مصاحبه با شاعر جوان خوزستانی، علی امیدیان، به بهانه چاپ نخستین مجموعه شعرش

شعر خوب کم داریم، ولی هست

علی امیدیان درسال 1364 در دزفول بدنیا آمد. وی کارشناس ارشد مهندسی مکانیک است و سرودن شعر را از سال 1379 آغاز کرده است. اولین اثر وی مجموعه رباعی “باسیلی سرخِ او” ست که شامل سه بخشِ متفاوت با عناوینِ: آغازِ کبود(دفتراول) شاملِ 22 رباعی و لبهای عطش مگر زبان می فهمند(رباعی های آیینی-دفتر دوم) شامل 8 رباعی و پالتوِ حلق آویز(دفترسوم) با 31 رباعی است. میلاد موحدی راد که خود نیز پژوهشگر و فعال ادبی است و در زمینه شعر آیینی و غزل دستی بر آتش دارد به سراغ علی امیدیان رفته تا به وی گفت و گفتی در شعر امیدیان داشته باشند.

خورنا | سرویس ادبی :

با توجه به پیشینه غزلسرایی که بیشتر بدان شناخته تر بودید چرا به سمت قالب رباعی گرایش پیدا کردید؟
غزل ویترین شعر من بوده و هست. همیشه بهترین فرم ارائه کار- به زعم خودم- را جهت عرضه غزل میدانستم و البته هنوز هم به این عهد پایبندم. من سالهاست که همپای غزل در قالب رباعی و حتی شعر سپید کار می کنم.‌ شعر سپید که اساسا شعری انجمنی نیست و گوش مخاطب تمایلی چندانی برای شنیدنش ندارد. همین موضوع باعث شده در جلساتی که نقدی در پی آن نیست سپید خوانی نکنم. اما رباعی همیشه دل مشغولی من بوده و کمتر به خاطر دارم که پیش از آغاز شعر خوانی رباعی نخوانده باشم. اما نگاه اشانتیونی به رباعی باعث شده مخاطب آن را نبیند. و بگوید اینکه پیش درامد بود حالا یک غزل بخوان. اما غزل به عنوان ویترین کارم همیشه عرصه ی تاخت و تاز و باز نویسی و اصلاح بوده است. شاید بالغ بر ۱۰۰ غزل در ۱۸ سال گذشته گفته ام. بعضی ها را دور انداخته ام و بعضی ها را دست نخورده نگه داشته ام و بعضی ها را هم بارها بازنویسی کرده ام. دو سال است که میخواهم به اندازه یک دفتر انتخاب کنم ولی وسواس مانع آن میشود. هنوز هم که هنوز است گاهی از همین سی چهل غزل برگزیده وقتی بعد از چند وقت میخواهم در جلسه ای شعری بخوانم مردد هستم و میگویم که ایکاش همینها را هم کنار بگذارم. اما داستان رباعی متفاوت است. کوتاهی قالب مجالی برای وسواس نمیگذارد. البته این به معنی بی توجهی و سهل انگاری من در این عرصه نیست.
غزل و رباعی قالب هایی هستند که به زایشِ ظرفیت های نو به شعر امروز کمک کرده اند پیوند بین دیروز و امروز را چگونه ارزیابی می کنید؟
موسیقی جزیی از شعر است. جزیی از فرم است. تمام کار نیست ولی مثل هر ساختاری میتواند به فرم خوب و امروزی بینجامد. وزن بهترین و قوی ترین نوع موسیقی است. از قالب های گذشته به عقیده من آنها که می توانند حرفی داشته باشند رباعی و غزل هستند. قصیده و مثنوی کمتر در دنیای امروز شنیده میشوند چراکه عرصه درازگویی هستند. مخاطب امروز بی حوصله هست. اتفاقا من شاعر هم بی حوصله هستم. شاعر و مخاطب حرف هم را هم خوب میفهمند و نیازی به طول و تفسیر نیست. سایر قالب ها هم که از دیرباز خوشایند طبع ایرانی نبوده اند. شاهد مثال هم روی آوردن کم به آنهاست. البته در دهه های ۳۰ و ۴۰ تمایل به چهاپاره سرایی بسیار زیاد شد که البته به اقتضای زمان خودش مناسب بود چرا که حلقه وصل شعر آزاد به کلاسیک بود. ولی امروز چهارپاره سرایی نوعی اصرار برای باقی ماندن در حالت گذار هست. پس غزل و رباعی میماند به عقیده من. این دو قالب اثبات کرده اند که با ظرفیت موسیقایی خوب خود توانایی ظرفیت افزایی دارند. ولی سخت است. باید اعتراف کنم کار کلاسیک جدید ارائه دادن روز به روز سخت تر میشود. مضامین کهنه میشوند، مخاطب به سلامت زبان حساس تر می شود، و حرکت به سمت آفرینش های نو خیلی سخت شده است. زمانی اگر رای مفعولی را در غزل حذف میکردید و هر جا گیر می افتادید اگر گر میشد و از زِ ، پذیرفته شده بود. اما امروز دیگر این ترفندها پذیرفتنی نیست. باید سالم و صحیح و آهنگین واژه های امروزی را به خدمت مضامین امروزی در آورید که کار آسانی نیست.
