خاتمی: بیش از اینکه به انتخابات بیندیشم به تغییر فضا می‏اندیشم

خورنا: سید محمد خاتمی در جمع اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و دانشگاه علوم پزشکی تهران، تصریح کرد: شخص من بیش از اینکه به انتخابات بیندیشم به تغییر فضا می‏اندیشم.

او در مورد شرکتش در انتخابات اخیر می گوید: اما مورد شرکت من در انتخابات سال پیش چون احساس کردم جریانی بخصوص در خارج از کشور رسما هدف خود را براندازی می داند و تحریم انتخابات را در دستور کار قرار داده است از سوی دیگر ما و اصلاح طلبان هم با این که به صراحت بر عدم تحریم تأکید کرده ایم و عدم شرکت در انتخابات را به معنی ندادن لیست و نداشتن نامزد دانسته ایم از هر دو طرف می کوشیدند اصلاحات و همه منتقدان را تحریمی به حساب آورند و جزء براندازان محسوب کنند که به نظرم می بایست با آن مقابله کرد که شرکت در انتخابات از جمله برای همین بود.

به گزارش انتخاب، خاتمی در بخش دیگری از اظهاراتش گفت: حس قهرمان‏گرایی و قهرمان‏پروری نشان از بیماری روانی تاریخی دارد..متاسفانه بعد از ۲ خرداد ما دچار هیجاناتی شدیم و در این بین شعارها و مسائلی مطرح شد که باعث ایجاد بدبینی‏هایی در جامعه و تقابل شد که این تقابل به نفع کسانی تمام شد که چندان به حق و حرمت مردم اعتقادی ندارند.

متن پاسخ رییس جمهور سابق کشورمان به دانشجویان در پی می آید:

در آغاز من هم از مرحوم مهندس بازرگان و همه بزرگانی که در طول این نیم قرن، بلکه یک قرن گذشته در عرصه پیشرفت جامعه، اعتلای کشور و آزادی مملکت و نیز عرضه اسلامی که واقعا جوابگوی نیازهای انسان و روزگار ماست، تلاش کردند ذکر خیر می کنم.

البته بحث درباره شخصیت افرادی نظیر جناب مرحوم مهندس بازرگان نیاز به مجالی دیگر دارد. با آرزوی علو درجات برای ایشان و همه بزرگان گذشته و با تشکر از شما به خاطر مطالبی که مطرح کردید.

با توجه به اینکه زمان محدود است فرصتی نیست مفصلا به همه سؤالات پاسخ بدهم از جمله این که بگویم خاتمی کیست و چیست و خیلی هم مهم نیست که وقت خود را صرف آن کنیم.

به جای آن بیاییم و به عنوان کسانی که در این عصر و زمان زندگی می‏کنیم و با مختصات تاریخی جامعه ایرانی که در آن به سر می بریم بیشتر آشنا شویم، دردها و درمان ها را بشناسیم. این امر خیلی مفیدتر است.
درواقع اگر ما به جای تجزیه و تحلیل افراد و شخصیت‏ها، بتوانیم جامعه و تاریخ کشور را بشناسیم و راهکاری منطقی در مورد مدیریت آن پیدا کنیم آن وقت می‏توانیم در مورد انسان‏ها نیز قضاوت کنیم. به تعبیر امیرالمومنین «نیایید امور و جریانات را با افراد بسنجید شما حق را بشناسید سپس افراد را با ملاک حق بسنجید»

ولی به هر حال سؤالتان را به اجمال پاسخ می گویم: در سال آخر ریاست‏ جمهوری یا سال ۸۳، نامه‏ ای برای فردا نوشتم که ناظر بر همین جریان بود.
آن «فردا» امروز است و شما آن را مجددا بخوانید. شاید در مورد خودم و جامعه و مشکلات و راه حل های آن چیزی دستگیرتان شود.
نمی‏خواهم بگویم آنچه در آن نامه آمده درست است، اما دیدگاهی که داشتیم و مشکلات حاضر در جامعه و این که چه چیزی قابل پیاده شدن در جامعه هست یا نیست و چرا؟ مطالبی آمده است.

بالاخره جامعه محیط آزمایشگاهی علوم طبیعی نیست که بتوانید مواد را دفعتا ترکیب یا تجزیه کنید و خیلی فوری محصولی را به دست آورید.
در جوامع، امور به صورت تدریجی حاصل می شود و آگاهان خیرخواه می توانند با تأمل و شناخت راه و داشتن استراتژی و تاکتیک و به صورت جمعی ، نه فردی و پیداکردن راه‏ حلی درست و رهبری استراتژیک البته نه فردی، امور قابل پیاده شدن را بیابند و اندک اندک پیاده کنند.

