چرا دلار گران می شود؟/هارمونی اجتماعی نداریم
چرا دلار گران می شود؟/هارمونی اجتماعی نداریم
نوشتاری از مهدی مکارمی
تقریبا یک ماه است در آپارتمان محل زندگی، با معضلی مواجه هستیم که تاکنون رفع نشده است. ماجرا از این قرار است که در طول شبانه روز(و حتی نیمه های شب) درب مجتمع باز می ماند و علیرغم تذکراتی که به برکت تکنولوژی مجازی در گروه واتساپی ساختمان از سوی جمعی از اهالی داده می شود، مشکل همچنان پابرجاست. تعداد اندکی از اهالی در امورات ساختمان مشارکت دارند و دل می سوزانند و مدیر ساختمان هم با وجود مسئولیتی که خودمان به او دادیم اختیار و ابزار کافی برای حل مشکل در اختیار ندارد.
دکتر محمود سریع القلم چندسال قبل در تحلیل پارادایم های مختلف توسعه خاطره ای می گوید که در آن یک استاد ژاپنی به وی گفته است: «ما از بچگی یاد می گیریم با هم هماهنگ باشیم.»
در سال ۱۹۹۸ که ما سرخوش از صعود تیم ملی فوتبال کشورمان به جام جهانی پس از سالها بودیم و صدای ایران، ایران مان در کوچه پس کوچه های شهرهامان طنین افکنده بود، در کره جنوبی اتفاق جالبی در حال روی دادن بود.
دولت کره در نتیجه خروج ۱۸میلیارد دلار سرمایه از کشور و بیکاری صدها هزار نفر، ناچار به دریافت بسته مالی ۵۸میلیارد دلاری از صندوق بین المللی پول شد و در عوض متعهد به انجام تکالیف و اصلاحات اقتصادی شد. این وضع اما یک بحران بزرگ که آنها هنوز هم از آن بعنوان بحران صندوق بین المللی پول یاد می کنند، به دنبال داشت و دولت بدنبال منابعی می گشت تا بتواند وام را برگرداند.
در چنین شرایطی، ۳و نیم میلیون نفر از مردم کره جنوبی (فقیر و پولدار و زن و مرد و پیر و جوان) روبان های زردرنگی را بر روی لباس های شان نصب کردند و با اهدای گردن بند و حلقه و النگو و طلا و جواهرات تولد و ازدواج و… در جنبش بازپرداخت وام شرکت کردند. در یک مورد خواندم که ستاره بیس بالِ کره، ۳۱ و نیم اونس طلا(با ارزش بیش از ۹ هزار دلار) اهدا کرد.
این روزها دلار گران می شود و لحظه لحظه بر قیمت اش افزوده می شود؛ یعنی ارزش پول ملی ما کم می شود، نماد عزت اقتصادی، استقلال اقتصادی، قدرت اقتصادی یا هر اسم و عنوان دیگری که می خواهید رویش بگذارید.
در این اوضاع و احوال بد نیست نگاه به رفتار نخبگان سیاسی و اجتماعی از یکسو و مردم از سوی دیگر بیفکنیم. از طرفی نخبگان اجتماعی و سیاسی مخالف دولت منتخب که با ۲۴ میلیون رای زمام امور را بدست گرفته، سرمست از این اند که ارزش پول ملی کشورشان دارد سقوط می کند، در برابر دلار آمریکا! و در انظار جهانی. فقط برای اینکه دولت شان روی کار نیست.
صف های خیابان فردوسی برای خرید دلار هم بخوبی ترسیم گر رفتار اجتماعی مردم ماست.
برخی سلبریتی ها (هنرمند و ورزشکار و بعضا روحانی) عجولانه دارند عرق پشیمانی برای رایی که داده اند می ریزند، همان هایی که چندی قبل برای افزایش عوارض سفر به خارج فریادشان بلند شده بود.
خوب است مقایسه ای بکنیم بین رفتار مردم کره در سال ۱۹۹۸ و خودمان در سال ۲۰۱۵ در ماجرای طرح انصراف از یارانه های نقدی که به یک افتضاح اجتماعی تبدیل شد؛ چند نفر از تک تک ما احساس مسئولیت کردیم نسبت به کشورمان و از خیر ۴۵هزارتومان گذشتیم؟
اگر پارادایم های توسعه مختلف اند و در هر دوره ای یکی از آنان برجستگی می یابد لااقل تجربه ببرهای آسیایی، از سرمایه اجتماعی سخن می گوید. از فرهنگ باهم بودن و در کنار هم بودن و تعهد جمعی به اهداف ملی داشتن.
ما چه بین نخبگان سیاسی و اجتماعی مان و چه در جامعه مان، اخلاق تعهد به اهداف ملی نداریم. همدیگر را خنثی می کنیم، از زمین خوردن یکدیگر حتی آنجایی که پای منافع همه مان در میان است خوشحال می شویم. سنگ اندازی می کنیم. دولت منتخب را برنمی تابیم. اصلا بسیاری از مشکلات ما برساخته خودمان هستند، برساخته همین دعواهایمان با یکدیگر.
ما ناسیونالیسم احساسی داریم، به موسیقی مان می نازیم و به اشعار فردوسی و از شکوه و عظمت ایران و ایرانی می گوییم. برای صعود تیم ملی مان به جام جهانی شادی می کنیم، در زلزله کمک می کنیم و…
اما ناسیونالیسم عقلانی نداریم.
ما به هارمونی اجتماعی نیاز داریم و برای رسیدن به آن نیاز داریم که نخبگان و صاحب منصبان مان اول در سطوح کلان به اجماع فکری و فلسفی برسند. ما در این سطح نمی توانیم در حال دعوا و حل مساله باشیم. جهان رو به جلو در حرکت است و بخاطر ما معطل نمی ماند. عرصه حکومت و جامعه عرصه دانشگاه و رونق مکاتب مختلف فکری و فلسفی نیست. عرصه اختلاف در سیاستگذاری و برنامه ریزی های اجرایی و مدیریتی است.
و نیاز داریم که اخلاق باهم بودن را تمرین کنیم و با تساهل و تسامح به آن پایبند باشیم. اگر به این عقلانیت برسیم آنوقت دولتِ منتخب ما یک دولت تو سری خور و تضعیف شده و سرگرم رتق و فتق دردسرهای برساخته دیگران نخواهد بود و به مسائل اساسی مملکت خواهد رسید.
ما مردم هم باید به این تعهد ملی برسیم. ما نمی توانیم خواهان توسعه و رفاه باشیم و ه
مزمان در جلوی صرافی ها صف بکشیم. نمی توانیم خواهان توسعه و رفاه باشیم اما مصرف آب هر یک از ما طبق آمار دو برابر میانگین جهانی باشد و تولید زباله مان سه برابر متوسط جهانی ولی کار مفیدمان نه تنها از ترکیه و ژاپن و کره بلکه از پاکستان و افغانستان هم کمتر باشد.
تا وقتی هم نخبگان و صاحب منصبان وهم جامعه ما اخلاق زندگی اجتماعی و مناسبات سیاسی و اجتماعی اش را متناسب با فرهنگ توسعه یافتگی و انتظاراتی که از توسعه کشور دارند هماهنگ نکنند و تا وقتی که ما به هارمونی اجتماعی نرسیم، همچنان در حال درجا زدن خواهیم بود، البته این خوش بینانه ترین نتیجه ممکن است.