علت گرایش شاعران جوان به رباعی در سال های اخیر با توجه به مخاطبین گسترده شعر سپید را چه می دانید؟
کوتاهی رباعی آن را مورد پسند مخاطب امروز کرده است. مخاطب امروز تمایل زیادی ندارد یک ساعت چند صفحه شعر بخواند. چراکه ظرف این یک ساعت میتواند چند صد هزار تومان پول کاسب شود یا در کانالهای خبری اخبار روز کل دنیا را زیر و رو کند، یا چند مطلب کاربردی در حوزه کار تخصصی خودش بخواند. حتی میتواند یک فیلم سینمایی که تلفیقی از چند هنر است ببیند و لذت ببرد. آن روزگار گذشته که یک کرسی بود و یک شمع و شبهای بلند زمستان. مردم آن سالها شعر بلند نمیخواندند چه میکردند.
ریتم رباعی هم یک ریتم ژکوند وار است. هم شور و هیجان دارد و شاد است و هم‌ ملایم و گاهی اندوهناک. ۱۲ زحاف در وزن رباعی دست شاعر را برای سرودن و جابه جایی کلمات خیلی باز گذاشته و از طرفی همانطور که گفتم کمک می کند بر اساس نیاز اثر ریتم مناسب را انتخاب کند.
ظرفیت های شعری خوزستان باتوجه به تحولات شعر امروز در دهه های هفتاد و هشتاد را چگونه می بینید؟
خوزستان در سالهای گذشته شاعران بزرگی را به تاریخ ادبیات ایران تقدیم کرده است. نام نمی برم محل مناقشه نشود. شاید کمتر استانی به اندازه خوزستان شاعر مطرح دارد اما اینها هیچ کدام کمکی به شعر خوزستان نخواهد کرد. به عقیده ی من شعر هنریست که در خلوت به اوج و تجلی میرسد. استعداد میخواهد و مطالعه. خیلی استاد و شاگردی نیست. چرا که خلاقیت در شعر قابل فراگیری نیست. اما میتوان بستری را فراهم کرد که جوانان گرایش بیشتری به شعر داشته باشند و استعدادهایشان روی شاخه ی سالمی شکوفا شوند. اتفاقی که این روزها حداقل در اهواز شاهد آن نیستیم. تلاش های زیادی می شود ولی متمرکز و موثر نیست. کسانی که شعر خوب می نویسند و سواد راهنمایی کردن دارند کمتر دیده می شوند یا می خواهند دیده نشوند. شعر واقعی خوزستان آنی نیست که در انجمن ها جاریست. همین خیلی ها را دلزده می کند و خیلی های دیگر را گمراه.
