بابک خرمدین و یعقوب لیث همانند نادر شاه برای سربلندی ایران شمشیر میزدند/حجاج بن یوسف اسرای ایرانی را داغ میکرد/بزرگترین “چکامهسرایان عرب” ایرانی بودند
به گزارش خبرنگار خورنا از اهواز در همایش خیزش ملی ایرانیان از یعقوب لیث صفاری تا بابک خرمدین که با همکاری انجمن دوستداران میراث فرهنگی تاریانا خوزستان در اهواز برگزار شد اشکان زارعی گفت: در تقویم کشور هشتم دیماه به نام روز یعقوب لیث صفاری و ۱۷ دی ماه نیز به نام بابک خرمدین نامگذاری شده است.
قیام ابومسلم خراسانی جدی ترین تلاش ایرانیان برای پایان دادن به سیاستهای نژاد پرستانه امویان
رئیس کارگروه تاریخ انجمن تاریانا خوزستان با بیان اینکه برای درک بهتر دوران زندگی یعقوب لیث و بابک خرمدین باید ابتدا روزگار ایران در پیش از آنها مورد بررسی قرار بگیرد اظهار کرد: سدههای دوم تا چهارم هجری، روزگار پر کشمکش و پر فراز و نشیبی برای ایرانیان بود. در این دوران خلفای اموی و حتی عثمان خلیفه سوم که در ظاهر به اسم دین به ایران آمده بودند ولی در باطن اندیشههای دنیوی خود را دنبال میکردند با اتخاذ یکسری سیاستهای نژاد پرستانه علاوه بر خوار و کوچک کردن نیاکان ما، ظلم و ستم فراوانی نیز به آنها میکردند.
وی ادامه داد: در برابر چنین شرایطی بود که ایرانیان از واپسین دهههای نخستین سده اسلامی برآن شدند که با تلاش و تکاپو فراوان به چیرگی سیاسی اموی و عباسی پایان داده و تاریخ و فرهنگ و تمدن غنی خود را به آنها تحمیل بکنند و لذا از این دوره به بعد است که یک جنبش سیاسی فرهنگی تحت عنوان شعوبیه با هدف نشان دادن پیشینه کهن ایرانیان در بین نیاکان ما به وجود میآید.
زارعی افزود: البته پیش از جنبش شعوبیه نیز گروهی دیوان سالار و قلم به دست ایرانی هم بودند که از همان دهههای نخست حضور اعراب در ایران با رخنه در سیستم سیاسی و اداری خلفا قدرت را به دست گرفتند. قطعا این جمله را از سلیمان بن عبدالملک، هفتمین خلیفه اموی نیز شنیدهاید که گفته بود شگفتا از این جماعت ﺍﯾﺮﺍنی، که ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺮ ﺟﻬﺎﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﯾﮑﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﻧﺸﺪﻧﺪ ﻭلی ما ﺩﺭ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺧﻮﯾﺶ نتوانستیم ﻟﺤﻈﻪاﯼ ﺍﺯ آنها ﺑﯽ ﻧﯿﺎﺯ شویم.
این پژوهشگر تاریخ قیام ابومسلم خراسانی را جدی ترین تلاش و تکاپوی ایرانیان برای پایان دادن به سیاستهای نژاد پرستانه امویان دانست و افزود: البته پیش از ابومسلم نیز ایرانیان از هر بهانهای برای ضربه زدن به امویان استفاده میکردند که این بهانهها را حتی در جنبشهای دینی مثل قیامهای مختار ثقفی، زید بن علی و یحیی بن زید نیز میتوان مشاهد کرد. یعنی این قیامها اگر چه بخشی از آن برای خونخواهی امام حسین بود ولی بیشک بخش دیگر آن نیز با هدف ضربه زدن به امویان بود.
واژه موالی برای کوچک کردن ایرانیها به کار میرفت/ اسرای ایرانی در زمان حجاجبن یوسف داغ میشدند
وی در مورد منابع تاریخی که از سیاست های نژاد پرستانه امویان حکایت میکند اظهار کرد: جرجی زیدان در کتاب تاریخ و تمدن خود اشاره میکند که امویان در جنگها وقتی که میخواستند از ایرانیان استفاده کنند معمولا آنها را وارد سواره نظام نمیکردند و با پای پیاده و شکم گرسنه و بدون هیچ سهمی از غنائم جنگی، آنها را به جنگ میفرستادند.