* برای گرفتن پاسخ کاملتان بهتر است شما «نامه ‏ای برای فردا» را بخوانید تا حدود زیادی به این مساله پاسخ داده ‏ام البته خیلی به خود نپرداخته ‏ام اما به اینکه چرا جامعه ما احساس می‏کند به قهرمان نیاز دارد و این چه درد تاریخی است، پرداخته شده.

واقعا در این جامعه و فرهنگ بسیار غنی و تاریخ پرفراز و نشیب و طوفان‏های عظیم که پشت سر گذاشته شد جا دارد بپرسم، چرا با همه این عظمت‏ها و بزرگی ها مردمش به دنبال این هستند که کسی آنها را نجات دهد و با پیداکردن این فرد همه کارها را متوجه او کنند. اگر هم اتفاقی نیفتاد، دلسرد شوند؟

این طرز تفکر، مشکل و بیماری تاریخی است که عمده ریشه شکل‏ گیری آن در تاریخ استبدادزده ماست، به خصوص در طول ۱۵۰ – ۲۰۰ سال گذشته که ملت تحقیر شد و به نوعی اعتمادبه ‏نفس از او گرفته شد درنتیجه در پی این بود که دستی از غیب برون آید و کاری بکند.

یکی از علل استقرار دیکتاتوری‏ها همین است، با اینکه انقلاب مشروطیت در جامعه ما بسیار مهم بود اما بسیاری از مردم از استبداد رضاشاه استقبال کردند. واقعا چرا؟

برای اینکه در آن زمان هرج و مرج شد و نتوانستند آزادی را پایدار کنند و به جان هم افتادند، از سوی دیگر فساد قاجاری همه را بیزار کرده بود و در این بین دروغگویانی با شعار آبادکردن و قوی کردن مملکت ایران و ایجاد امنیت، مردم را به سمت خود کشیدند و رضا خان به روی کار آمد. و بعد مردم دیدند که این قهرمان نما چه به سرشان آورد.

حس قهرمان‏گرایی و قهرمان‏پروری نشان از بیماری روانی تاریخی دارد و این که می گویم جامعه ما بیمار است خدای ناکرده در صدد تحقیر ملت بزرگمان نیستم.

این ملت عزیز و قوی است ولی یک انسان نیرومند را هم بیماری و میکروب از پای می اندازد و زمین گیر می کند و برای به پا ایستادن آن باید سیستم ایمنی و دفاعی او تقویت و میکروب را از تن بیرون کرد و این ملت این ظرفیت را دارد.

همان‏طور که بارها گفتم اگر می‏خواهید بدانید روحیه این ملت چیست، همان روحیه مشروطیت، نهضت ملی، انقلاب اسلامی و اصلاحات و… است و امر مشترک همه آنها این است که این مملکت، استبداد نه، آزادی می‏خواهد، استقلال می‏خواهد، وابستگی به بیگانه نمی‏خواهد و پیشرفت می‏خواهد.
البته فرهنگ غالب مملکت ما اسلامی است و همه آن را قبول داریم. و اسلامی نیز که در انقلاب ما بود ادعا داشت که آزادی، استقلال و پیشرفت را به مردمانش هدیه می‏دهد. حال اگر اسلام به گونه ای دیگر تعبیر می شود و تلاش برای تحمیل آن صورت می گیرد آن انحراف از انقلاب و خواست تاریخی ملت است.

اما ملت این است ولی اینکه چرا در کشور ما آزادی، پایدار و نهادینه نمی‏شود و چرا مشکلات پیش می‏آید و چرا از دل هر جریانی چون مشروطیت رضاخان یا بعد از آزادی هرج و مرج‏گونه شهریور ۲۰ و نهضت ملی و استقرار حکومت ملی مصدق و کودتای ۲۸ مرداد و دیکتاتوری نفس گیر بیرون می‏آید، جای سوال است؟

یا با آنکه انقلاب اسلامی ما که با شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی آمد و مردم را بر سرنوشت خود حاکم کرد و آزادی را به ارمغان آورد چه شد که در جامعه باز سخت گیری و مشکلات پدید آمد؟ جنگ تحمیلی، تهدیدها، ترور و … طبیعی بود که جامعه انقلابی را از وضع طبیعی خود خارج کند و بعضی مسائل فوق العاده مقتضای انقلاب ما نبود و امام هم در سال‏های آخر عمر گفتند در جاهایی ما از قانون تخطی کردیم، اما بناست که همه به قانون برگردیم ولی متاسفانه بعد از آن به جای اینکه استثناهایی که امام گفته بود رفع شود و قاعده سرجایش بیاید استثناها قاعده شد و قاعده هم که همان قانون اساسی بود خیلی مورد توجه قرار نگرفت.

