همسرم را “رسمی” می خواهم
خورنا: همسرم کارمند یکی از بخشهای با اهمیت پالایشگاه بندر عباس است .بیش از ۱۰سال سابقه کار دارد. چند بار کارمند نمونه شده ومدیران همه تایید می کنند اما بعد از اینهمه سال هنوز کارمند شرکتی است و همیشه وقتی خسته و زار از سر کار برمی گشت می گفتم با خودت چه می کنی می گفت کار صنعت سخت است نمی توان بی مسئولیت وبا وجدان کار نکرد من هم روزی رسمی می شوم واز دست شرکتی که بدون هیچ زحمتی حق ما را می خورد خلاص می شوم .
من هم او را دلداری می دادم که خوشحالم که تو و همکارانت با وجدان کار می کنید. البته در دلم غوغایی بود . من مدیریت خوانده ام ؛ در تئوریهای منابع انسانی نوشته اند اگر به دو کارمند مشابه حقوق یکسان ندهی سیستم پرداخت مشکل دارد وبه زودی سیستم از هم می پاشد اما در واقعیت می بینم و دو کارمند(یکی رسمی یکی شرکتی) ۲دوست در کنار هم هستند با دو وظیفه یکسان یکی سه برابر وبا مزایا شاید ۴برابر بیشتر می گیرد و دیگری نه؛ سیستم هم جواب می دهد و کارها اتفاقاً بیشتر بر دوش کارمند شرکتی است.
دنبال علت می گردم می بینم مدیران یک ترفند دارند وآن هم امید دادن است به کارمند شرکتی که تورا روزی رسمی می کنیم.
چند روز پیش اطلاعیه استخدام زده بودند. پالایشگاه نیرو می خواست اما سن واجدین طوری تنظیم شده بود که با در نظر گرفتن سابقه نیز به شرایط استخدامی نمی خورد اما همسرم وهمکاران او به علت سابقه ای که دارند در آزمون تخصصی حتما” قبول می شدند ( تایید آن ازمونهای دوره ای است که پالایشگاه می گیرد وهمسرم همیشه جز نفرات اول است) با این اطلاعیه واستخدام نیروهای بدون تجربه ای که باید توسط همین نیروهای با تجربه اما سرخورده آموزش داده شوند فکرش را بکنید تکلیف این سیستم چه می شود؟!
روزی همسرم را در فکر دیدم . علت را پرسیدم خندید وگفت: می دانی کارمندان رسمی چه می گویند؟ می گویند شما شرکتی ها بردگان ما هستید که شما را برای راحتی ما آورده اند!
چه خنده تلخی! ما هر چقدر با هوش و ماهر باشیم هیچکس ما را نمی بیند.
بعد به من گفت: روزی می گفتی در قطر به نیروهای با تجربه پالایشگاه نیاز دارند نه؟ پشتم لرزید ، همسر وطن دوست با وجدانم نکند برود و چشمش را روی همه چیز ببندد. می دانم در صنعت و در پالایشگاه اگر یک جوشکار ساده کارش را صحیح و با وجدان انجدام ندهد و یا اگر پیچ یک مخزن درست نباشد چه فاجعه ای در چه ابعادی رخ می دهد.
اگر در صنعت افراد فنی و ستادی در رده های پایین را راضی نگه نداری صدمات آنها از حقوق هزار نفر مشابه اوهم بیشتر می شود. دیگر به ضرب المثل آسمان همه جا یک رنگ است اعتقادی ندارم ؛ آسمان با اختلاف یک وجب هم فرق می کند.
حرف شوهر من این نیست که چرا رسمی ها بیشتر می گیرند ؛نه! کار صنعت بسیار بسیار سخت است اما حق آنها توسط شرکتهای پیمانکاری خورده می شود.
حالا که پالایشگاه در بورس عرضه شده بهانه جدیدی می آورند که ما خصوصی شده ایم و از قوانین دولت برای تبدیل وضعیت شما تبعیت نمی کنیم . حتی این نیروها با این همه سابقه ۱سهم از سهامی که در بورس عرضه شد وبه تمام رسمی ها به صورت اقساط سهام را دادند هم ندادند.
مگر اینها کارمند نیستند واین آخرین تیر خلاص بر امید دیده شدن انها بود.
همه اینها یک طرف تکیده شدن همسرم یک طرف. می خواهم همسرم کارمند رسمی شود تا دوباره شوق کار در اورا ببینم؛” من همسرم را رسمی می خواهم ” آیا این خواسته زیادی است؟!