زارعی ادامه داد: همچنین حجاج بن یوسف ثقفی فرمانروای خونریز و جنایتکار عراق نیز پس از دستگیری هر ایرانی آنها را داغ میکرد یعنی برای خوار و کوچک کردن اسرای ایرانی بر دست و بازوی آنها نام شهر محل تبعیدشان را با یک آهن گداخته حک میکرد تا در آنجا مشخص شوند که از جمله موالیان عجم هستند که در جنگ با مسلمانان اسیر شدهاند.
رئیس کارگروه تاریخ انجمن تاریانا خوزستان به کارگیری واژه موالی را راهی برای کوچک کردن ایرانیها و غیر اعراب دانست و گفت: در آن زمان غیر اعراب و ایرانیان برای اینکه بتوانند در جامعه آن زمان موجودیتی داشته باشد باید خود را به یک قبیله عرب پیوند میدادند و یک کنیه عربی نیز برای خود دست و پا میکردند بطوریکه در آن زمان بسیاری از دانشمندان به نام ایرانی مثل سیبویه، ابونواس اهوازی، ابن سکیت دورقی اهل خوزستان و علی مجوسی اهوازی، علیرغم داشتن پدر و مادر ایرانی و دارا بودن نیای زرتشتی مجبور به استفاده از نام و کنیه عربی بودند.
وی در مورد ابومسلم خراسانی گفت: این سردار ایرانی از شهر مرو و روستای سفید دنج با همکاری عباسیان و سایر مردم ایران بر ضد امویان قیام کرد و توانست در نزدیکی رودخانه زاب در عراق کنونی شکست سختی را به مروان حکم آخرین خلیفه اموی بدهد و باعث پایان حکومت امویان و بر سر کار آمدن دولت عباسیان شود. دامنه این شکست آنچنان بزرگ است که در منابع تاریخی آمده است که ایرانیان آن را در برابر شکست قادیسه به رخ اعراب میکشیدند.
خیزشهای ایرانیان پس از قتل ابومسلم پایههای حکومت عباسیان را سست کرد
زارعی بیان کرد: عباسیان وقتی که بر سر کار میآیند چون خود را وام دار ایرانیان میدانستند بالطبع تا مدتی فشارهای معمول گذشته بر ضد ایرانیان به حداقل رسید و فرصتی به وجود آمد تا ایرانی ها با استفاده از این فضای جدید بتوانند به رشد و بالندگی فرهنگی و تمدنی خود اقدام کنند.
این پژوهشگر تاریخ همچنین میگوید: وقتی بغداد پایتخت عباسیان میشود آنها به دلیل بدهکاری به ایرانیان در رسیدن به قدرت یکی از چهار دروازه شهر بغداد که به سمت مشرق است را به نام باب الخراسان نامگذاری میکنند و به ایرانیان نیز لقب ابناء الدوله یعنی پایه دولت میدهند.
وی اظهار کرد: پدیداری ابومسلم دو دستاورد بسیار برجسته برای فرهنگ و تمدن ایرانی داشته است که یکی از این دستاوردها سرنگونی امویانی بود که نگاه سخت و متعصبانهای نسبت به ایرانیان داشتند که این شرایط جدید باعث فراهم آمدن تدریجی بستری مناسب برای خودنمایی ایرانیان در زمینههای تاریخی، فرهنگی و به ویژه در سیاست میشود. بطوریکه از این دوره به بعد ما شاهد پیدایش یکسری حکومتهای مستقل و نیمه مستقل ایرانی از جمله صفاریان در جای جای کشور میشویم.
زارعی در مورد دستاورد دوم قیام ابومسلم خراسانی برای ایرانیان گفت: مرگ ناجوانمردانه این سردار ایرانی که با نیرنگ منصور خلیفه عباسی و به شکل غمگنانهای صورت میگیرد منجر به پیدایش خیزشهای فراوانی در سراسر ایران به خونخواهی ابومسلم میشود. ﺍﺳﺘﺎﺫﺳﯿﺲ، به آفرید، المقنع، سنباد در شرق ایران، مازیار در تبرستان و بابک خرمدین در آذربایجان از جمله قیامهای صورت گرفته به خونخواهی ابومسلم در ایران بود که هر کدام از این قیامها به نوبه خود زمینه سست کردن هرچه بیشتر پایههای حکومت عباسیان را در ایران فراهم میکنند.