شعر دهه نود نسبت به دهه ی هشتاد چه نقاط ضعف یا قدرتی دارد؟
خیلی به تقسیم بندی دهه به دهه شعر اعتقادی ندارم. می توانیم بگوییم از چه سالهایی فلان نحله مطرح شد و گرایش به آن بیشتر شده ولی اینگونه نیست که مثلا دهه ۸۰ همه یکجور شعر می نوشتند و دهه ۹۰ جور دیگری. الان دهه ۹۰ است و هنوز رویایی حجم گرای دهه ۶۰ شعر می گوید و هنوز جنبش دهه هفتاد فعال است و حتی هنوز جوانان بیست ساله شعر نیمایی می نویسند. شعر یک جریان منقطع دهه به دهه نیست. فقط میتوان از نقطه نظر ظهور نحله های مختلف این دیدگاه را مورد بررسی قرار داد. شعر آزاد و کلاسیک در سالهای اخیر اتفاقات متفاوت و مختلفی را تجربه کرده اند. غزل در دهه هفتاد با چهره هایی مثل قیصر که خود البته ادامه بهمنی بودند اوجی را در نگاه متفاوت به غزل و ظرفیتهای آن تجربه کرد. در دهه هشتاد بعضی چهره ها مثل میرزایی و موسوی ظهور کردند ظرفیتهایی اضافه کردند ولی متاسفانه در برخی موارد دچار افراط هایی شدیم که مخاطب را دلزده کرد. تغزل از غزل کم شد و همین باعث شد دهه نود دهه بازگشت باشد. امروز هرکس به شیوه ای می نویسد و اسمی برای آن انتخاب کرده است ولی حقیقتا به اعتقاد من در حوزه غزل اتفاق شاخصی در دهه نود نیفتاده است. این به معنی نبود کار شاخص در این سالها نیست، وجود دارد ولی پراکنده هستند. هر کسی یک گوشه کار را گرفته است و پیش می برد. یکی در زبان یکی در فرم یکی در مضمون سازی صرف. من دوست دارم کسی بیاید با فرم و زبان امروزی مضمون پردازی های بکر را در فضای تغزلی ارائه دهد. کمتر کسی را امروز اینگونه میبینم. ولی امیدوارم. این به معنای بی ارزش بودن زحمات نیست. دوستان هرکدام در یک جبهه بخصوص، در حال فعالیت هستند. همیشه کسی پیدا می شود تا نتیجه زحمتهای همه را یکجا جمع کند و شگفتی بیافریند. کمی زمان میخواهد ولی امیدوارم.
اما در حوزه شعر سپید داستان کمی متفاوت است. دهه هفتاد دهه ظهور شاعرانی بود که داعیه دار نحله جدیدی در شعر سپید بودند. نمیخواهم قضاوت کنم‌ درست می نویسند یا نادرست ولی مخاطب شعر را فراری دادند. شعرشان بیشتر شبیه به معما و جدول کلمات متقاطع است. مخاطب عام که نه حتی مخاطب خاص هم چیزی از شعرشان سر در نمی آورد. البته هنوز هم هستند و با شعار هنر برای هنر پیروان زیادی دارند. در مقابل در دهه هشتاد افرادی پیدا شدند که میانه را گرفته اند و هنوز هم خوب پیش میروند. چه جوان ها و چه پیشکسوتان. مخاطب را با شعر آشتی دادند و آموخته های خود را از شاعران هفتادی و پیشینه ادبیات کلاسیک و مدرن به کار بستند و شعری قابل فهم تر، و در عین فرم گرا ارئه دادند. در این میانه ولی عده ای از آن طرف بام افتادند و با نهضت ساده نویسی کارهایی شبیه محتویات دفترهای خاطرات نوجوانان چهارده ساله ارایه دادند که اتفاقا مخاطبان عام خوبی داشتند. مخاطب خسته از پیچیدگی و معما ولی محتاج شعر به هرچیزی که بتواند حداقل آن را بفهمد رضایت داد. اما به عقیده من همین دلزدگی ها از نثرهای ساده و شعرهای زبان نفهم باعث شد که بر خلاف دهه های گذشته امروز تمایل به سرودن غزل افزایش یابد و مثل سالهای دهه هشتاد غزلسرایی تلاشی مذبوخانه برای زنده نگه داشتن سنتی رو به زوال نباشد.
از دنیای مجازی و تاثیر آن بر شعر امروز بگویید. خودتان چقدر در این زمینه فعالید؟
امروز هرکس رسانه ی خود را دارد. زمانی اگر کسی در فلان نشریه شعری چاپ میکرد کار شاخصی بود و به واسطه همان دیده می شد. البته من این فضا را تجربه نکرده ام. فقط خوانده ام و شنیده ام. در دهه هفتاد و هشتاد هیچ وقت فکر نمیکردم که من هم برای نشریه ای شعر بفرستم. فقط گاه گاه میخواندمشان. اما دنیای امروز دنیای تمرکز زدایی است. دیگر کسی خلیفه دنیای ادبیات نیست تا بگوید چه کسی باشد یا نباشد. هر چند این بساط ها در فضای انتشار کتاب هنوز وجود دارد ولی آنها هم در مقابل قدرت فضای مجازی سر تعظیم فرود می آورند. دیگر زمان اینکه بگوییم خوب است یا بد گذشته. این فضا و ظرفیت وجود دارد و هرکس باید به قدر توان و البته شرافتش از آن بهره ببرد. چیزی است که از آن ناگزیریم، پس فقط باید بر بهره گیری از آن تمرکز کنیم. کارهای خوبی هم اخیرا شده مثل راه اندازی پایگاه نقد شعر از سوی بنیاد شعر و ادبیات داستانی که هرکس میتواند از هر کجای کشور اثرش را در معرض دیده شدن همگان و نقد چهره های شاخص شعر جدی امروز قرار دهد.
از سوی دیگر همه را به هم نزدیک کرده من در گذشته حتی تصوری از قیافه بسیاری از شاعران نداشتم ولی امروز مخاطب و شاعر بسیار به هم نزدیکند واین موهبتی برای هر دو طرف است.
هیچ کس هر قدر هم حرفه ای نمیتواند بگوید من فضای مجازی را قبول ندارم و استفاده نمی کنم چرا که جزیی از زندگی امروز است. اما به نظر من بزرگترین آفتش اتلاف وقت و فاصله گرفتن به همان میزان از مطالعه جدی کتاب است. گو اینکه بسیاری از این وبگردی ها هم با خواندن شعرهای به اشتراک گذاشته شده شاعران سپری می شود.
کشف و خلاقیت عنصری مهم در آفرینش یک رباعی است.چگونه به این مهم می توان رسید؟
کشف و خلاقیت در رباعی نقش تعیین کننده در سرنوشت رباعی دارند. رباعی به عنوان یک ژانر کوتاه باید ضربه زننده باشد. جوری باشد که به قول هرمز علیپور خواننده بگوید عجب چرا این به ذهن من نرسیده بود. حالا تصور کنید این خلاقیت در وزن محدود شود و سه چهارم مصرعها هم محدود به قافیه باشند. کار خیلی سخت می شود. خصوصا حالا که همگونی فضا و فرم رباعی هم مطرح است. روزگاری نه چندان دور سه مصرع بی ربط می ساختند و یک ضرب المثل در مصراع چهارم و تمام به امید اینکه ضرب المثل ضربه نهایی بشود. اتفاقا فرهنگ عامه و مثل ها بستر خوبی برای سراییدن رباعی است به شرط اینکه فضای استعاری ایجاد شده با ضرب المثل در کار از ابتدا تا ضربه نهایی دنبال شود. رباعی به عقیده من هم می تواند از آخر سروده شود هم از ابتدا. مهم این است جوری از آب در بیاید که مخاطب نفهمد از کدام نقطه حرکت آغاز شده است. اعتقاد دارم شعر و خصوصا رباعی باید سراغ آدم بیاید. باید آنقدر نازش را بکشید تا به آدم وحی شود و در مرحله بعد چکش کاری کار شروع می شود. مثل هر کار مینیمالی باید اقتصاد واژه در آن رعایت شود.
انجمن های شعری را چقدر در پیشرفت شعر شاعران جوان موثر می دانید؟
پیشتر هم‌گفتم انجمن ها میتوانند نقش حمایتی و انگیزشی داشته باشند. اصول اولیه را زوتر میتوانند نسبت به مطالعه خود شخص به او بفهمانند. ولی از جایی به بعد خیلی نقش تعیین کننده ندارند. چرا که شعر محصول خلوت و مکاشفه است. اما اعتقاد دارم به هر روی وجودشان لازم است. دوری از انجمن ها شاعر و شعرش را منزوی میکند. شعر باید زنده باشد و دردتبادل فکر و عاطفه با دیگران. شعر اگر چه هنری انفرادیست ولی مثل هر فن و حرفه ای نیاز به هم اندیشی و هم افزایی دارد. ولی انجمن ها همه چیز نیستند. خیلی متناقض گفتم ولی همین است دیگر.
در شعر، بیشتر تحت تاثیر کدام شاعر یا تفکر شاعرانه بوده اید؟
نمیدانم دقیقا. باید دیگران بگویند. شعر را با حافظ و رهی معیری شروع کردم و با قیصر ادامه دادم. اینها کسانی بودند که بیشتر از دیگران در نوجوانی می خواندم. هنوز هم حافظ و قیصر زیاد می خوانم. در رباعی قدری تکلیفم روشن تر است خودم رد پای جلیل صفربیگی را در کارهایم می بینم. البته از این داستان خوشحال نیستم ولی وجود دارد. البته سعی کرده ام با قدمهای خودم به سوژه ها نزدیک شوم. این قرابت بیشتر در سوژه هاست نه ابژه ها. باید اعتراف کنم در رباعی ها گاهی سوژه مدار می شوم و این مربوط به زمانهایی بود که ایرج زبردست زیاد می خواندم. خیلی خود بزرگ بینانه است که بگویم کاری به کسی ندارم و راه خودم را میروم. دنبال گذشتگان راه افتاده ایم. شاید روزی به آنها برسیم و حتی بتوانیم از آنها جلو هم بزنیم.