شما بنشینید و این مساله را از نظر جامعه‏ شناسی و روانشناسی اجتماعی بررسی کنید که چرا جامعه ما این چنین است. باید بگویم کشور ما ظرفیت فراوان دارد و باید این ظرفیت پرورش داده شود.

اتفاقا یکی از مسائل مهمی که می تواند کمک کند ایجاد حکومت‏های ملی و آزادی خواه است. اگر بخواهیم آزادی به معنای واقعی شکل بگیرد باید بدانیم بسیاری از معیارهای آزادی را در کشورهای دیگر ممکن است قبول نداشته باشیم در ثانی با ظرفیت‏های تاریخی کشورمان نباید انتظار داشته باشیم که فردا ایران مانند سوئیس شود نه می‏خواهیم و نه می‏تواند آن گونه شود.

این مسائل باید به تدریج پیش رود. اتفاقا یکی از نقش‏های حکومت‏های واسطه این است که به حق و آزادی مردم اعتقاد داشته باشند و در عین حال واقعیت‏ها را در نظر بگیرند.

متاسفانه بعد از ۲ خرداد ما دچار هیجاناتی شدیم و در این بین شعارها و مسائلی مطرح شد که باعث ایجاد بدبینی‏هایی در جامعه و تقابل شد که این تقابل به نفع کسانی تمام شد که چندان به حق و حرمت مردم اعتقادی ندارند یا آن را دارای اولویت نمی دانند.

می دانید که ما می‏توانستیم و می بایست با تدبیر بهتر خواسته‏ ها و اولویت‏هایمان را بیان کنیم. البته من معتقدم که واقعا باید اصلاحات نقد شود. برخی در این بین معتقد بودند کوتاهی شد بنده این را قبول دارم اما در بسیاری مواقع میل به تغییر بیش از ظرفیت کشور بود و همین مساله باعث بروز توقعاتی در جامعه شد و به جای اینکه پایه‏ ها را درست بنا کنیم به اینجا رسیدم. از این رو نقد درست اصلاحات جایگاه خود دارد و باید به این مساله بپردازیم.

در پاسخ به نسبت حاکمیت با ما و اینکه حاکمیت با ما چه می‏کند بهتر است بگوییم ما با حاکمیت چه نسبتی داریم و این که ما کیستیم؟

در اینکه وضعیت فعلی قابل قبول نیست و مشکلات فراوانی در زمینه اقتصادی فرهنگی و قضایی و سیاسی وجود دارد شکی نیست و خطر و تهدید از خارج هم بیشتر شده است. ولی راهکار چیست و ما که منتقد هستیم چه باید بکنیم؟

آیا توقع داریم که وقتی صبح بلند می‏شویم همه این اوضاع حل شده باشد یعنی قانون اساسی جای خود باشد و کسانی که مدعی نگهبانی از قانونی اساسی هستند خود را ولی و متولی مردم ندانند و حتی تفسیرهایی که در مورد قانون اساسی می‏شود با دیدگاه خاص نباشد و دیدگاه‏های غلطی که در برخی جاها رواج یافته حل شود؟
خب! این خیال پردازی است.

دل ما می خواهد انقلاب به مسیر اصلی خود برگردد، حقوق مردم در کنار ارزش های اسلامی و انقلاب محفوظ باشد و محکم تر شود و … ولی واقعیت ها را هم باید مورد توجه قرار داد.

ممکن است ایده ‏آلی فکر کنیم و واقعیت‏ها را نبینیم ناکام بمانیم یا ایده‏ال‏ها را نبینیم و فقط واقعیت را ببینیم و از مسیر خود منحرف شویم. جمع بین این دو کار مهمی است.

اما ما کیستیم؟‌ بنده به عنوان فردی که جزء کوچکی از جریان اصلاحات است معتقدم به سادگی نمی ‏شود بگوییم این انقلاب را رها کن و سراغ انقلاب دیگر برو.
این انقلاب بسیار مهم بود و خون‏های بسیاری برای آن ریخته شده است. اتفاقا در تداوم حرکت ۱۵۰ ساله کشور که به سوی آزادی و استقلال و پیشرفت بوده است انقلاب ما این خواست ها را با هویت تاریخی فرهنگی کشور عجین کرده است.
دیدگاه خاصی از اسلام را عرضه کرده و بسیار هزینه برای آن پرداخته شده است. اینکه بگوییم آن را نمی‏خواهیم نه معقول و درست است نه عملی.