دستاورد قیام بابک خرمدین و یعقوب لیث برای ایران بیشتر به صورت سیاسی بود
رئیس کارگروه تاریخ انجمن تاریانا خوزستان بابک خرمدین و یعقوب لیث صفاری را شخصیتهایی همانند نادر شاه افشار توصیف کرد و توضیح داد: بابک خرمدین و یعقوب لیث طی دوران زمامداری خود پیوسته در کار نبرد و شمیرزنی با متجاوزان بودند و همانند نادر شاه افشار که پسر شمشیر نامگذاری شده بود و برای سربلندی ایران زین اسب را پایتخت خود قرار داده بود این دو نفر نیز پیوسته برای سربلندی ایران و پاک کردن آن از لوث وجود خلفای عباسی و تشکیل حکومتی به شیوه ایران باستان کوشش میکردند.
وی دستاورد قیام بابک خرمدین و یعقوب لیث صفاری را برای ایران بیشتر دارای جنبههای سیاسی دانست و اظهار کرد: بابک خرمدین طی ۲۲ سال جنگ با خلافت عباسی توانست قلمرو گستردهای را از شمال تا شمال غربی و از مرکز تا جنوب غربی ایران را از سیطره عباسیان خارج و تحت فرمان خود درآورد و به طور جدی پایههای حکومت عباسیان را سست و لرزان کند.
زارعی ادامه داد: عباسیان آنچنان در رویارویی با بابک خرمدین دچار ضعف و ناتوانی شده بودند که در نهایت خلیفه مستاصل عباسی با خیانت یک سردار ایرانی با نام افشین که از دوستان نزدیک بابک خرمدین بود توانست او را دستگیر کند.
این پژوهشگر تاریخ گفت: عباسیان به علت کینهای که از بابک داشتند آنچنان از دستگیری بابک خرمدین شاد و خوشحال میشوند که دستور میدهند بر تن بابک لباس زنانه بپوشند و سوار بر فیلی که به آن رنگ حنایی زده بودند در شهر سامرا به گردش دربیاورند و سپس به طرز غم انگیزی پس از قطع دست و پاهایش وی را به قتل میرسانند.
هدف اصلی بابک و یعقوب لیث تشکیل حکومتی مانند ساسانیان در ایران و زنده کردن زبان فارسی بود.
وی در مورد چگونگی قتل بابک خرمدین توسط خلیفه عباسی میگوید: هنگامی که دست چپ بابک را قطع میکنند خلیفه عباسی به وی میگوید تو ۲۲ سال ما را رنج دادی و حالا ما میخواهیم که تو را خفت بدهیم که بابک نیز در جواب خون دست چپ خود را بر چهره میزند که این حرکت باعث تعجب خلیفه میشود و از بابک دلیل این کار را میپرسد و بابک میگوید من میخواهم در هنگام مرگ صورتی سرخگون داشته باشم تا فکر نکنید اگر رنگ چهرهام پس از مرگ به علت خونریزی زرد شد ناشی از ترس بوده است.
زارعی یادآور شد: کینه و دشمنی خلفای عباسی و به ویژه المعتصم ( قاتل بابک) نسبت به ایرانیان به حدی بود که خواجه نظام المک در کتاب سیاستنامه و همچنین صادق هدایت در کتاب مازیار داستانی را در این خصوص نقل میکنند و آن اینکه « ﺭﻭﺯﯼ ﻣﻌﺘﺼﻢ ﺑﻪ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺠﺮﻩﺍﯼ ﺷﺪ، ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ، ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺑﺨﻮﺭﺩ، ﺑﺎﺯ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺠﺮﻩﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻪ ﺣﺠﺮﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﮔﺮﻣﺎﺑﻪ ﺷﺪ ﻭ ﻏﺴﻞ ﺑﮑﺮﺩ ﻭ ﺑﺮ ﻣﺼﻠﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺩﻭ ﺭﮐﻌﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﮑﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺎﺯﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻗﺎﺿﯽ ﯾﺤﯿﯽ ﺭﺍ، ﮐﻪ ﺩﺍﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ، ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﮑﺮ ﻧﻌﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎﺋﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺮﺍ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﮑﺎﺭﺕ ﺍﺯ سه ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺳﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﯾﮑﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻠﮏ ﺭﻭﻡ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺑﮏ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺎﺯﯾﺎﺭ ﮔﺒﺮ »
رئیس کارگروه تاریخ انجمن تاریانا گفت: بابک خرمدین اگر چه کشته میشود ولی طی ۲۲ سال قیام خود نه تنها حکومت عباسی را ضعیف و ناتوان میکند بلکه به جامعه ایرانی تحت تاثیر فشارهای نژاد پرستانه عباسیان نیز نوعی اعتماد به نفس میبخشد بطوریکه دو دهه پس از مرگ بابک ما شاهد تشکیل یکسری حکومتهای محلی نیمه مستقل از عباسیان مثل طاهریان، صفاریان، آل بویه، زیاریان و علویان تبرستان در ایران هستیم که در این بین حکومت صفاریان از استقلال بیشتری برخوردار بود و به خلیفه بغداد هیچگونه باجی نمیداد.