با توجه به کثرت شاعران و نشست های انجمن های ادبی مختلف چرا “شعر خوب” کم داریم؟؟
آیا واقعا شعر خوب کم است؟ یا انتظار ما بالا رفته.؟ چند شاعر از رودکی تا الان مانده که ماندگار شدند؟ به بیست تا نمیرسند از آن همه خیل شاعر. در تاریخ معاصر ادبیات چه؟ به ده تن نمی رسند. حالا ما از بیست سال چقدر انتظار داریم که تولید شاعر کند برایمان. عجله محصول دنیای مدرن امروز است. باید کمی صبور باشیم. شعر خوب کم است ولی هست. جالب اینکه این حرفها را که چرا همه شبیه هم می نویسند، گاهی کسانی می زنند که خودشان شعرهای ضعیفی دارند. به عقیده من چون خودشان می دانند کارشان ضعیف است می خواهند بگویند ای بابا همه ضعیف می نویسند یکیش هم ما. البته متاسفانه مطالعه شعر کم شده است به دلیل اینکه در کشور ما هنر و علی الخصوص شاعری شغل نیست. شاعر باید شبانه روز ۱۰ ساعت غم نان بخورد و بعد اگر مجال و جانی بود مطالعه کند. دیگر درباری هم نیست که صله دهد تا شاعر بسراید. فرهنگ عدم تمایل به مطالعه در جامعه ما سطح سواد و سلیقه مخاطبین را به شدت پایین آورده. از طرفی دیگر همین کم کتاب خواندن معیشت اهل قلم را به خطر انداخته و مطالعه آنها هم به دلیلی که گفتم کم شده و آثارشان هم ضعیف می شود. ولی هیچ چیز مطلق نیست. برای برخی از قضاوتها هنوز زود است.

مروری بر چند رباعی از علی امیدیان

در برکه ی چشم او عجب دریاییست
تفسیرِ سکوت ساده اش غوغاییست
مجموعه ی آیه هایِ زیبایِ خداست
او سوره ی جزء آخرِ زیباییست
**************
یک پنجره آفتاب آورده پدر
رؤیایِ بدونِ خواب آورده پدر
باران نزده شعرِتر از چشمش ریخت
گویا که دوچشمش آب آورده پدر
**************
عمریست که آهنگ زمان تکراریست
جان کندن هر ثانیه مان تکراریست
دردی که میان سینه میکوبد مشت
او نیز شبیهِ ضربان تکراریست
**************
از دوریتان چشم کبودیم آقا
گفتند که آمدی نبودیم آقا
آقا خودتان که جمعه ها میدانید
شرمنده دعایِ “ندبه” بودیم آقا

**************
هر چیزِ شکستنی ست ما می شکنیم
بی پرسش وبی چون و چرا می شکنیم
بر پیشانی داغِ پشیمانی هاست
ما باز رکوردِ توبه را می شکنیم
**************
در کوچه پر از تهاجم پاییز است
درخانه نگاهِ مادرم لبریز است
تصویر من ازجنگ وپدریکسان است
یک پالتو که همیشه حلق آویز است
**************
وقتی که هوای آسمان ها کردم
آغوشِ پرندگیم را وا کردم
یک نرده به باد تکیه دادم رفتم
افتادم و مرگ را تماشا کردم
**************
باران دو سه قطره پیش از راه رسید
افتاده و بی صدا و ناگاه رسید
هرچند که نقطه چین پایان زدو رفت…
از سمت خدا پیام کوتاه رسید

**************
در کوچه ی تنگ خاطرم جا داری
یک پنجره نه شبیه یک دیواری
تنهایی من برو که تنها باشم
ای کاش که دست ازسرم برداری
**************
در بند شدم میانِ بندِ بَدَنت
زندان شکنجه هایِ شیرین تنت
با زخم زبان نیش به قلبم زده ای
کندویِ عسل شکانده ای در دهنت
**************
یک خاطره در یاد نمی آید هیچ
حتی همه آرزوت را بایدهیچ…
هرلحظه عقیم اتفاقی تازه است
آنقدر که گاومان نمی زاید هیچ
**************
یک فاصله بین تو و من افتاده
این قرعه به نام پیرهن افتاده
سرگرم شدیم اگرچه تکراری بود
این بوسه ی سرد از دهن افتاده