمی دانم ولی خودم را شاید قانع کرده باشم که با گفتن و نوشتن در این باره، شرمنده ی تاریخ نشوم و به فرزندانم حق بدهم که زیر سایه سار بلوطی ، اگر ماند، بنشینند و چای چاله ای بنوشند و از عصر نقطه چین ما بگویند.