وی بیان کرد: یعقوب لیث به عنوان موسس حکومت صفاریان هیچگونه ادعای دینی نداشت و با خلیفه بغداد نیز به هیچ عنوان همراهی نمیکرد کما اینکه به زبان عربی هم هیچ اهمیتی نمیداد و از همان ابتدا مانند بابک خرمدین هدف خود را بر مبنای سرنگونی خلافت عباسی و تشکیل حکومتی مانند ساسانیان در ایران و همچنین زنده کردن زبان فارسی قرار داده بود.
پیام یعقوب به خلیفه عباسی: اگر پیروز شدم دمار از تو و حکومت متجاوزت در خواهم آورد.
زارعی عنوان کرد: یعقوب لیث ۱۸ تا ۲۰ سال با عباسیان میجنگد و بیش از ۱۵ جنگ در شرق و مرکز ایران انجام میدهد و یک گستره پهناوری از هند تا خوزستان را تحت فرمان خود در میآورد و پس از اسلام نخستین فرمانروای ایرانی است که مرزهای ایران را تا رودخانه سند گسترش میدهد یعنی آنچه که در پیش از اسلام بوده است.
این پژوهشگر تاریخ میگوید: جالب است بدانید یعقوب لیث وقتی در خوزستان و گندی شاپور آماده نبرد با خلیفه عباسی میشود پادشاهانی از چین، ارمنستان و هند به دیدار او میآیند و یعقوب به شیوه پادشاهان ساسانی با آنها دیدار میکند که این مسئله به خودی خود نشان میدهد که هدف اصلی یعقوب چیزی جز سرنگونی عباسیان و پایان استیلای آنها بر ایران نیست.
وی ادامه داد: سرانجام یعقوب لیث در جنگ دیرالعاقول با نیرنگی که خلیفه بغداد میزند شکست میخورد و با عقب نشینی به گندی شاپور تلاش میکند که نیروهای خود را بازسازی کرده و باردیگر به سپاه خلیفه حمله کند که متاسفانه عجل به وی مهلت نداد و در این مکان در اثر بیماری قلنج از دنیا میرود.
زارعی گفت: در تاریخ آمده است که پس از عقب نشینی یعقوب به گندیشاپور المعتمد خلیفه عباسی نمایندهای را برای صلح و سازش و ترک مخاصمه به سمت وی میفرستد. زمانی که این نماینده به نزد یعقوب وارد میشود هنگام نهار است و یعقوب به علت اعتقاد به مسلک عیاری در حال خوردن غذای ساده نان، کشک و پیاز است. سفیر خلیفه در حالی که با تعجب به این صحنه نگاه میکند متن پیام خلیفه را برای یعقوب لیث میخواند و منتظر شنیدن جواب میشود که در این هنگام یعقوب لیث به سفیر خلیفه میگوید که ای سفیر برو به خلیفهات بگو که من بیمار هستم و اگر از این بیماری جان سالم به در نبردم همانا بخت با تو یار بوده و تو از شر من خلاص خواهی شد ولی اگر تحت هر شرایطی بهبود یافتم بدان که بین من و تو ( اشاره به شمشیر خود) فقط این شمشیر حکم خواهد کرد. شمشیری که با آن تا آخرین نفس با تو میجنگم و اگر در این نبرد شکست بخورم مطمئنا به همین نان و پیاز و شغل عیاری خود برمیگردم ولی اگر پیروز شدم بدان که دمار از تو و حکومت ظالم و متجاوزت در خواهم آورد.