ما انقلاب و اصول و چارچوب‏ها را قبول داریم و اصل ما این است که همین نظام را با انتقادهایی که به آن داریم قبول داشته باشیم و خواستار از بین رفتن آن نباشیم و توانایی این کار را هم نداریم. کسانی که مدعی براندازی اند دچار توهمند.
برفرض هم که خدای ناخواسته این اتفاق بیفتد چه خواهد شد؟ و جامعه با چه وضع مصیبت باری مواجه خواهد شد؟

جنبش اخیر حرکتی برآمده از متن اصلاحات و توجهش به حادثه انتخابات بود. گرچه کسانی با گرایش های مختلف در آن شرکت داشتند، ولی جهت حرکت انتخابات بود و اعتراضی که نسبت به آن وجود داشت. خوب با این حرکت مقابله شد و آن چه باعث جنبش بود تمام شد؟‌ بعد چه؟جامعه انتظار این را داشت که هدف و جهت دیگری معرفی شود و شد: آزادی زندانیان سیاسی و تبدیل وضعیت امنیتی به وضعیت آزادی سیاسی، انتخابات سالم و آزاد و تأکید بر این که همه باید در چارچوب قانون اساسی حرکت کنند و این که نظام را قبول داریم. ولی نتوانستیم جامعه ملتهب را درست توجیه و به سوی هدف مقبول هدایت کنیم و با کمال تأسف اعتراض به اصل نظام و حتی براندازی بخصوص در خارج تبلیغ و تقویت شد و جنبش با مشکل روبرو شد.

… اما در مورد شرکت من در انتخابات سال پیش چون احساس کردم جریانی بخصوص در خارج از کشور رسما هدف خود را براندازی می داند و تحریم انتخابات را در دستور کار قرار داده است از سوی دیگر ما و اصلاح طلبان هم با این که به صراحت بر عدم تحریم تأکید کرده ایم و عدم شرکت در انتخابات را به معنی ندادن لیست و نداشتن نامزد دانسته ایم از هر دو طرف می کوشیدند اصلاحات و همه منتقدان را تحریمی به حساب آورند و جزء براندازان محسوب کنند که به نظرم می بایست با آن مقابله کرد که شرکت در انتخابات از جمله برای همین بود.

اما در مورد اصل حکومت: ما باید در درون خود برای حکومت دینی تعریفی داشته باشیم تا همه افراد خود را شهروند آن بدانند و نظام حاکم بر آن اسلامی باشد نه به بخش کوچکی از جامعه اختصاص داشته باشد.

با این دیدگاه که ما رسالت جهالتی داریم و همه باید مطابق اعتقادات ما باشند، قطعا با مشکلاتی مواجه خواهیم شد.

اما در مورد اصلاح طلبان و انتخابات نیز باید بگویم انتخابات مساله بسیار مهمی است و حق تعیین سرنوشت از جمله در انتخابات محقق می شود. …. برای شرکت در انتخابات و رسیدن به نتیجه باید یکسری مسائل را در نظر گرفت. اینکه آیا این مسائل را نادیده می‏گیریم و وارد انتخابات جدید می‏شویم؟

یا باید توجه داشته باشیم که انتخابات را از سر گذرانده‏ ایم و به اینجا رسیدیم اگر این باشد باید تامل بیشتری کرد و با توجه به حوادثی که شکل گرفته بدانیم شرکت در این انتخابات چه معنایی پیدا می‏کند. در ثانی آیا اجازه شرکت در انتخابات داده می شود و آیا تضمین‏هایی وجود دارد که همه جریان‏ها کاندیدا داشته باشند؟

هر چند انتخابات حق ماست ما باید در این زمینه سعی و تلاش کنیم که این حق از هیچ کس سلب نشود. در عین حال جناح منتقد و اصلاحات می‏گویند داخل نظام هستیم و این امیدواری را دارند که در عرصه باشند. آیا شرکت کردن یا نکردن در انتخابات تا چه حد می تواند این امر را تحقق بخشد؟‌ در عین حال که ما از اصول و معیارهایی که داریم و به خاطر آن هزینه پرداخته ایم منحرف نشویم. آنچه مهم است این است که در این بین باید جریانات همسو به اجماع برسند.

من نمی‏خواهم بگویم بین اصلاحات و جنبش سبز باید خط بکشیم اما باید خط‏ کشی‏هایی برای برخی از جریانات که منحرف و خطرناک هستند، داشته باشیم.

شخص من بیش از اینکه به انتخابات بیندیشم به تغییر فضا می‏اندیشم… .

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *