همراهان ناپایدار میرسلیم
رضا صادقیان
کاندیداتوری مصطفی میرسلیم نشان داد او تنها شخصیتی است تا امروز موفق شده تنها از سوی یک حزب مورد حمایت قرار بگیرد و وارد رقابتهای نفسگیر و هزینهبر انتخاباتی شود. حزب موتلفه اسلامی نیاز داشت بعد از فوت مرحوم عسکراولادی عرض اندام دیگری در صحنه سیاسی کشور داشته باشد، گویا این حس در میان برخی از نیروهای موتلفه وجود دارد که با شکلگیری و قدرتیابی اصولگرایان جوان مانند قبل اعتباری خاص برای موضعگیریهای آنها قائل نمیشوند. گلایه اصولگرایان سنتیها نسبتا درست است. حزبی که توانسته در تمام دولتهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نه به عنوان رئیس جمهور، بلکه وزیران منصوب به خود را در همه دولتها و مجلسها داشته باشد. دولت محمد خاتمی استثناء بود، با این حال و براساس گفتههای محمدرضا اعتمادیان: آقای خاتمی از ما به عنوان مشاور دعوت کرد و شرط ما با ایشان این بود که هر زمان که آمدیم توقع تایید سیاستهای خودتان را نداشته باشید، ما حرف و نقد خودمان را میگوییم.
در واقع حزب موتلفه را میتوان تنها حزبی در کشور دانست که نقش خود را در هر کدام از دولتهای بعد از انقلاب اسلامی در بخشهای مختلف ساختار قدرت برعهده گرفته و در سیاستهای کشور تاثیرگذار بوده است، گویا بخت با همراهان موتلفه یار نیست و هر بار پا در رکاب انتخابات ریاست جمهوری انداختهاند، در سواری گرفتن از صندلی ریاست جمهوری ناکام ماندهاند.
حزب موتلفه بارها کوشیده از رهگذر حضور در انتخابات ریاست جمهوری کرسی ریاست جمهوری را به دست بیاورد، ولی موفق نشده است. کاندیداتوری عسکراولادی در دوره دوم انتخابات ریاست جمهوری با کسب آرای ۲۴۹۴۵۷ و دوره چهارم با آرای ۲۷۸۱۱۳ و حضور علیاکبر پرورش در رقابتهای دور دوم با به دست آوردن ۳۳۹۴۶۴ رای و ورود به انتخابات دور سوم ریاست جمهوری و کسب ۳۴۸۲۹۴ رای و همچنین بودن حسن غفوریفر در همان انتخابات که منجر به کسب ۸۰۵۴۵ رای شد، تجربه ناکامی کاندیدای حزب موتلفه را نشان میدهد. با این تفاوت؛ در آن سالهای مرحوم عسکراولادی و پرورش آرای خود را به متعلق به کاندیدای اصلح که از منظر جریانهای اسلامی معتقد به انقلاب مقام رهبری بودند میدانستند، حسن غفوریفرد هم به همین ترتیب، گویا هر سه شخصیت موتلفه با همدیگر در انتخابات شرکت کرده بودند تا میزان حمایت خویش را به گزینه اصلی اثبات کنند. مهمتر آنکه، انتخابات ریاست جمهوری دوره دوم و سوم در آن سالها به شکلی بود که مرز بندی جریانهای سیاسی برای عموم مردم مانند مجلس سوم شورای اسلامی روشن نشده بود. اگر هم سخن از راست، چپ، خط امام(ره) و نیروهای طرفدارا اقتصاد بازار آزاد و دولتی هم در میان بود، نخبگان سیاسی در جریان بودند و بس.
موتلفه تا به امروز، اگر حضور کاندیدای مورد حمایت آنها را در سه دوره دوم، سوم و چهارم را از نظر دور بداریم، در سال ۹۶ با اعتراض به نحوه تصمیمگیری جمنا و نقد روشهای سیاسی، به صورت حزبی از یک فرد حمایت و میرسلیم را به عنوان کاندیدای حزبی معرفی کرد. تا اینجای کار موتلفه موفق شد فردی را به عنوان کاندیدای حزبی معرفی و از جبهه مردمی نیروهای انقلاب دوری کند. اساسا موتلفه با رویی خوش به جمنا پا نگذاشت، با دلی پر آمد و با خاطرهای تلخ آن جمع را ترک گفت. از روز نخست هم روشن بود اعضای اصلی موتلفه از رفتارهای جوانان جمنا گلهمند هستند، نیرویی تازه نفس که با پشت کردن به تجربه بزرگترها راه دیگری میرود، ولی توانمند شدن همین نیروهای جوان در دوره هشت ساله مدیریت احمدینژاد باعث شد حرف بزرگترها را گوش نگیرند و زمینه دلخوری موتلفه را فراهم سازند.
