آب؛ زباله؛ فرهنگ رفتاری
اگر هنگام سوارشدن به اتومبیل شخصی خود، متوجه شوید زیر برفپاککن شما، یک برگه تبلیغاتی درباره شرکت در کلاس مشتری مداری گذاشتهاند، با آنچه میکنید؟ آیا آن را مچاله میکنید و به سطل زباله میاندازید یا اینکه تا زمان پیدا کردن یک سطل زباله، آن را نگه میدارید؟ در نمایشگاه بینالمللی کتاب، برگههای تبلیغاتی زیادی در دست افراد است؛ با آنچه میکنند؟ در مراسم جشن و عزا، لیوانهای یکبارمصرف آب، چه میشوند؟ با ظروف نذری چه میکنند؟ آیا به گوشهای در خیابان پرت میشوند یا روانه سطلهای زباله میگردند؟ در مصرف آب چگونه هستیم؟ آیا در زمان شامپو زدن در حمام، شیر آب باز است یا آن را میبندیم؟ موقع دست شستن و مسواک زدن چطور؟
به نظر میرسد بتوان تصدیق کرد که ما در این زمینهها، توفیق چندانی نداشتهایم و همچنان، خیابان و طبیعت را، خانه دوم خود نمیدانیم و با آن، چنان رفتار میکنیم که گویی مسئولیتی در قبال آن نداریم؛ اما واقعاً چه باید کرد؟ چگونه افراد را متقاعد کنیم که در پاکیزه نگهداشتن شهر، مسئولیتپذیر باشند؟ چگونه آنها را متقاعد کنیم که در مصرف آب صرفهجویی کنند؟ اگر نگوییم راههای زیاد ولی لااقل میتوان گفت که راههای متعددی برای واداشتن افراد به صرفهجویی در مصرف آب و یا نریختن آشغال در خیابان وجود دارد و این نوشتار، قصد دارد به یکی از این راهها، یعنی «حضور یک الگوی نامحسوس» اشاره کند.
در یک آزمایش ساده، این موضوع موردبررسی قرار گرفت که حضور یک الگو، چه تأثیری روی صرفهجویی افراد در مصرف آب دارد. برای انجام این تحقیق، یک حمام باز، در یک دانشگاه انتخاب شد که شامل هشت دوش آب بود. به فردی گفته شد که وقتی کسی در حمام نیست، وارد آن شود و زیر آخرین دوش و پشت به درب ورودی بایستد و دوش را باز کند. قرار بود این فرد، بهعنوان یک الگوی رفتاری برای دانشجویانی باشد که به حمام مراجعه میکنند. این فرد، بهمحض اینکه میشنید یکی از دانشجویان وارد حمام شده است، دوش را میبست و آنگاه صابون میزد و دوباره شیر آب را باز میکرد و خودش را میشست. سپس بدون توجه اضافی به دانشجویی که واردشده بود، حمام را ترک میکرد. نتیجه این آزمایش نشان داد که ۴۹ درصد از دانشجویان، از آن الگو تبعیت کردند و همانند او رفتار کردند؛ یعنی موقع صابون زدن، شیر را بستند.
در آزمایش دیگر، این الگو را به دو نفر افزایش دادند؛ یعنی زمانی که یک دانشجو وارد حمام میشد، دو نفر همدست آزمایشگر، در حمام بودند و همان کار را انجام میدادند. نتیجه نشان داد که در این حالت، ۶۷ درصد از الگوها تبعیت کردند. این آزمایش نشان میدهد که در موقعیتهای مبهم که دستورالعمل خاصی وجود ندارد، وجود الگو میتواند تأثیر زیادی در شکلدهی رفتار دیگران داشته باشد. کسی به دانشجویان نگفته بود که در حمام، باید موقع شامپو زدن، شیر آب را ببندند ولی حضور الگوها، همچون راهنمای رفتار، یک الگو برای آنها ایجاد کرد.
در آزمایشی دیگر، اعلامیههایی زیر برفپاککن اتومبیل افراد قراردادند و منتظر بودند که ببینند این افراد با این اعلامیهها چه میکنند. این آزمایش در دو حالت انجام شد. حالت اول، چنین بود که وقتی صاحب اتومبیل وارد پارکینگ میشد، فردی از جلوی او رد شده و یک پاکت که روی زمین انداخته بود را برمیداشت و در سطل زباله میانداخت. در حالت دوم، همین فرد، فقط از جلوی صاحب اتومبیل عبور میکرد بدون اینکه کار خاصی انجام دهد.