بزرگترین چکامهسرایان عرب ایرانی بودند
رئیس کارگروه تاریخ انجمن تاریانا خوزستان عنوان کرد: به گواه منابع تاریخی و همه پژوهشگران اقدامات یعقوب لیث باعث ایجاد شکاف بزرگی در خلافت عباسی شد و همین شکاف بزرگ است که چند سال بعد راه فتح بغداد و به زیر کشیدن خلیفه وقت عباسی را برای آل بویه باز میکند. البته پس از این تصرف اگر چه بساط خلافت عباسی همچنان باقی ماند ولی خلیفه تنها اسمی از آن باقی میماند و عملا ایرانیها و آل بویه بر قلمرو اسلامی حکومت میکنند و نقش بزرگی را در رشد و پرورش فرهنگ و تمدن اسلامی و حتی عربی ایفا میکنند.
وی خاطر نشان کرد: ایرانیها نه تنها در شاخههای مختلف تمدن اسلامی بلکه در دانشهای عقلی و نقلی عربی نیز از جمله در تفسیر، حدیث و چکامههای عربی هم پیشرو بودند بطوریکه بزرگترین چکامهسرایان عرب مثل بشار بن برد، اسماعیل بن یسار، ابو نواس خوزستانی و نیز بنیانگذار صرف و نحو عربی با نام سیبویه همگی ایرانیانی بودند که زمینه سازی پیدایش آنها را باید در اقدامات بابک خرمدین و یعقوب لیث صفاری دید.
حرف آخر
زارعی گفت: بابک خرمدین از آذربایجان به خونخواهی ابومسلمی سر بلند میکند که در شرق ایران است و چیزی را میگوید که ابومسلم گفت درحالیکه فرسنگها از هم فاصله دارند و دو دهه بعد از بابک خرمدین نیز یعقوب لیث در سیستان اندیشه و اهدافی رو پیگیری میکند که بابک در فکر انجام آن بود کما اینکه پیش از آنها نیز استادسیس، بهآفرید، المقنع، سندباد و مازیار هم همین کار را کرده بودند.
این پژوهشگر تاریخ افزود: البته پس از یعقوب یا همزمان با او هم آل بویه درگیل و دیلمان و سامانیان در فرآرود که تاجیکستان و ازبکستان کنونی میباشد باز هم این راه را در پیش گرفتند و همین کار را کردند.
وی تصریح کرد: به زبانی دیگر هدف همه اینها از یک سو پاسداری از تاریخ و فرهنگ و تمدن ایرانی و گسترش آن و از سوی دیگر کم کردن نفوذ و قدرت خلفای عباسی و حتی پایان دادن به چیرگی آنها بوده است.
زارعی یادآوری کرد: این موضوع نشانگر ملت بودن ماست که قهرمانان و سرداران ما همگی با یک اندیشه و با یک هدف اما در دورههای گوناگون و در مناطق مختلف ایران به پا خواستند. نمونههایی از این دست در درازنای تاریخ ما بسیار زیاد است.
رئیس کارگروه تاریخ انجمن تاریانا خوزستان گفت: در جنگ هشت ساله نیز سرداران و فرماندهان لشکرهای سپاه و ارتش ما از سراسر ایران با گویشها و خرده فرهنگ های گوناگون اما با هدفی سپندینه که همانا آزادسازی این سرزمین از دست بیگانگان و پاسداری از تمامیت ارضی بود وارد میدان شدند چنان که در مشروطه هم پس از آنکه محمدعلی شاه مجلس را به توپ بسته و یک دوره ۱۳ ماهه مشروطه تعطیل میشود سردار اسعد بختیاری از منطقه بختیاری و اصفهان، محمدولی خان تنکابنی از گیلان و ستارخان و باقرخان از تبریز روانه تهران شده با پرچم سه رنگ ایران با زبان فارسی و به نام یک ایرانی تهران را گرفته، خودکامگی محمدعلی شاه را به زیر میکشند و مشروطه را دوباره برقرار میکنند.
وی در پایان عنوان کرد: اینها همه گواهی بر ملت بودن ماست که مهمترین ویژگی تاریخی ایرانیان به شمار میآید. اما امروز در سراسر کشور تلاش میشود که ما را یک کشور چند ملیتی نشان دهند که از ملیتهای گوناگون مانند بلوچها، سیستانیها، مازندرانیها، گیلانیها، کردها، آذریها تشکیل شده است. برخی زیرکانه اقوام را ملت، گویشها را زبان و خردهفرهنگها را فرهنگ تلقی میکنند تا یکپارچگی فرهنگی، سیاسی و تاریخی ایران را کم رنگ کرده و همچون یوگسلاوی و شوروی سرزمین ما را پاره پاره کنند.