در ایام تبلیغات انتخابات ستادهای میرسلیم نه ستادهای نوپا که دفترهای حزب در شهرها معرفی شد. به عبارتی ما با یک نظم سیاسی حزبی و تشکیلاتی در انتخابات روبرو بودیم. حزبی که خود را برادر بزرگتر احزاب و نامهای جدید اصولگرایی میداند و خطمشی آنان را نمیپسندد به جای سکوت و دوری جستن از نحوه تصمیمگیریها از جمع آنان دور و کاندیدای خاص خود را به جامعه معرفی میکند، در ضمن با استفاده از توانایی مالی اعضای اصلی حزب به میدان وارد میشود. گمان نمیکنم به غیر از حرکت حزب موتلفه در طول ۴۰ سال گذشته نمونه دیگری بتوان در تاریخ معاصر سراغ گرفت. اما… بیانیه ۲۷ ادریبهشت حزب دو روز قبل از برگزار شدن انتخابات و حضور مردم پای صندوقهای رای این حرکت تشکیلاتی را زیر سوال برد، آن بیانیه یک عقبگرد در کار حزبی بود! گویا نه میرسلیم که از روز نخست و یا روزهای بعد برای تصمیمگیران اصلی حزب مشخص شد کاندیدای برتر رئیسی است، با انتشار بیانیهای حمایت خویش را از رئیسی اعلام و مهندس میرسلیم را به انصراف دعوت کردند! چنین بیانیهای نشان داد حتی موتلفه با سابقه قابل توجه کار تشکیلاتی نمیتواند به سویی دیگر کشیده نشود، به سمتی که خود بر نحوه گزینش شخصیتها و کاندیدای آن اعتراض داشت! زمزمههایی شنیده میشد که گویا قرار است میرسلیم را میانه راه رها و گزینه اصلح را معرفی کنند، اطلاعیه ستاد میرسلیم در تاریخ ۲۵ اردیبهشت خط بطلانی به تمام آن شنیدهها، گفتهها و گمانها کشید ولی دو روز بعد انتشار بیانیه حزب موتلفه آن گفتههای رد شده را تایید کرد، تاییدی که به معنای نادیده گرفتن تلاشهای حزبی خودشان نیز معنا شد.
تجربه ناکام موتلفه در انتخابات ریاست جمهوری اخیر حکایت تلخ یک حمایت حزبی ناپایدار است. شاید مصلحت ایجاب میکرده دوستان هم حزبی میرسلیم به سمتی دیگر بچرخند، راهی معتبرتر در پیش بگیرند و… ولی نباید در آخرین روزها پشت کاندیدای اول و آخر خود در انتخابات را خالی و با صدور بیانیهای تصویری نامنسجم و ناموزون از فعالیت حزبی به ناظران ارسال میکردند. گویا کسب سالها تجربه به اندازهای نبود که بتوان تا آخرین لحظه از کاندیدای حزبی حمایت کرد، رها کردن کاندیدای حزبی وسط میدان و به سوی گزینه اصلح رفتن این اخطار را برای مرتبهای دیگر روشن کرد: در ایران وضعیت کار حزبی و تشکیلاتی خوب نیست و امیدی به معرفی یک کاندیدای حزبی حتی در آیندهای نه چندان دور به نظر نمیرسد! سر زدن چنین رفتاری از سوی یک حزب قدیمی نقدهای بسیار طلب میکند. مهم نیست موتلفه در آخرین نشست تشکیلاتی از «راه مستقل» اصولگرایی سخن بگوید، کارنامه آنان حتی اگر شخص میرسلیم در مقابل آن بیانیه و رفتارهای بعدی سکوت اختیار کند با شاخصهای فعالیت حزبی همخوانی ندارد. بیانیه روز ۲۷ اردیبهشت در تاریخ فعالیتهای تشکیلاتی سیاسی باقی خواهد ماند، شاید بهتر آن بود که میرسلیم در روزهای پایانی تبلیغات انصراف و بعد بیانیه حزبی و حمایت از رئیسی صادر شود، موتلفه راه میانبر را انتخاب و بخشی از کنشهای حزبی که قبل و بعد از برپایی جمنا داشت را به دست باد سپرد.