مشاهده شد که در حالت اول، فقط ۷ درصد از افراد، آن اعلامیه را روی زمین انداختند درحالیکه در حالت دوم، ۳۷ درصد این کار را کردند؛ یعنی مشاهده یک رفتار خاص در قبال یک آشغال، خودبهخود، یک راهنمای رفتاری را در ذهن افراد، راهاندازی کرد و آنها در زمان مواجهشدن با آن کاغذ زیر برفپاککن، با احتمال بیشتری، مثل آن الگو رفتار کردند؛ بدون اینکه آن الگو تهدید یا توصیه یا جلب توجهی برای آن فرد کند. گویی در برخی لحظات، ما ناخودآگاه، حوادث و نشانههای اطراف را بهعنوان راهنمای رفتار خود استفاده میکنیم.
امروزه ما با بحرانی در حوزه محیطزیست در موضوع زباله و همچنین مصرف آب مواجهیم. اگرچه بخش مهمی از مشکل آب به حوزههای صنعتی و کشاورزی مربوط است که باید مدیریت شود، اما هر چه باشد، بخش مهمی از این مصرف، به رفتار مصرفکنندگان خانگی هم مربوط است. به نظر میرسد در سیاستهای آموزشی و برنامههایی که نهادهای مربوط به این حوزهها انجام میدهند، توجه به الگوسازهای نامحسوس، میتواند یاریرسان باشد.
سخن این نیست که با الگوسازی، مشکل حل میشود اما آنگونه که مطالعات نشان داده است، دستکم میتوان به تأثیر آن در بهبود رفتار مصرفکنندگان امید داشت. به نظر میرسد حضور و تعبیه این الگوها، قادر به راهاندازی رفتارهای خاصی در ذهن افراد است. امروزه بسیاری از منازل و مراکز عمومی، از شیرهای اهرمی استفاده میکنند و این شیرها، میتوانند به کاهش هدرروی آب کمک کنند اما ظاهراً هنگام صابون زدن، کماکان شیر آب را باز نگه میدارند؛ درحالیکه بهراحتی با پشت انگشت و یا آرنج، میتوان شیر آب را باز و بسته کرد و از هدرروی آن جلوگیری کرد.
یکی از راهها، آموزش و الگو نشان دادن به افراد است. این موضوع را میتوان در فیلمها و سریالها نشان داد؛ مثلاً آن زمان که بازیگران فیلم و سریال، در حال شستشوی دست یا مسواک زدن هستند، باید شیر آب را ببندند و این الگوها، ناخودآگاه نحوه استفاده از این نوع شیرها را به ذهن مخاطب القا میکند. مطالعات نشان داده است که افراد، پیامهایی که بیانگر ضررهای وارده به آنها باشد را بهتر و بیشتر موردتوجه قرار میدهند؛ یعنی اگر به مخاطب درباره پیامدهای منفی که در اثر صرفهجویی نکردن برایش رخ میدهد هشدار یا پیامی داده شود، بهاحتمال بیشتری آن را موردتوجه قرار میدهد. ازاینرو حتی برای تأثیرگذاری بیشتر، میتوان قطع شدن آب و دردسری که برای فرد ایجاد میشود را در تصویر گنجانید.
بنابراین یکی از اقداماتی که مسئولین این حوزه میتوانند در دستور کار خود قرار دهند، استفاده از الگوهای غیردستوری و غیر توصیهای است که ناخودآگاه به معرض دید افراد میرسد از قبیل، فیلمها، تابلوهای تبلیغاتی. به عبارتی الگوها بهگونهای باشند که گویی بدون توجه به مخاطب، در حال انجام کار درست است و مخاطب، ناخودآگاه با دیدن آنها، یاد میگیرد که میتوان به این شکل هم عمل کرد.
در پایان ذکر این نکته خالی از لطف نیست که بهترین الگوها، رفتار خود مسئولین است. زندگی شخصی و مجموعهسازمانی تحت نظارت آنها، اگرچه شاید ازنظر ایجابی نتواند الگوساز باشد، اما ازنظر سلبی حتماً تأثیرگذار است. بهعبارتدیگر، افراد با مشاهده اسراف بهویژه در فرد یا نهادهایی که توصیه به صرفهجویی میکنند، این پیام را دریافت خواهند کرد که گویی داستان، آنگونه که گفته میشود، جدی نیست.